به گفته خبرگزاری tasnim ، مرا قدم هایم را به آرامی روی هموار کردن حرم قرار می دهم. هوا بعد از ظهر هنوز گرم است ، اما نسیم آب گلاب و صداهای زیارتی زمزمه ، قلب را نرم تر می کند. دیوارها ، گلدان ها و رزونانس آزان در پس زمینه روشنایی طلایی به نظر می رسد که یک دعوت آرام برای ورود به حیاط امام رضا (AS) است.
هر زائر چیزی را برای او به ارمغان می آورد: من با قلب پر از شور و شوق و احترام به صحنه امام رضا (AS) می روم. زائران از سراسر ایران و جهان با چشمان مرطوب به گنبد طلا خیره شده اند. پیرمرد سجده خود را گسترش می دهد ، اشکهای او در سجده است. کودکی با دست های کوچک به سمت زری می رفت که مادرش نام امام را زیر لب زمزمه می کند. و من؟ من برای تماشای این پیوند نامحدود عشق و ایمان تکامل یافته ام.
در انتظار Makriban: سه نوجوان و روایت عزت
با گذشت زمان ، من در گوشه ای از حیاط ایستاده ام. من قرار است با سه نوجوان حرم صحبت کنم. نوجوانانی که صدای آنها در این مکان مقدس طنین انداز است. نوجوانانی که عزت امام رضا (AS) را از گره های باز ، از آرزوهایی که برآورده شده اند ، از عشق آنها تا شهادت لمس کرده اند.
چند لحظه بعد ، سه نوجوان در خادمان سفید پوست ظاهر می شوند. چهره آنها آرام و مطمئن است ، اما برق شور در چشمان آنها است.
قبل از شروع مکالمه ، یکی از آنها ، که هنوز در گلو او گیر کرده است ، می گوید: “امام رضا همیشه کار ما را باز کرده است … هر وقت مجذوب می شدم ، به حرم می آمدم ، دل درد می کردم و پاسخ می دادم.”
مک باری به معنویت و خدمات در حرم رازاوی بازی می کند
محمد طاها ، نوجوانی که از ۱۱ سالگی به عشق مکبری آمد. او داستان ورود خود را با لبخندی آرام می گوید. از روزهایی که منتظر گذراندن آزمون بودند ، لحظات اضطراب اولین عملکرد رسمی وی را احساس کرد.
من محمد طاها هاجیلیان هستم ، دانش آموز کلاس ۱۴ ساله و هشتم. من حدود ۱۱ سال داشتم که با پسر عموی خود حرم شدم. پسر عموی من به من گفت: “من استعداد خوبی دارم و می توانم به این مسیر بروم.” بعد از آزمایش MacBury ، من پذیرفته شدم ، اما روند معرفی آزمایش نهایی کمی طول کشید. من هر هفته پیگیری می کردم ، اما بعد از مدتی ، تلاش خود را متوقف کردم. بعداً یکی از حرم ها در یک هیئت حضور داشت و با او صحبت کرد. او مرا راهنمایی کرد تا دوباره آزمون را به من بدهم. این بار موفق شدم و بعد از آزمون نهایی ، کار خود را به عنوان Makbar شروع کردم.
هنگامی که او در مورد اولین مکبری خود در ایوان نجمه خاتون صحبت می کند ، به نظر می رسد که او به گذشته سفر کرده است ، لحظه ای که صدای او در فضا پیچیده شده بود و چشمان زائران به او دوخته شده بود. محمدات گفت: “اولین عملکرد رسمی من دو سال پیش در نجمه خاتون بود. من به طور طبیعی اضطراب داشتم ، اما با تکیه بر امام رضا (ع) ، من خوب عمل کردم.
او مکباری را نه تنها یک فعالیت ، بلکه مسیری معنوی که روح خود را صیقل داده است ، می داند و رابطه خود را با قرآن و آهول -بیت (ع) قوی تر کرده است. با چهره ای مصمم و یک نگاه کامل: پدر و مادربزرگ من همیشه از من حمایت کرده اند. من از زمان تبدیل شدن به مهارت های زیادی رسیده ام. خواندن قرآن ، آزان ، دعا ، و من پیشرفت بزرگی کرده ام.
محمد طاها با افتخار از مأموریت خود برای آموزش به دوستان خود صحبت می کند: دانش آموزانی که در این مسیر علاقه مند هستند نیز هستند و من آنها را به یادگیری مکی تشویق می کنم.
چشمان او برقی است ، وقتی او از آینده ای صحبت می کند که مسیر علم را دنبال خواهد کرد. امید در حال کلام خود است ، رویاهایی که نه تنها برای پیشرفت شخصی بلکه برای خدمت به جامعه نیز بازی کرده اند.
سید حامد ؛ anas با قرآن و تمایل به قضاوت در راه درست
سید حامد از سنین پایین در جلسات قرآن شرکت کرد. صدای قرآن او را به حرم آورد ، و اکنون نه تنها مکبار ، بلکه موزن ، قاری و امام رضا. او از روزی صحبت می کند که با موفقیت تست مکبری را انجام داد و لباس بنده را دریافت کرد. من یک حامد هوشمندانه ، ۱۴ ساله ، کلاس هشتم هستم و مفتخرم که به عنوان خدمتگزار ، قاری ، موزن و مابر در حرم امام رضا (AS) کار می کنم.
از ۷ سالگی ، من در جلسات قرآن استاد مصطفی حاجی حسنی کارگر ، استادان برجسته مشهاد شرکت کردم. او مرا با حرم امام رضا (AS) آشنا کرد و پس از روند اولیه اداری و آزمایش ، توانستم وارد این مسیر شوم. دو ماه قبل از آزمون نهایی ، به من اطلاع داده شد که در آزمون نهایی شرکت کنم. من آزمون را به استاد یاقبی دادم و به من منتقل شد. پس از آن ، با تماس با مقامات ، تغییر مشخص شد و من از طریق کارآموزی رفتم. سرانجام ، در دهه عزت ، من یک خدمتگزار دریافت کردم و رسماً حرم شدم.
لبخند بر چهره او ظاهر می شود ، وقتی او از اولین لحظات خود در حرم صحبت می کند. چشمان او برقی است ، گویی حال و هوای آن روز هنوز زنده است. غرور مختلط آمیخته با معنویت ، هیجان و احساسات ، لحظاتی که فراموش نشدنی است ، این نوجوان همچنان بنده حرم امام رضا است: اولین عملکرد رسمی من در سال گذشته در دهه عزت در سجنهای تبریز بود. من تفاوت بین تلاوت قرآن را کاملاً احساس کردم ، زیرا هرکدام روحیه خاص خود را دارند. لحظه ای که وارد تاشریز می شدم ، برای من بسیار معنوی روحانی بودم. من به خودم گفتم که در این سن چه موفقیتی برای خدمت دارم. بعد از اولین اجرای ، ما به همراه خانواده به خانه مادربزرگم رفتیم و این موفقیت را جشن گرفتیم.
او با لبخندی پر از افتخار ، از لحظاتی می گوید که توانسته است مسیر زیبای خود را به دوستان خود معرفی کند. احساس خدمات و دانش در چشمان او به نظر می رسد که هر قدمی که او برداشته است ، نه تنها برای خودش بلکه برای دیگران. سید حامد می گوید: پس از ورود به مکبری ، من توانستم دانش آموزان دیگر را به این مسیر تشویق کنم. در طول کلاس هفتم ، من یک پخش زنده در تلاوت قرآن داشتم و صبح را در حرم امام رضا (ع) اجرا کردم. این باعث شد تا دوستانم علاقه مند شوند و در این مسیر قدم بزنند. برخی در رشته های مختلف توانایی های خاصی داشتند ، و من همچنین مفتخرم که آنها را به عنوان بنده امام رضا (AS) معرفی کردم.
لبخندی بازیگوش بر روی لب هایش. او با یک خنده شیرین ، آن روزها را مرور می کند ، گویی همان احساس زنده است. هر دانشجویی که برای گفتن در مورد توانایی های خود آمده است. یکی گفت زبان من خوب است ، دیگری در مورد مهارت های او صحبت می کرد. من همچنین با لبخند گفتم: “من خدمتکار و خدمتکار امام رضا (AS) هستم و یک لباس خدماتی دارم!”
سید حامد ادامه می دهد: مکی منجر به رشد و ارتباطات اجتماعی من شده است. توانایی ارائه بیان در برابر جمعیت یکی از مهمترین جنبه های آموزش اجتماعی است. حرم امام رضا (AS) میزبان زائران کشورهای مختلف مانند افغانستان ، پاکستان و لبنان است. این باعث شد من تا حدودی با زبانهای دیگر آشنا شوم و ارتباط بهتری برقرار کنم. همچنین ، مکبری تأثیر مثبتی بر شخصیت اخلاقی من داشته و مرا تقویت کرده است.
او از آرزوهایی که به نور قرآن و نعمتهای Ahlul -Bayt (AS) مرتبط است ، صحبت می کند. ایمان به کلام او در حال تکان دادن است ، امیدی که او را در مسیر علم و خدمات راهنمایی می کند. هر تجربه ای که وی به جا گذاشته است ، بار دیگر این واقعیت را احیا کرده است که انسان با قرآن و متوسل شدن به Ahlul -Bayt (As) کمک به مشکلات زندگی است. سید حامد می گوید: “من می خواهم در آینده زمینه مورد علاقه خود را مطالعه کنم و قاضی شوم و به خواست خدا ، من بیشتر در مسیر قرآن خدمت خواهم کرد.” بزرگترین آرزوی من ادامه مسیر امام رضا (AS) است. بودن در کنار قرآن و متوسل شدن به Ahlul -Bayt (AS) بسیاری از مشکلات زندگی را حل کرده است.
Dell’s Vineya با گنبد طلا صحبت می کند. روایت امیر عباس ؛ اشک و نماز
و امیر عباس با اشتیاق خاصی از یک تجربه متفاوت صحبت می کند. یکی از سختی هایی که توسط عزت امام رضا حل شد ، از آزمایشاتی که وی از کنار آنها گذشت. از لحظه ای که مادرش در لباس مکبری اشک ریخت ، انگار قلب او با این مکان متحد شده است.
امیر عباس خواجه ناصاب ، دانش آموز کلاس ۱۳ ساله و هفتم. یک رویداد خاص باعث شد من به حرم بیایم. وقتی پدرم با مشکلات کار دست و پنجه نرم می کرد ، من بسیار دلگیر بودم و تصمیم گرفتم به حرم امام رضا (AS) بروم.
امیر عباس در حرم نمی نشیند. قلب او به حرکت در حیاط ها گره خورده است. در این گردشگران بود که یکی از خمام ، با یک ویلچر در دستش ، می گوید: “هر وقت به حرم می روم ، نمی توانم در یک مکان بنشینم ؛ من همیشه در حیاط ها حرکت می کنم. وقتی یکی از خادم ، که یک ویلچر داشت ، من را صدا می کردم و گفت:” ما پیر هستیم ، شما از من می خواهیم که من می بینید.
بنده حرم ادامه می دهد: قبل از آن ، من در هیئت های همسایگی خود در مسجد به عنوان مکبار و ماوزن مشغول به کار بودم و من خیلی علاقه مند به انجام این کار بودم. وقتی از من پرسیدم که چگونه می توانم حرم باشم ، آنها مرا راهنمایی کردند تا آقای سعداتی را آزمایش کنم. بعد از گذراندن آزمون اولیه ، قرار بود آزمون نهایی را با استاد یاغوبی بگذرانم ، اما او به یک سفر رفت و این مورد نگرانی من بود ، و من خیلی با امام رضا (AS) در تماس بودم: یا امام رضا ، که مرا به این مرحله آورد ، چرا مرا آزاد کردید. اما به لطف امام رضا ، من نه تنها حرم بودم ، بلکه مشکل پدرم برطرف شد و خواهرم شفا یافت.
چشمان او برقی است ، گویی خاطرات آن روزها هنوز در گوشه ای از ذهن او زنده است. با اشتیاق ، او از لحظاتی که برای اولین بار در فضای معنوی امام رضا (ع) ایستاده بود می گوید و صدای او با زائران طنین انداز شد. امیر عباس ادامه می دهد و می گوید: اولین اجرای رسمی من در مسجد صدیقی “اشک” بود. جمعیت حدود ۱۵۰ نفر بود. دست و پای من می لرزید و استرس زیادی داشتم. در مکبری ، هر بار که می گفتم “الله اکبر” ، من قبلاً به خودم یا امام رضا می گفتم که اکنون خراب شود ، اما خوشبختانه عملکرد خوب پیش رفت. من ظهر ساعت ۲ بعد از ظهر خدماتم را گرفتم. من خیلی خوب توصیف نشده ام.
امیر عباس از احساس غرور مادرش می گوید: پس از چند هفته ، خانواده من توانستند در یک مراسم در حرم شرکت کنند و عملکرد من را ببینند. دیدن خوشبختی مادرم ، حتی گریه ، برای من بسیار دلگرم کننده بود.
این بنده حرم از تأثیر مکبری بر زندگی و شخصیت اجتماعی وی می گوید: مکبری تأثیر زیادی بر شخصیت و رفتار من گذاشت. من رابطه خود را با مردم قوی تر و در کنار زائران از سراسر کشور کردم. مدرسه من فضایی برای آموزش مهارت های مختلف فراهم کرده بود ، و من همچنین توانستم مکبری را به برخی از دانش آموزان آموزش دهم که یکی از آنها اکنون در آزمون MacBerry پذیرفته شده است.
امیر عباس با لبخندی شیرین در مورد اشتباهات خود در ایوان غادیر صحبت می کند: یکی از خاطرات من اشتباهی است که در ایوان غادیر رخ داد. در حین تعظیم ، اظهارات را زودتر از امام جماعت اعلام کردم و همه از خواب بلند شدند ، در حالی که امام هنوز کم بود! این باعث شد من در وسط مکی بخندم و استرس خود را ضرب کنم.
امیر عباس در مورد رویاهای مربوط به عزم می گوید: من می خواهم در آینده مهندس هوافضا شوم و مسیر شهید تهرانیه محمدام و احمدی روشن را ادامه دهم و به یک شهید تبدیل شوم. امیدوارم بتوانم به آن درجه علم و مهارتی برسم که بتوانم در این زمینه تأثیر بگذارم.
گزارشی از فاطمه داگق نکاد
پایان پیام/
منبع:تسنیم