به گزارش خبرگزاری تاسنیم ، اربین وارد شده است و بوی جاده های عاشقانه از دور از دور وارد می شود. این روزها انگار زمین و زمان متفاوتی دارند. بادی که می سوزد ، صدا یا حسین در گوش من و باران که باران می بارد ، اشکهای من جاری می شود. Arbaeen یک تحرک است که دوستداران ، با پای پیاده ، خود را به حرم سید الشوهادا (AS) می آورند تا بگویند: ما هنوز در عهد خود هستیم.
اما دلتنگی من فقط برای کربلا نیست. دو سال پیش ، هنگامی که مسیر من به سامرا افتاد ، من یک ماه در شهر غربی عسکارین ماندم. در آن روزها ، هر روز صبح به گنبد طلایی امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (AS) نگاه می کردم. گنبدی که داستان قرن ها را در سکوت خود می گوید. در سامرا ، به نظر می رسد که کندتر است ، هر آزان که در شهر پیچیده می شود ، احساس می کنید آسمان به صاحب پیامبر (ص) یادآوری می کند.
کار من مستند بود ، اما حقیقت این است که من از تصویر دلتنگ تر بودم. هر قاب دوربین می توانست پنجره ای باشد که غم و اندوه امام خود را به همراه دارد. وقتی پشت دوربین ایستادم ، اشکهایی را دیدم که روی روکش های فراتر از رنگ و نور ریخته شده بود. اشک زائران که ممکن است به امام آمده باشند ، اما قلب آنها غایب بود.
سامرا شهری است که بوی آن می دهد. در اینجا ، هر دیوار ، هر آجر و هر درب ، منتظر روزی است که صدای مهدی (As) در خیابان های خود قدم می زند. به نظر می رسد که همه چیز در این شهر برای آن لحظه آماده است ، فقط ساعت ظهور هنوز نیست ، و Karbala … Karbala بوی می دهد. در اینجا ، عشق ، مانند فرات ، بی پایان است. هر روح در این خاک امید به پیوستن را می دهد.
زائران آربین ، با تاول و قلب خود با قلب ، به امام حسین (AS) می آیند: ما به یاد نیاورده ایم که خون شما نور مهدی خواهد بود. هر قدمی که در خاک عراق برداشته می شود ، سنگی را از جاده صاف می کند. وقتی از سامرا تا کربلا فکر می کنم ، به نظر می رسد دو طرف داستان است. سامارا ، نقطه شروع فاراج و کربلا ، قله عشق. یکی مهدوی و دیگری حسینی است.
اما در اعماق ، این دو واقعیت یک رودخانه واحد است که به دریا می رود. لیر چیز آسانی نیست. ما عادت نکرده ایم که سالها غایب نباشیم ، زیرا نمی توان از آن استفاده کرد که امام نباشد. دوری جان را می سوزاند ، اما عشق به حسین (AS) آتش سوزی است که می سوزد و زنده می ماند. این شعله ای است که ، اگر نه ، شاید بسیاری از آنها در سیاه پوستان این جهان خاموش شوند.
هنگامی که من در سامرا قدم می زدم ، بارها فکر می کردم که این کوچه ممکن است محل عبور امام زامان باشد ، و شاید این خاک زیر مراحل خود بوسید و افتخار بالاتر از سامرا ، جایی که آخرین اقتدار خدا سالها قبل پنهان شده بود. و کربلا … اوه ، کربلا همیشه آماده استقبال است و درهای آن برای زائران باز است.
Karbala از همه استقبال می کند. چه کسانی که از نجف آمده اند یا کسانی که قلب خود را دور می کنند. این راهپیمایی عظیم اربین فقط یک جنبش عاشقانه نیست بلکه یک مانور جهانی برای آمدن مهدی است. در اربین ، مسلمان و مسیحی ، عرب و آژام ، سیاه و سفید ، همه یک پرچم و آن یا حسین را بلند می کنند. این بدان معناست که دنیایی که برای پرچم دیگری “یا مهدی” آماده می شود.
در حقیقت ، اربین عمل ظهور و عمل ایستادن در کنار هم ، بدون مرز ، تنها با یک قلب و یک آرزو است. هنگامی که میلیون ها نفر در جاده Karbala با هم قدم می زنند ، آنها در واقع به جهانیان نشان می دهند که ما می توانیم برای یک هدف واحد جمع شویم و آن هدف چیزی جز عدالت و نجات نیست که با ظهور پیامبر مهدی حاصل می شود.
سامارا و کربلا ، برای من دو فصل یک کتاب هستند. یکی فصل انتظار و دیگری فصل وفاداری است. یکی ساکت است و دیگری پر از عشق به عشق. اما هر دو ، در پایان ، به یک وعده غذایی پایان می دهند. روزی که مهدی می آید و همه این اشکها و پله ها را به لبخند تبدیل می کند و آن روز ، آسمان و زمین جشن می گیرند و قلب ها با هم می آمیزند ، و هر نگاه پر از عشق ، نور جدیدی را به قلب جهان می بخشد.
وقتی به مسیر زندگی خود نگاه می کنم ، این سفرها را می بینم ، نه فقط جغرافیا ؛ در عوض ، آنها سفرهای داخلی بوده اند. اربین مرا از خودم جدا می کند و مرا به حسین می برد. سامارا مرا از زمین جدا می کند و از آسمان انتظار دارد. اینها جاده هایی هستند که اگرچه از عراق شروع می شوند ، منتظر هر یک از آنها هستند و هر قدم در این مسیرها پلی بین خاک و سیاره است ، اما فردا وعده های روشن می دهد.
و اکنون که اربین است ، من از همیشه عمدی تر هستم ، نه تنها برای دیدار با کربلا ، بلکه برای روزی که این مسیرها به پایان می رسد. شاید امسال ، شاید سال بعد ، شاید … اما می دانم که هر قدم در این مسیر آجر دیگری در ظهور است. اجتناب از آن دشوار است ، اما ما خیلی دور نیستیم. هر یک یا حسین ما را یک قدم نزدیکتر یا مهدی می برد و هر پارگی بذر امید است که روی زمین کاشته می شود.
و روزی خواهد بود که آن دانه ها به درختی تبدیل می شوند که سایه آن گسترده است. تا آن روز ، من ادامه خواهم داد. یا با پاهای خود یا با قلب. من به سامرا می روم ، به کربلا می روم ، هر کجا که بوی انتظار و عشق باشد ، زیرا می دانم که این جاده سرانجام به دست مهدی پایان می یابد و هر قدم در این مسیر ترانه امید و صبر است که هیچ طوفانی نمی تواند خاموش شود.
توجه: علاقه اکبر
پایان پیام/
منبع:تسنیم