محمد قطرانی؛ بازار: حاکم دبی؛ دیروز خیلی اتفاقی، در اولین غرفهای که در نمایشگاه کتاب وارد شدم، چشمم خورد به دو کتاب که مزین شده بود به عکس جناب محمد بن راشد، حاکم دبی!اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود: واقعاً اگر نمایشگاهی در دبی، ابوظبی یا شبیه آن برگزار میشد، اجازه میدادند عکس رهبران جمهوری اسلامی اینطور خودنمایی کند؟
بگذریم.اسم کتاب بیشتر باعث کهیر زدنم شد: تبلور اندیشهها و البته جرئت رؤیاپردازی!
ناخودآگاه یاد توییت آن بازیگر گریخته از وطن به ینگه دنیا افتادم که چند سالی پیشتر نوشته بود: «آنها هم شیخ دارند و ما هم شیخ!»
گوئیا این شیخ بدجوری دل برده! کنجکاوتر که شدم، دیدم یا للعجب! یکی از این دو کتاب، پرفروشترین کتاب انتشاراتش هم بوده!
علی أیحال، تورقی کردم و افاضات جناب بن راشد متحیرم کرد:
چشمانداز ما از حکومت این است که حکومت از مردم جدا نیست، بلکه بخشی از مردم است که برای سعادت آنها همه کاری میکند و برای تحقق بخشیدن به رؤیای افراد جامعه تمام سعیاش را میکند و طبق میزان خوشبختی افراد، پیروزی خود را جشن میگیرد…
به قول عربها «تلقائیا» سؤال پیش آمد که: شیخنا! مردمتان دقیقاً کجایند؟
سوالم درست نبود و باید اینگونه میپرسیدم: شیخنا! مگر مردمی هم در بلاد شما وجود دارد؟
نکند همان یک میلیون و اندی آدم را میگویی که خوب، همسایهی بالای سرت فقط در هرمزگانش بیش از این عائله دارد!
رویای ژاپن شده رویای دبی!
چند سال قبل، استاد عرب دانشگاهی در آمریکا آمده بود ایران.عدهای از دوستان سؤال کردند: نظرت در مورد مدل توسعه کشورهای خلیج چیست؟
پوزخندی زد و گفت: «مگر شیخنشینها مدل توسعه دارند؟!»اما چه میتوان کرد؟ ظاهراً دیگر از طلا گشتن پشیمان شدهایم و دنبال مسِ برجهای دبی و ابوظبی میگردیم!
حال اگر ادارهی آن بلد لم یزرع با میلیارد میلیاد پول را، همشیرهی ابوی من نیز بلد است! چه اهمیتی دارد؟ فقط آن قسمتش بیشتر درد دارد که تبلور اندیشه های این جنابان را بخواهند به ما حقنه کنند!!!
سفر ترامپ و حرفهایی مهم
سفر منطقهای ترامپ بدجور دلها را متلاطم کرده!دیگر «گاو شیرده» و حرفهای از این قبیل، نمیتواند مخاطب ایرانی را اقناع کند!در هر سایت و کانال زردی هم که این روزها سر بزنی، حرفهای کلهزرد آمریکایی را میشنوی که گفته: شما بیابان را برج تبدیل کردید، و آنها…
این حرفها دل مخاطب ایرانی را لرزانده! حتی نخبگانش را!
چند روزی پیشتر، در جلسهای، استادی دانشگاهی، دنیا دیده و البته فرهیخته، داشت شهری در همسایهی غربی را با خرمشهر و آبادان مقایسه میکرد و افسوس میخورد.آن استاد دیگر دانشگاه، روایتش از سنندج این بود که دیگر نه پانکردی جذاب است و نه اسلامخواهی!مردم دلشان هوای اربیل دارد و دیگر با این حرفها آرام نمیشوند.
دوگانه را باید به هم بزنیم
در پس این دوگانسازی مقاومت – توسعه، باید رفت به دنیای دیگر!باید با مردممان صادق باشیم.چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما وارد مسیری شدیم که البته شروعش نه انقلاب ۵۷، که حداقل مشروطهی ۱۲۸۵ بوده!
مردم ما استبداد را برنمیتابند؛ که امارات و قطر مردمی ندارند که استبداد برنتابند!مردم ما پی عدالت بودند و هستند؛ و در عربستان، باید کمی دورتر از برجهای ریاض و جده، در کوچههای اطراف هم گشت تا رنگ عدالت را پیدا کرد.
اما این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه!
اساساً ما اگر بخواهیم هم دیگر نمیتوانیم دکمهی عقبگرد بزنیم!
دکمهی عقبگرد برای ما، دبی و ابوظبی نمیسازد؛ بلکه قاهرهای با دو میلیون قبرخواب، و دمشق این بار با دو ساعت فقط برق را برایمان رقم میزند.
آنقدری هم که ما دیدهایم در این بلبشوی ادارهی داخل کشور، هیچ راه توسعهی آنی وجود نداشت، جز مذاکره؛ که آن هم دیدیم و خواهیم دید.
دوگانهی ما در این میان دیگر مقاومت و توسعه نیست؛ مقاومت و ذلت است!
اما در همین مقاومت، نقاط روشنی وجود دارد و البته نواقص بسیاری که باید به آنها فکر کرد:حکمرانی محفلی، شورایی و تصمیمنگیر، خسته و فرسوده، نداشتن ایدههای بنبستشکن، نبود قاطعیت در تصمیمگیری و اجرا، و مواردی از این دست، توان داخل را خسته کرده!
و در این خستگیهاست که کلهزرد آمریکایی میداند روی کدام زخم باید نمک بپاشد!
منبع:تحلیل بازار