میراث ‌هایک برای جهان ترامپی

123 copy

این کتاب با نگاهی تحلیلی و انتقادی، مسیر فکری‌ هایک را از نوشته‌های اولیه‌اش تا آثار پخته‌ترش دنبال می‌کند. اهمیت «چالش‌ هایک» در این است که به خواننده امکان می‌دهد با تصویری جامع و چندبعدی از اندیشه‌های ‌هایک مواجه شود و نقش او را در مباحث کلیدی قرن بیستم، از جمله مناظره با سوسیالیسم و نقد اقتصاددانان جریان اصلی، بهتر درک کند.

بروس کالدول

کالدول با اتکا به اسناد، نوشته‌ها و زمینه‌های تاریخی، نشان می‌دهد که‌ هایک چگونه به دفاع از آزادی فردی و نظم بازار به‌عنوان سازوکاری برای کشف دانش پراکنده در جامعه برخاست. این اثر برای دانشجویان اقتصاد، علوم سیاسی و علاقه‌مندان به فلسفه آزادی ارزشمند است، زیرا هم بعد نظری و هم بعد عملی ایده‌های ‌هایک را روشن می‌کند و چالش‌های فکری او را در برابر جریانات فکری رقیب به تصویر می‌کشد.

بروس کالدول (Bruce Caldwell) پژوهشگر و مورخ اندیشه اقتصادی است که شهرت اصلی او به خاطر مطالعات عمیقش درباره مکتب اتریش و به‌ویژه فریدریش آگوست فون‌هایک است. او استاد اقتصاد در دانشگاه دوک و مدیر مرکز تاریخ اقتصاد سیاسی بوده و بخش مهمی از فعالیت‌های علمی خود را به تحلیل روش‌شناسی علم اقتصاد و تاریخ تفکر اقتصادی اختصاص داده است. کالدول با رویکردی میان‌رشته‌ای، تلاش می‌کند پیوند میان فلسفه علم، اقتصاد و تاریخ اندیشه را نشان دهد و آثارش، از جمله کتاب «چالش ‌هایک (Hayek۳۹;s Challenge)»، در محافل دانشگاهی مورد توجه قرار گرفته‌اند. به تازگی حلقه مطالعاتی از سوی سازمان فلای باتل (The Fly-Bottle) در رابطه با این کتاب برگزار شده است. فلای باتل یک سازمان غیرانتفاعی است که در کانادا ثبت شده و به ترویج گفت‌وگو و تحقیق در میان پژوهشگران ایرانی در زمینه علوم انسانی، هنر و علوم اجتماعی اختصاص دارد.

پروژه‌های فلای باتل شامل برگزاری حلقه‌های مطالعاتی و فعالیت‌های مختلف رسانه‌ای است. یکی از این حلقه‌های مطالعاتی در پاییز ۲۰۲۴ با تمرکز بر مطالعه کتاب بروس کالدول با عنوان چالش‌ هایک تشکیل شد. این حلقه با مدیریت سروش معروضی، استاد فلسفه دانشگاه ایالتی نیویورک، تشکیل شد. در پایان این حلقه، شرکت‌کنندگان در یک جلسه اینترنتی با نویسنده کتاب به مصاحبه پرداختند و سوالات خود را در رابطه با کتاب و دیدگاه‌های کالدول در رابطه با‌ هایک مطرح کردند. متنی که در ادامه می‌آید شامل پرسش‌های حضار و پاسخ‌های کالدول در این جلسه است. این متن با رضایت مصاحبه شونده منتشر می‌شود.

رازهای فلسفی و اقتصادی هایک؛ از بازار آزاد تا محدودیت علوم اجتماعی

  در نقد فیلیپ میرووسکی (Philip Mirowski) در مورد کتاب چالش ‌هایک، که در ژورنال اقتصاد نهادگرا (Journal of Institutional Economics) در سال ۲۰۰۷ منتشر شد این انتقاد به کتاب شما مطرح شده که شما به اندازه کافی به کمک‌ هایک به نهادها و ایده‌های مرتبط با نئولیبرالیسم نپرداخته‌اید. بنابراین سوال این است که آیا این ارزیابی منصفانه است و آیا این یک نقص در کتاب یا یک انتخاب روش‌شناختی در سطح تاریخ‌نگاری را نشان می‌دهد؟

کالدول: خب، صرفا از این بابت که بقیه هم بدانند فیل میرووسکی کیست شاید بهتر باشد کمی در مورد اینکه او کیست صحبت کنم. من برای اولین بار فیل را در دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل ملاقات کردم که در نزدیکی دوک قرار دارد. من سال‌ها در دانشگاه کارولینای شمالی در گرینزبورو تدریس کردم که حدود یک ساعت از دوک و دانشگاه کارولینای شمالی فاصله دارد و من به کارگاه تاریخ اقتصاد می‌آمدم که اکنون به مرکزی که من آن را اداره می‌کنم، وابسته است، اما در آن زمان نیز وجود داشت. این کارگاه جایی برای کسانی که در زمینه تاریخ اندیشه کار می‌کردند بود تا بتوانند با افرادی صحبت کنند که آنها نیز به تاریخ ایده‌ها علاقه‌مند بودند.

فیل در آنجا یک فصل از کتابی را که بعدها به عنوان «حرارت بیشتر از نور (More Heat than Light)» منتشر شد، قبل از اینکه منتشر شود ارائه داد. بنابراین من اکنون حدود ۴۰ سال است که فیل را می‌شناسم. یک دوران بسیار طولانی. و چیز فوق‌العاده در مورد فیل این است که او و من همیشه به موضوعاتی یکسان علاقه‌مند هستیم، اما از زاویه‌هایی کاملا متضاد به آنها نگاه می‌کنیم. بنابراین وجود او برای من بسیار مفید است، چون او با تمام چیزهایی که من با آنها آشنا هستم، آشناست، اما او دنیا را به دیدی کاملا متفاوت می‌بیند و امیدوارم این بتواند یک تعامل بسیار مفید برای اصلاح باشد. این یک مقدمه طولانی برای تلاش برای پاسخ به سوال بسیار خوب شما است.

 

1 copy

کتاب منشور آزادی 

به این ترتیب، من تعجب نمی‌کنم که فیل گفته باشد که «کالدول به سیاست توجه نمی‌کند. به انگیزه‌هایی که ‌هایک را هدایت می‌کرد توجه نمی‌کند. به اینکه او پدر نئولیبرالیسم است توجه نمی‌کند و…». من سعی کرده‌ام در ۲۰سال اخیر، به برخی از انتقادات فیل در برخی از نوشته‌های خودم پاسخ دهم و می‌توانم برای هر کسی که علاقه‌مند به پیگیری این موضوع است، چند مرجع را در مورد انتقادات فیل و نوع پاسخ‌های من و انتقادات من به تفسیر او از‌ هایک بفرستم. اما هدف من در چالش‌ هایک همان‌طور که در ابتدا گفتم، بررسی ایده‌های روش‌شناختی او بود، زیرا من فکر می‌کردم که اگر ما آنها را جدی بگیریم، ممکن است در مورد اینکه چگونه علم اقتصاد را به کار بگیریم، تجدید نظر کنیم. من، به‌خصوص وقتی آن کتاب را می‌نوشتم، به اندیشه سیاسی ‌هایک علاقه‌ای نداشتم. من یک بیوگرافی کامل نمی‌نوشتم که در آن سعی کنم به تمام جنبه‌های مختلف کارهای ‌هایک نگاه کنم، اما مطمئنا در آن کتاب، هدف من تلاش برای درک این بود که چرا
‌هایک دیدگاه‌های روش‌شناختی متفاوت خود را داشت.

به همین دلیل است که من یک‌سوم اول کتاب را به بررسی این بحث‌ها بین اتریشی‌ها و مکتب تاریخی آلمان و پوزیتیویست‌ها و… تمام افرادی که به عنوان مخالفان اتریشی‌ها صف‌آرایی می‌کردند، اختصاص دادم. زیرا به‌خصوص اگر شما یک اقتصاددان جریان اصلی باشید، هنگامی که اتریشی‌ها را می‌خوانید با خودتان می‌گویید اینها در مورد بازار صحبت می‌کنند و سخنانشان آشنا به‌نظر می‌آید اما اگرچه اتریشی‌ها آشنا به نظر می‌رسند، آنها واقعا به روشی بسیار متفاوت در مورد اقتصاد می‌نویسند. من در نهایت می‌خواستم سعی کنم به کسی که ممکن است به ‌هایک علاقه‌مند باشد، کمک کنم تا بهتر بفهمد که چرا او چنین کارهایی را انجام داده است.

