نه کارفرما نمی تواند پرداخت کند و نه کارگر می تواند زندگی کند

نه کارفرما نمی تواند پرداخت کند و نه کارگر می تواند زندگی کند

این یادداشت رابطه نابرابر بین حقوق کارگران ، توانایی کارفرما و نقش غایب دولت را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد.

در روزهای پایانی سال ، شورای عالی تصویب تأیید افزایش حداقل دستمزد برای سال ۲ را تصویب کرد. طبق این حکم ، حداقل دستمزد ماهانه برای یک کارگر مجرد بدون سابقه حدود ۱ میلیون و ۶ هزار تومانس تعیین شد. نسبت به سال گذشته حدود ۲ درصد افزایش یافته است. این تعداد ، گرچه در مورد جهش روی کاغذ ، در واقع متناسب با نرخ تورم رسمی و معیشت کارگران واقعی نیست ، که طبق گفته خود نهادهای دولتی ، بیش از ۵ میلیون دلار است.

نکته اصلی این است که از نظر ظاهری ، طرفین مذاکره سه دستمزد هستند: نمایندگان کارگران ، کارفرمایان و دولت. اما در عمل ، دولت از نقش نظارتی خود ناشی می شود و با تحمیل عددی عددی از طرف دیگر ، سعی می کند تعهدات اجتماعی خود را از جیب کارفرمایان بپردازد ، زیرا بسیاری از بازرگانان به خوبی از همان دستمزد آگاه هستند.

اقتصاد نیمه دولتی ، مسئولیت خصوصی

در اقتصادی که بازار آزاد وجود ندارد ، اما دولت خود را رها کرده است ، بار اصلی کارفرما که نمی تواند قیمت کالاها و خدمات را آزادانه تعیین کند ، کنترل هزینه های خارجی را نیز امکان پذیر نمی کند ، و همچنین برای سیاست های مالی مالی و مالی باز نیست. اکنون مجبور است با قیمت های گرامری محصول بفروشد ، مجبور است با حقوق گرامری استخدام شود و از تورم تورم زنده بماند.

اما همان کارفرما ، که شرکت خود را با هزار کار سخت نگه داشته است ، اکنون به یک اعتراض تبدیل شده است: چرا شما پرداخت نمی کنید؟ چرا تنظیم می کنید؟ چرا بیمه را به طور کامل کامل نمی کنید؟ و سؤالاتی که همه از ضعف سیستماتیک ناشی می شوند ، نه لزوماً از بی اخلاقی کارفرما.

خطای رایج: این تصور که کارفرما کار کارگر را در شیشه قرار داده است

در حقیقت ، تضاد اصلی در بازار کار ایران ، درگیری بین کارگر و کارفرما نیست. تضاد بین همه فعالان اقتصادی ناقص و ناکارآمد است. طبقه کارگر امروز با دستمزد روبرو است که به وضوح برای حداقل زندگی پرداخت نمی کند. اما این تقصیر کارفرما نیست. این نتیجه سالها سیاست گذاری معیوب ، عدم سرمایه گذاری در زیرساخت ها ، رشد نقدینگی بدون رشد در تولید ، تحریم های خارجی و هزینه های سنگین برای مشاغل است.

راه حل چیست؟ چگونه دولت می تواند نقش واقعی خود را ایفا کند؟

تصحیح این وضعیت نه ممکن است و نه فشار گرامری بر کارفرما ، و نه از طریق مسیر اعداد دلپذیر که روی کاغذ نوشته شده است به عنوان “افزایش حقوق”. دولت باید نقش واقعی خود را در سه محور ایفا کند:

۱. یارانه های هوشمند برای توانمندسازی نیروی کار

نه در قالب یارانه های مستقیم که باعث تورم می شوند ، بلکه از طریق پشتیبانی غیرقانونی هدفمند: بیمه درمانی ، آموزش مهارت ، خدمات رفاهی ، دسترسی ارزان به مسکن و حمل و نقل.

۲. اصلاح سیاست های کلان اقتصادی و کنترل تورم

بدون کنترل تورم ، هر افزایش قانونی برای چند ماه بی اثر خواهد بود. آمار نشان می دهد که در دهه ۱۹۸۰ ، حداقل خریدهای دستمزد حتی با افزایش سالانه حدود ۲ ٪ کاهش یافته است.

۳. بازگشت به اصول بازار کار آزاد

در نهایت ، حقوق و دستمزد باید در چارچوب عرضه و تقاضا در بازار کار واقعی تعیین شود ، نه در اتاق های بسته دولتی. در این بازار ، رقابت برای جذب منابع انسانی تخصصی به طور خودجوش شرایط و حقوق کار را بهبود می بخشد.

خلاصه: بحران عمیق تر از حل و فصل با یک بخش است

این هم نمی تواند یک دولت مینیمالیستی باشد و هم یک اقتصاد گرامری. قیمت نمی تواند تعیین شود ، اما هزینه هزینه نمی تواند تعیین شود. اقتصاد بیمار ایران محصول سیاست گذاری است که رابطه بین کارگر و کارفرما را به یک دوگانه کاذب کاهش داده است. راه حل این بحران ، بازگشت دولت به نظارتی است نه یک مداخله گرا ، حمایت هوشمندانه از آسیب پذیر ها و حرکت به سمت یک اقتصاد رقابتی و آزاد.

در غیر این صورت ، همین کار هر سال تکرار می شود: کارگر ناراضی ، کارفرمای ناتوان و دولت که فقط تماشا می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خبرهای امروز:

پیشنهادات سردبیر: