دههٔ ۲۰۰۰ میلادی دورهای تحولآفرین و تجربهمحور در صنعت انیمه بود که چندین سریال و فیلم فوقالعاده را معرفی کرد و بسیاری از آنها اکنون به عنوان آثار کلاسیک شناخته میشوند. اگرچه این رسانه در دههٔ ۱۹۹۰ در غرب شروع به جلب توجه کرد، اما محبوبیت آن در دههٔ ۲۰۰۰ با ادامهٔ انتشار «وان پیس» و معرفی سریالهای مطرحی مانند «ناروتو» و «بلیچ» و بسیاری آثار شگفتانگیز دیگر، به شدت افزایش یافت. این دهه نقش مهمی در شکلگیری انیمهٔ مدرن داشت، اما مشکلات خود را نیز داشت. در این دوره، اقتباسها یا طولانیمدت بودند یا با مشکلات جدی دیگری مواجه میشدند، از جمله عدم وفاداری برخی استودیوها به محتوای مانگا. علاوه بر این، انیمههای مدرن بیشتر مخاطبان جدید را هدف قرار میدهند، کسانی که اغلب از قالب فصلی با ریتمی ثابت و انیمیشنی چشمنواز لذت میبرند. قالب فصلی همچنین به نفع استودیوها عمل میکند، زیرا به آنها زمان کافی میدهد تا یک فصل ۱۲ تا ۲۴ قسمتی را در بازهٔ زمانی مشخص تولید کنند بدون آنکه کیفیت انیمیشن به خطر بیفتد. بدون شک، پنج انیمهای که در ادامه فهرست شدهاند هر کدام به نحوی فوقالعاده هستند، اما بازسازیهای مدرن میتوانند به جذب مخاطبان بیشتر کمک کنند.
۵. Claymore
با توجه به موضوعات بزرگسالانه، شخصیتهای پیچیدهٔ زنانه و جهانپردازی دقیق، اغراق نکردهایم اگر بگوییم Claymore بسیار جلوتر از زمان خود بود. این انیمه که بر اساس مانگای ۲۰۰۱ ساخته شده، در سال ۲۰۰۷ پخش شد و حدود یکسوم از داستان کامل را اقتباس کرد، در حالی که از منبع اصلی فاصله گرفت. داستان انیمه کلیر را دنبال میکند؛ موجودی که نیمه انسان و نیمه یوما است، یوماها دیوهایی تغییرشکلدهنده با عطش برای گوشت انسان هستند. او جان راکی را نجات میدهد، پسری عادی که در یک روستای آرام زندگی میکرد و خانوادهٔ خود را از دست داده بود. پس از تبعید از خانهاش، راکی مسیر کلیر را دنبال میکند، در حالی که او در مسیر انتقامجویی از موجودی قرار دارد که کسی عزیز برایش را کشته است. انیمه تنها ۲۶ قسمت منتشر کرد و پایان خود را بسیار پیش از اتمام مانگا ارائه داد. با این حال، مانگا یکی از شاهکارهای کمتر شناختهشده است که با مخاطبان انیمهٔ مدرن بیشتر همخوانی خواهد داشت، چرا که سبک «شونن تاریک» امروزه بسیار رایج است.
۴. InuYasha
InuYasha از سبک کلاسیک و قدیمی انیمیشن پیروی میکند که برای جذب مخاطبان جدید، که اکنون به جذابیتهای بصری آثاری مانند «قاتل شیطان» و «داندان» عادت کردهاند، چندان موفق نیست. علاوه بر این، تفاوتهای قابلتوجهی بین انیمه و مانگا وجود داشت که میتوان با یک بازسازی آنها را اصلاح کرد، همراه با مشکلات ریتم و قسمتهای پرکنندهٔ داستان. داستان «اینویاشا» حول کاغومه هیگوراشی میچرخد، دانشآموزی جوان که تولد پانزدهمین سالش وقتی که توسط یک شیطان به زور به چاه زیارتگاه خانوادهاش کشیده میشود، به شکل غیرمنتظرهای دگرگون میشود. او اکنون به ژاپن فئودال منتقل میشود، جایی که دیدن شیطانها امری عادی است. کاغومه که قادر به سازگاری با دنیایی بسیار متفاوت از دنیای خود نیست، با اینویاشا ملاقات میکند، پسری نیمهشیطان که پس از اشتباه گرفتن او با شخصی دیگر، خصومت خود را پنهان نمیکند. با این حال، او نهایتاً پس از درک وضعیت دشوار کاغومه، به او کمک میکند و همراه او در مأموریتی چالشبرانگیز قدم میگذارد.
۳. Naruto
Naruto که به عنوان یکی از «سه بزرگ شونن» در کنار «وان پیس» و «بلیچ» شناخته میشود، هنوز یکی از محبوبترین انیمههای تاریخ به شمار میرود. اگرچه انیمه صحنههای مبارزهٔ هیجانانگیزی دارد، کیفیت انیمیشن آن در مقایسه با شوننهای اکشن مدرن مانند «جوجوتسو کایزن» و «قاتل شیطان» قابل قیاس نیست. علاوه بر این، مانگایی با ۷۰۰ فصل واقعاً نیازی به اقتباسی با ۷۲۰ قسمت ندارد که این موضوع عمدتاً ناشی از ریتم ضعیف و قسمتهای پرکننده است. بازسازی انیمه نیازی به تغییر داستان ندارد، اما میتواند در خلق قسمتهایی با سبک انیمیشن بهتر و ریتمی یکنواخت که در دههٔ ۲۰۲۰ رایج است، مفید باشد. داستان سفر حماسی پسری یتیم را دنبال میکند که از روستای خود طرد شده و قسم میخورد تا هوکاگه شود، عنوانی که به رهبر روستا و ماهرترین شینوبی اعطا میشود. ناروتو در ابتدا قادر به استفاده صحیح از چاکرا نیست و در هر امتحانی شکست میخورد، اما با پشتکار و ارادهٔ قوی به هر چالشی غلبه میکند.
۲. Bleach
از آنجا که Bleach توسط همان استودیویی ساخته شد که «ناروتو» را تولید کرده بود، جای تعجب نیست که این انیمه نیز با مشکلات مشابهی در اقتباس روبهرو شد. همانطور که «ناروتو» برخی از صحنههای مربوط به ساکورا را تغییر داده بود، «بلیچ» نیز همین کار را با شخصیت اصلی زن خود، اوریهیمه اینوئه، انجام داد. علاوه بر این، آرک «جنگ هزار سالهٔ خونین» بهخوبی نشان داد که اگر Bleach در قالبی فصلی و با انیمیشن باکیفیتتر اقتباس شود، تا چه اندازه میتواند بهتر باشد. تفاوت میان انیمهٔ اصلی و آرک پایانی که بیش از یک دهه بعد منتشر شد بسیار چشمگیر است، و طرفداران بهطور طبیعی نسخهٔ جدید را ترجیح میدهند.
Bleach داستان ایچیگو کوروساکی را دنبال میکند، دانشآموز دبیرستانیای که توانایی دیدن ارواح را دارد. پس از برخوردی تصادفی با روکیای کوچیکی، یک «سول ریپر» (درودگر روح)، ایچیگو با موجودات قدرتمندی به نام «هالو» آشنا میشود؛ ارواح هیولاییشکلی که از روح انسانهای مردهای پدید میآیند که نتوانستهاند وارد «جامعهٔ ارواح» شوند. او در ابتدا نسبت به وجود این موجودات تردید دارد، اما هنگامی که خطری خانوادهاش را تهدید میکند، دیگر نمیتواند واقعیت آنها را انکار کند. برای محافظت از خانوادهاش، ایچیگو سلاح روکیا را قرض میگیرد، زیرا او برای نبرد بیش از حد زخمی بود. با قدرتهای تازهیافتهاش، ایچیگو به یک «درودگر روح جانشین» تبدیل میشود؛ نیرویی که هیچ انسان عادیای توانایی در اختیار داشتن آن را ندارد.
۱. D.Gray-man
D.Gray-man یکی از کلاسیکهای کمتر شناختهشده و در عین حال ارزشمند دنیای انیمه است که همچنان یک پایگاه طرفداری کوچک اما وفادار دارد؛ و این محبوبیت را مدیون جهانسازی هوشمندانه، سیستم قدرت منحصربهفرد، طراحی بصری درخشان و داستانی پرهیجان خود است. با این حال، به دلیل چندین وقفهٔ طولانی در انتشار، این مجموعه هرگز آنچنان که شایستهاش بود مورد توجه قرار نگرفت، و استودیو نیز نتوانست اقتباسی درخور از آن ارائه دهد. مانگا در طول سالها چندین بار میان مجلات مختلف جابهجا شد و با وجود همهٔ این دشواریها، حتی پس از نزدیک به دو دهه از آغاز انتشارش، هنوز ادامه دارد.
داستان در اواخر قرن نوزدهم اتفاق میافتد و آلن واکر، جنگیر جوان و بااستعدادی را دنبال میکند که چشمی نفرینشده دارد و میتواند روح هیولاهای مصنوعی را ببیند، موجوداتی که از ارواح انسانها تغذیه میکنند. این هیولاها که «آکوما» نام دارند، توسط «ارل هزارساله» خلق میشوند؛ موجودی اهریمنی که در پی بهوجود آوردن فاجعهای بزرگ در جهان است. برای مقابله با این تهدید، «فرقهٔ سیاه» تشکیل شده است تا جنگیرانی مانند آلن را گرد آورد، کسانی که میتوانند این هیولاها را نابود کرده و به نجات جهان کمک کنند.
منبع: کامیک بوک