به گفته خبرنگار فرهنگی آژانس خبری TASNIM ، “پاک کننده گرد و غبار” یکی از مسافرت های زیارتی است که پس از انقلاب نوشته شده است ، که یک سفرنامه متفاوت با یک رویکرد آموزشی بین دفاع مقدس و حج است.
بابائی از نقش احمد موتوسلیان برای زیارت خود به حج می نویسد:
همه چیز با آن دست نویس آغاز شد. در غیر این صورت دوست من کجا و کجاست؟! این شوخی نبود که آنها نمی گفتند ، “کسانی که هجده سال آینده ثبت نام کرده اند ، علاوه بر میلیون ها نفر در راستای پول خود ، به آنها می روند و به محض آماده شدن برای رفتن و ثبت نام سازمان زیارتی ، ثبت نام می کنند.”
… تا زمان دست نوشته “آقا” در مورد کتاب لایتنینگ ، که در ماه مه در سایت رسمی رهبری ارسال شد.
در ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۸ ، ما یک یادبود باشکوه از حج احمد موتوسلیان در تالار بزرگ وزارت کشور داشتیم. مراسمی که بیشتر بزرگان ارتش و ایالتی برای سفر به موقعیت خود برای جشن گرفتن تا حد زیاد خود شرکت کردند.
وقتی برنامه ها به پایان رسید ، دیدم قسم سدگی با من تماس می گیرد. نگاه بازیگوش او این خبر را به من می داد تا خبرهایی به من بدهد. پرسیدم: “حاج قاسم دیگر چیست؟ نگاه دو صفر هفت به شدت مشکوک است. من برای ما اشتباه نیستم!”
او با یک سؤال پاسخ داد ، “بانوی شما کجاست؟”
گفتم: “مانند اطراف ، شاید در نماز ، او دعا می کند.
او گفت: “این بسیار مهم است!” برو به هر کجا که هست برگرد ، بیا اینجا!
من چاره ای جز اطاعت نداشتم ، به طبقه پایین رفتم ، دیدم سادات فقط در وسط اتاق نماز نشسته است و منتظر آمدن او هستم. ما به حاج قاسم آمدیم. به محض اینکه همسرم را دید ، به او گفت: خانم بابی! خبر خوب را ارائه دهید که می خواهم خبرهای خوبی به شما بدهم.
سادات پرسید: چه خبری؟ چه در مورد چیست؟
حاج قاسم گفت: هرچه هست ، به شما می رسد ، پاداش او به بنده من.
سادات کوتاه آمد و گفت: “بپذیر ، خبر خوب شما حفظ شده است ، حالا بیایید ببینیم چه اتفاقی افتاده است؟”
در آن زمان ، قاسم جیب خود را گرفت و نوت بوک خود را گرفت. اما قبل از اینکه نگارش را در داخل نوت بوک به ما نشان دهد ، او ابتدا به ما حدیث را از رئیس دین شیعه ، امام جعفر صدیق به ما اشاره کرد. جایی که او می گوید: تا اینکه عرق کارگر خشک نشود ، به او بپردازید.
وی سپس نوت بوک را گرفت تا به صفحه ای برسد که یک اتوماتیک آبی ، چند خط عجله و شتاب نوشته شود. او به ما رسید و گفت: “آیا می دانید این چیست؟”
گفتیم: از کجا باید بدانیم؟
وی گفت: این یک تکه کاغذ است ، به عنوان یک انگیزه ، دو نفر برای ارسال کمی برای شما … کمی مکث کرده و به چهره و دو نفر آوایی نگاه می کنیم و سپس ادامه می دهند: حج!
برای شنیدن این خبر ، قلب من ایستاده بود.
به عقب رفتم و به وسط لابی تکیه دادم ، به سختی نفس من را بلند کردم. سرانجام پرسیدم ، “چه کسی این را نوشت؟”
وی گفت: فرمانده -در -CHIEF سپاه ، آقا عزیز.
پرسیدم: حال شما چطور است؟
وی گفت که داستان او به تفصیل است. بنشین برای گفتن
ما ، که به ظاهر بدن خود را ، اما از لحظه شنیدن این خبر خوب ، روح ما روی هموار ، بی قرار و لرزش حرم نشسته بود ، و ما روی لب های حاج قاسم دوختیم تا داستان را برای ما تعریف کنیم.
قاسم باز شد و با خنده گفت: “وقتی فرمانده جعفری وارد پارلمان شد ، من به سمت او رفتم و نشستم تا با دست او را نشان دهم ، گفتم:” آقای جعفری! “این رفیق ما ، آقای گل علی بابیئه است. همانطور که می بینید ، او مراسم را ضبط و شرح می دهد ، کتابی که توسط پیامبر نوشته شده است ، و او در مورد این کتاب ستایش و ستایش زیادی را نوشته است. شما نمی خواهید این آقا را تشویق کنید ، چه کسی سرپرست شماست؟ آقا عزیز ، با همان لبخند ، او از او خواسته است ،” شما گفت: “این آثار را می گفت:” این آقا می گوید؟ ” محمد رسول الله (صلح بر او).
… من به چهره جدی حج احمد موتوسلیان خیره شدم ، در پرچمی که جلوی من روی دیوار سوار شد و زیر لب زمزمه کردم: حج احمد ، خیلی مرد! شما نگذاشتید عرق من خشک شود ، روحیه من را دادید.
پایان پیام/
منبع:تسنیم