پول نقد فوتبال نیست

پول نقد فوتبال نیست

اکوایران: وقتی یک بازیکن فوتبال توپ را به سمت دروازه شوت می کند، توپ می تواند وارد دروازه شود، به تیرک دروازه برخورد کند یا از زمین خارج شود. برخی از سیاستگذاران، سیاستمداران و حتی کارشناسان اقتصادی در ایران نقدینگی را توپی می دانند که می توان آن را به سمت دروازه (بخش تولید و صنعت) هدایت کرد. دیدگاهی که از آن به عنوان «هدایت نقدینگی به سمت تولید» یاد می شود. با این حال، بر اساس ادبیات اقتصادی، این دیدگاه حاوی ابهامات قابل توجهی است.

اقتصاد ایران سال هاست که با تورم دو رقمی مواجه است. با این حال، از دهه ۱۹۹۰ و تشدید تحریم های آمریکا، رکود بر مشکلات روزافزون اقتصاد کشور افزوده است. پدیده ای که می توان آن را «رکود» نامید.

بر اساس مبانی علم اقتصاد، تنها یک عامل را می توان به عنوان عامل «تورم بلندمدت» شناسایی کرد و آن رشد نقدینگی است. اقتصاد ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. بر اساس آخرین آمار منتشر شده از سوی بانک مرکزی، حجم نقدینگی در اقتصاد ایران تا مرداد ماه سال ۱۴۰۴ به بیش از ۱۲ هزار هزار میلیارد تومان رسیده است و از آنجایی که تولید و صنعت در ایران نیز با مشکلات عدیده ای مواجه بوده، راه حلی که به ذهن برخی از سیاستمداران و سیاست گذاران خطور کرده است، هدایت این حجم قابل توجه نقدینگی سرگردان به سمت تولید است. به طوری که این راه حل هم مشکل تورم را حل می کند و هم باعث رونق بخش صنعت کشور می شود.

در گزارش پیش رو، نگارنده در نظر دارد به بررسی نکات ظریف این راه حل و رفع مشکلات آن بپردازد. در این یادداشت از استدلال های حامد قدوسی و شهرام معینی که در مجله تجارت فردا به این موضوع پرداخته اند استفاده شده است.

نقدینگی یعنی چه؟

نقدینگی در اکثر کتابهای پولی و بانکی به مجموع پول و شبه پول اطلاق می شود. پول از اسکناس و سکه در دست مردم تشکیل شده است. شبه پول به سپرده‌های بخش خصوصی نزد بانک‌هایی که بلندمدت دارند نیز گفته می‌شود. در اقتصاد ایران، مانند سایر اقتصادها، این شبه پول (پول هایی که نقدشوندگی کمتری نسبت به پول دارند) است که بیشترین نقدینگی را به خود اختصاص می دهد. به عبارت ساده تر، آنچه شبکه بانکی کشور می تواند روی آن مانور دهد و وام یا سپرده دریافت کند، شبه پول است. بنابراین شبه پول بیشترین سهم نقدینگی را دارد.

نقدینگی چگونه ایجاد می شود؟

دیدگاه سنتی در خصوص ایجاد نقدینگی مبتنی بر تئوری پولی برونزا بوده است. بر اساس این نظریه، بانک مرکزی از طریق انتشار پول پرقدرت یا پایه پولی منجر به افزایش حجم نقدینگی می شود. در واقع جهت علی از پایه پولی به سمت نقدینگی است. اینها در حالی است که نظریه های پولی جدید این دیدگاه سنتی را به چالش کشیده اند. به عبارت دیگر در عصر حاضر نقش بانک مرکزی در رشد نقدینگی کم تلقی می شود و این بانک ها عامل اصلی رشد نقدینگی محسوب می شوند. بر اساس تئوری پولی خارجی، بانک ها ابتدا سپرده جذب می کنند و بر اساس آن وام می دهند.

اما اتفاقی که الان در اقتصاد می افتد این است که بانک ها ابتدا به مردم وام می دهند و بعد دنبال سپرده می گردند. در نتیجه این وام سپرده خود را ایجاد می کند. شرکت های خصوصی و خصوصی-دولتی نیز متقاضی وام محسوب می شوند.

بنابراین، به طور خلاصه، شرکت ها و دولت به بانک ها می روند و وام می گیرند. سپس شبکه بانکی به دنبال سپرده گذاری و تامین اعتبار برای ایجاد حمایت از وام است. به این ترتیب شبکه بانکی متکی به بانک مرکزی است. اما نقش فرمان پولی در تئوری پولی درون زا منفعل است و این بانک ها هستند که فعالانه در حال ایجاد اعتبار و نقدینگی در اقتصاد هستند. به این ترتیب اگر بنگاه های اقتصادی کشور که البته بنگاه های تولیدی را نیز در بر می گیرد، نیاز به اعتبار و وام داشته باشند، با مراجعه به سیستم بانکی، منابع مورد نیاز خود را تامین می کنند.

آیا نقدینگی می تواند نقش سرمایه را ایفا کند؟

اشتباه رایج طرفداران سیاست مدیریت نقدینگی این است که نقدینگی را سرمایه ای مانند ارز و طلا می دانند. در حالی که نقدینگی ارزش ذاتی ندارد و تنها به دلیل اعتبار بانک مرکزی در اقتصاد گردش و استفاده می شود.

به عنوان مثال، فرض کنید صنعت کشاورزی به دلیل تحریم خارجی دچار مشکل شده و کشاورزان در کسب و کار خود با رکود مواجه شده اند. به همین دلیل دولت باید با حمایت از بخش کشاورزی به این صنایع وام بدهد. در نتیجه این صنعت رونق موقتی پیدا می کند. به همین دلیل و به دلیل سود، صاحبان سرمایه منابع خود را از بخش های دیگر به کشاورزی می فرستند. زیرا سرمایه گذاری در این بخش ارزان بوده و سود حاصل از آن بالاست.

با این حال، تا زمانی که جریان نقدینگی به سمت این بخش ادامه داشته باشد، این رونق ادامه خواهد داشت. به محض قطع جریان نقدینگی، رونقی که در کشاورزی ایجاد شده بود از بین می رود و این بخش دوباره وارد رکود می شود. اما چرا این اتفاق می افتد؟

دلیل اصلی در ظرفیت ها است. ورود پول به بخش کشاورزی منجر به ارزان شدن نسبی سرمایه در این صنعت و ایجاد مزیت غیر واقعی برای آن می شود. اینها در حالی است که هم ارزانی نسبی سرمایه و هم مزیت ناشی از آن غیر واقعی است و فقط ناشی از اعتبار و نقدینگی دولت است.

نقدینگی به عنوان تسهیل کننده

نقدینگی تنها می تواند معاملات را آسان کند و گردش سرمایه شرکت ها را آسان کند. از طرفی این متغیر نمی تواند نقش سرمایه واقعی و فیزیکی را ایفا کند. به عبارت دیگر نقدینگی نمی تواند تعداد زمین های کشاورزی موجود یا ماشین آلات تولیدی را افزایش دهد. زمین های کشاورزی و وسایل تولید دارای ارزش ثابت هستند و با اعتبارات دولتی قابل افزایش نیستند. آنچه قابلیت افزایش یا فعال سازی جنبه های اقتصادی و تولیدی را دارد، پس انداز واقعی است. به بیان ساده تر و در یک مثال انتزاعی، فردی را تصور کنید که به صورت روزانه آب میوه مصرف می کند. حالا این فرد تصمیم می گیرد مصرف خود را به نصف کاهش دهد و بخشی از پولی را که برای آب میوه مصرف کرده به بخش تولید بفرستد. این امر در نتیجه ارزش افزوده بالاتر تولید و وجود ابزارهای تولید در اقتصاد اتفاق افتاد. بنابراین تعداد آب میوه ها کاهش یافته و از ابزار تولید بیشتر استفاده می شود. در ادامه این ماجرا تولید رونق گرفت و رشد اقتصادی پدید آمد. در نتیجه ارزش افزوده به اقتصاد ارسال شده و امکان مصرف و رونق بیشتر فراهم می شود. بر اساس این مثال، نقدینگی باعث شده است که فعالیت های اقتصادی به راحتی جریان یابد، اما به خودی خود منجر به تولید بیشتر نشده است. در واقع وجود انگیزه تولید است که باعث رونق اقتصادی شده است.

خلاصه

برای رونق تولید نیازی به هدایت نقدینگی نبود و نیست. شرکت های تولیدی در صورتی که فعالیت خود را سودآور و اقتصادی می دانند و نیاز به وام و اعتبار دارند، برای تامین مبلغ مورد نیاز خود به شبکه بانکی مراجعه می کنند. اگر بانک های تجاری نیز اعطای اعتبار به بخش تولید را سودآورتر از سایر بخش ها بدانند، اعتبارات خود را به تولید اختصاص می دهند.

بنابراین همانطور که مشاهده می شود در صورت وجود انگیزه کافی برای تولید در یک اقتصاد، نقدینگی راه خود را پیدا کرده و به سمت فعالیت هایی با سود بالا حرکت می کند. بنابراین نباید انتظار داشت در اقتصادی که با عدم قطعیت ساختاری قابل توجهی به دلیل تحریم ها، تورم، قیمت گذاری دستوری، تعرفه ها و مداخلات دولت مواجه است، نقدینگی به سمت تولید حرکت کند. نتیجه منطقی این شهربازی، جریان نقدینگی به سمت فعالیت هایی مانند خرید و فروش ارز، ملک و طلا است.

در نتیجه، سیاست گذار به جای اقداماتی مانند تخصیص وام های کلان به بخش تولید، وضع مالیات های سنگین بر ثروت مردم و سایر مداخلات این چنینی برای حمایت از صنعت، باید مسیر رفع تحریم ها، کنترل تورم، کاهش حجم و کسری بودجه دولت و در نهایت ثبات اقتصادی را در پیش گیرد. در این صورت رونق تولید و رشد اقتصادی بالا امکان پذیر خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خبرهای امروز:

پیشنهادات سردبیر: