منتشر شده در ۲۴ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۳:۰۰
چند روزی است جامعهی هنری ایران یکی از مردان با اصالت و محبوبش را از دست داد، محمد کاسبی بازیگری که در نقشهای مردمی، صادقانه و خاکیاش، تکهای از فرهنگِ واقعی ایران را به تصویر کشید.
اما شاید هیچ نقشی به اندازهی «خوش رکاب» نتواند هویت او را در ذهن مردم زنده نگه دارد؛ رانندهای عاشقِ کامیون دافِ تورپدو، مردی از جنس جاده، که مرام، غیرت و عشق به آهن و رفاقت را به تصویر کشید.
از کوچههای ری تا صحنههای جاودان
محمد کاسبی متولد ۴ خرداد ۱۳۳۰ در تهران بود. از تئاتر شروع کرد، در دانشکدهی هنرهای دراماتیک رشد کرد و خیلی زود به یکی از چهرههای ثابت و معتبر تلویزیون ایران بدل شد.
او با نقشهایی در سریالهای سه در چهار، سه دونگ سه دونگ، خوش رکاب و خوش غیرت، برای همیشه در ذهن مخاطبان جا گرفت. لحن آرام، چهرهی صمیمی و صدای مطمئنش، از او تصویری ساخت که هم پدر بود، هم رفیق، هم رانندهی با اصالتِ جادههای ایران.
«خوش رکاب»؛ وقتی ماشین هم شخصیت دارد
سریال «خوش رکاب» به کارگردانی علی شاهحاتمی در اوایل دههی ۸۰ پخش شد و با استقبال گستردهی مردم روبهرو گردید.
ماجرای سریال، دربارهی رانندهای بامرام بود که کامیونش را نه صرفاً یک وسیله، بلکه عضوی از خانواده میدانست. و این همان نقطهای بود که محمد کاسبی، روحِ انسانی و احساسی را به رابطهی میان انسان و ماشین دمید.
در دنیای تلویزیون ایران، کمتر پیش آمده بود که یک کامیون آن هم از نوع داف تورپدو چنین نقش پررنگی داشته باشد. اما با بازیِ زنده و باورپذیر کاسبی، «خوش رکاب» تبدیل شد به یک موجود زنده، یک قهرمان فولادی با قلبی داغ و وفادار.
داف تورپدو؛ فولادِ با احساس
کامیون داف تورپدو (DAF Torpedo)، یا همان داف دماغدار یا داف ۱۰ تن، در دهههای گذشته توسط شرکت ایران تراک به ایران وارد شد و به سرعت بین رانندهها محبوبیت یافت. این شرکت علاوه بر این مدل واردات شاسی اتوبوس به صورت خام و بدون اتاق برای استفاده کارگاههای اتاقسازی ایرانی و حتی موتور پمپ چاه آب را هم در دستور کار داشت. گاراژ مربوط به نمایندگی این شرکت امروزه به شکل متروکه در خیابان قزوین تهران همچنان پا برجاست.
ظاهر خاص، دوام بالا و موتور قدرتمندش باعث شد در نگاه مردم «ماشینِ مردها» باشد و وقتی در سریال خوش رکاب ظاهر شد، آن فولاد تبدیل به اسطوره شد.
آن دافِ سرخرنگ با پلاک خرمآباد، که صدایش در جاده میپیچید و چراغهایش در شب برق میزدند، دیگر فقط یک کامیون نبود؛ بخشی از حافظهی جمعی ایرانیان شد. بسیاری از رانندهها بعدها کامیونشان را «خوش رکاب» صدا کردند همانطور که مردم، مرام را با چهرهی محمد کاسبی به یاد آوردند.
کاسبی؛ رانندهی مرام و معرفت
کاسبی در نقش رانندهای که با کامیونش حرف میزد، درد دل میکرد و گاهی با او قهر و آشتی داشت، چیزی فراتر از بازی ارائه داد. او یک فلسفه را تصویر کرد:
اینکه ماشین هم میتواند روح داشته باشد، اگر پشت فرمانش انسانی با قلبِ پاک نشسته باشد.
لباس کار سادهاش، تسبیحی که همیشه همراهش بود، و نگاه عمیقش در لحظات تنهایی پشت فرمان، او را بدل کرد به نماد «غیرت ایرانی» در دنیای مدرن.
میراثی که هنوز در جادهها زنده است
کامیون اصلی سریال «خوش رکاب» هنوز در ایران وجود دارد. طبق گزارشها، توسط مالک اصلیاش نگهداری میشود و بارها پیشنهاد خرید با قیمتهای بالا برایش دادهاند، اما او حاضر به فروش نیست.
چرا؟ چون این کامیون، بخشی از تاریخ فرهنگی ماست — بخشی که با صدای گرم محمد کاسبی، در جادههای ذهن و دل مردم هنوز حرکت میکند.
پایان، اما نه فراموشی
محمد کاسبی رفت، اما خوش رکاب هنوز در جاده است.
در هر جادهی بی پایانی که یک راننده با صدای موتور تنها میشود، جایی هست که یادِ محمد کاسبی زنده میشود — آنجا که مردی به کامیونش نگاه میکند و آرام میگوید:
«رفیق، تا آخر خط با هم میریم…»
در دنیایی که ماشینها بیاحساس و سرد شدهاند، محمد کاسبی یادمان داد که حتی فلز هم میتواند رفیق باشد، اگر پشت فرمانش دل باشد.