حالا، اگر شما در تلاش برای درک این هستید که چرا او کاری را که انجام می‌دهد، انجام می‌دهد و به روش‌شناسی علاقه‌مند هستید، لزوما قرار نیست در مورد سیاست صحبت کنید. شما در تلاش برای فهمیدن این هستید که آیا دیدگاه این شخص در مورد این مسائل روش‌شناختی منطقی است و اگر چنین است، ما به عنوان اقتصاددان باید در مورد آن چه فکری کنیم؟ بنابراین، من به آن مسائل نپرداختم، اما این به منزله یک تلاش شیطانی برای پوشاندن وجهه سیاسی‌ هایک نبود. من به یک جنبه جالب صحبت در مورد‌ هایک مدت‌ها پیش پی بردم. من در سال‌های ۱۹۹۳ یا ۱۹۹۴ در کارگاه تونی لاوسون (Tony Lawson) در مورد هستی‌شناسی اجتماعی یک ارائه در مورد روش‌شناسی ‌هایک داشتم.

با این حال، در این جلسه همه می‌خواستند در مورد سیاست‌های او سوال بپرسند و اساسا می‌گفتند که اگر شما با سیاست‌های او مخالف هستید، چگونه می‌توانید به روش‌شناسی او علاقه‌ای داشته باشید، زیرا آن هم باید اشتباه باشد. بنابراین من متوجه شدم که وقتی در حال مطالعه چنین شخصی هستید، باید منتظر چنین سوالاتی باشید. اما، من برای این سوالات اصلا آماده نبودم. با این حال، واکنش فیل یک واکنش بسیار رایج از سوی افرادی است که از نئولیبرالیسم، اگر می‌خواهید آن را اینگونه بنامید، یا لیبرالیسم کلاسیک یا اقتصاد بازار آزاد یا هر برچسبی که می‌خواهید به آن بچسبانید، خوششان نمی‌آید.

 اگر‌ هایک امروز زنده بود، با توجه به جنگ تعرفه‌ای اخیر ترامپ و در واقع ناسیونالیسم اقتصادی او، که به نوعی تکرار تجربیات دهه ۱۹۳۰ یا چیزی شبیه به آن است، فکر می‌کنید کدام یک از پروژه‌های فکری‌ هایک، (به‌عنوان مثال، پروژه‌های او در مورد شناخت مفهوم سرمایه و…) برای ادامه دادن از همه مهم‌تر بودند؟

کالدول:‌ هایک در تمام عمرش یک طرفدار تجارت آزاد بود. اما وقتی در آمریکا بود تور بزرگی را در مورد کتاب «راه بردگی (The Road to Serfdom)» داشت که بسیار مورد استقبال افرادی قرار گرفت که محافظه‌کارتر بودند. این کتاب سعی می‌کرد فضایل لیبرالیسم را بیان کند. از دیدگاه‌ هایک، این کتاب در حمایت از حزبی خاص همچون دموکرات‌ها یا جمهوری‌خواهان نبود. این کتاب برای بیان فضایل لیبرالیسم بود. این بخشی از مبانی یک اقتصاد لیبرال است که در آن، موانع کمتری برای عبور کالاها و مردم از مرزها و تبادل ایده‌ها و سرمایه وجود دارد. دیدگاه لیبرال از نظر تجارت، بسیار آزاد است و در مقابل سیاست‌های مرکانتیلیستی که ما اکنون شاهد آن هستیم، قرار دارد. این دیدگاه‌ها در واقع از دهه ۲۰۱۰، در حال رشد بوده‌اند.

البته، یک نقطه عطف نئولیبرالی در دهه ۹۰ وجود داشت، اما باید بگوییم چندان دوام نیاورد. بنابراین من فکر می‌کنم او با تمام این سیاست‌ها مخالف بود. در میان سخنرانی‌های‌ هایک در آن تور، یک بار از او دعوت شد تا با برخی از نمایندگان جمهوری‌خواه کنگره و مخاطبانی که توسط یک سناتور جمهوری‌خواه گرد هم آمده بودند، صحبت کند. او در آنجا یک نکته گفت: «ببینید، من فقط می‌خواهم بدانید که من از تجارت آزاد حمایت می‌کنم». اگر شما یک تاجر هستید، برای هر کسی که کالای شما را تامین می‌کند، تجارت آزاد می‌خواهید، اما نمی‌خواهید مجبور باشید با کشورهای دیگر در کسب و کار خودتان رقابت کنید. بنابراین، تقاضایی برای محدود کردن تجارت آزاد همیشه وجود داشته است.

شما اگر به تاریخ اندیشه نگاه کنید، وقتی در مورد توسعه تاریخ ایده‌ها صحبت کردیم، جدال بزرگ مرکانتیلیست‌ها و سپس پاسخ آدام اسمیت به این جنبش نقش اساسی در تاریخ علم اقتصاد داشتند. سخنانی که در دفاع از محدود شدن تجارت آزاد مطرح می‌شود استدلالاتی باستانی هستند. هیچ‌کدام از آنها جدید نیستند و اگر آنها را به صورت خلاصه بیان کنید، ناسازگار هستند. با توجه به این وضعیت، می‌توان گفت‌ هایک اگر زنده بود، قطعا از وضعیت فعلی راضی نبود. بهترین فردی که نوشته‌هایش را در مورد این موضوع می‌توان خواند، دان بودرو (Don Boudreaux) است. او یک‌ هایکی واقعی است. بودرو یک پادکست وبلاگی با نام «کافه ‌هایک (Cafe Hayek)» دارد.

 سوال بعدی در رابطه با سیاست‌های موسوم به تنوع، برابری و شمول (Diversity, Equity, and Inclusion) یا DEI است. با توجه به ایده‌ هایک در مورد نظم خودجوش در اقتصاد، شما دیدگاه‌ هایک را در این زمینه چطور تفسیر می‌کنید؟ اگر او زنده بود، در مورد این سیاست‌ها چه دیدگاهی اتخاذ می‌کرد؟

کالدول: خب. تنوع، برابری و شمول یا DEI، عبارتی است که در ایالات متحده استفاده می‌شود.‌ هایک دیدگاه خود را به عنوان یک لیبرال، در حمایت او از حاکمیت قانون، مطرح کرده است. او به ویژه در کتاب «منشور آزادی (The Constitution of Liberty)»، صراحتا به عدم اعطای امتیاز در قبال گروه‌های مختلف تاکید می‌کند.‌ هایک معتقد است اگر حاکمیت قانون داشته باشید، با همه به یک روش رفتار می‌شود. بنابراین شما به هیچ گروهی امتیاز نمی‌دهید و علیه هیچ گروهی تبعیض قائل نمی‌شوید.

بنابراین، این نقطه اختلافی است به ویژه در برخی احکام اخیر دادگاه عالی وجود دارد. «تبعیض مثبت (Affirmative Action)» نوعی از تبعیض، برای جبران تبعیضی است که در گذشته اتفاق افتاده است. این روش اگر شامل اعمال تبعیض در زمان حال به معنی امتیاز دادن به گروه‌های خاصی که در گذشته علیه آنها تبعیض شده است باشد، حاکمیت قانون را نقض می‌کند.‌ هایک در کتاب خود، «منشور آزادی» می‌گوید که اگر تبعیض غیرقانونی نباشد، باید آن را به قانون تبدیل کنید. این سوال بسیار بسیار دشوار است. این سوال در زمانی که‌ هایک کتاب «منشور آزادی» را نوشت، مطرح شد. این دوران، سال‌های ۱۹۵۰ بود و قوانین جیم کرو (Jim Crow laws) همچنان در جنوب برقرار بودند. در این دوران، مثلا اگر من یک مشتری داشتم که سیاه پوست بود می‌توانستم اتهاماتی علیه او مطرح کنم. با این حال،‌ هایک به نفع یک دیدگاه لیبرال استدلال می‌کند: بدون تبعیض و بدون اعطای امتیاز.

اما همه چیز در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰ تغییر می‌کند. در این دوران دولت فدرال می‌گوید که ما باید تبعیض‌های گذشته را اکنون از طریق تبعیض مثبت تصحیح کنیم، که به معنای اعطای کمک خاص به گروه‌های خاصی است که علیه آنها تبعیض شده است. بنابراین من فکر می‌کنم‌ هایک موضع لیبرال کلاسیک را می‌گرفت. موضع او بسیار شبیه به میلتون فریدمن (Milton Friedman) بود. من یک نقد بر کتاب زندگی‌نامه میلتون فریدمن با عنوان «میلتون فریدمن: آخرین محافظه‌کار (Milton Friedman: The Last Conservative)» که توسط جنیفر برنز (Jennifer Burns) نوشته شده است، نوشته‌ام. از شما می‌خواهم که به نقد من نگاهی بیندازید، زیرا فریدمن در واقع همین سوال را در مورد نژاد مطرح می‌کند و از اصطلاح تنوع، برابری و شمول استفاده نمی‌کند زیرا در آن زمان وجود نداشت، اما به مسائل بسیار شبیه به آنچه شما به آن علاقه‌مند هستید، می‌پردازد.

من سعی کردم این را بیان کنم که در واقع اشتباه است که فریدمن را یک محافظه‌کار بدانیم. بهتر است او را یک لیبرال بدانیم، زیرا در این موضوع خاص، یک لیبرال دلایل متفاوتی در مقایسه با آنچه یک محافظه‌کار ممکن است داشته باشد، برای استدلال خود دارد. یک محافظه‌کار احتمالا بگوید: «خب، ما می‌خواهیم کارها را به روشی که همیشه در گذشته انجام می‌شده، انجام دهیم و سنت‌هایی وجود دارد که باید ادامه دهیم، بنابراین نمی‌خواهیم هیچ تغییری ایجاد کنیم.» درحالی‌که یک لیبرال استدلال‌های واقعا متفاوتی را مطرح می‌کند، حتی اگر گاهی اوقات به نتایج مشابهی برسند. من فکر می‌کنم برنز دلیل اینکه فریدمن استدلال‌هایی خاص را مطرح کرد، اشتباه درک می‌کند.

 سوال بعدی این است که آیا دیدگاه شما در مورد‌ هایک در کارهای اخیرتان تغییر کرده است و آیا علایق پژوهشی شما باعث شده است که بر ابعاد مختلفی از ایده‌های ‌هایک تمرکز کنید؟ همچنین آیا می‌توانید کمی در مورد انگیزه خود برای نوشتن یک کتاب دیگر خود با عنوان «هایک: یک زندگی (Hayek: A Life)» در دو جلد در مورد‌ هایک صحبت کنید؟ تفاوت‌ها یا شباهت‌های اصلی بین این دو پروژه که در مورد ‌هایک داشتید چیست؟

کالدول: من فکر نمی‌کنم اگر امروز قلم به دست بگیرم محتوای کتاب چالش ‌هایک را به جز زیر تیتر آن، تغییر بدهم. آن هم به این خاطر که افرادی که کتاب را می‌خوانند، بدانند که قرار است با چه چیزی روبه‌رو شوند. کار دو جلدی من اما، یک زندگی‌نامه است. این کار اگرچه یک زندگی‌نامه فکری است اما مطمئنا، فقط به اندیشه منطقی او نمی‌پردازد، بلکه به اندیشه سیاسی، کارهایش در مورد روان‌شناسی و تمام مشارکت‌های متنوعی که او در علوم مختلف داشته است، می‌پردازد. بنابراین این یک پروژه بسیار بزرگ‌تر است، به همین دلیل است که دو جلد دارد و به همین دلیل است که نگارش جلد اول با کمک‌های یک همکار، حدود ۱۰ سال طول کشید. امیدوارم جلد دوم در ۲، ۳ یا ۴ سال آینده منتشر شود.

این‌ها پروژه‌های بزرگی هستند و نوشتن جلد دوم زندگی‌نامه کامل‌ هایک که به تمام زمینه‌های مختلف می‌پردازد، کاملا متفاوت با یک زندگی‌نامه فکری خواهد بود. این یک تجربه واقعی یادگیری و لذت‌بخش برای من بوده است. من از آن بسیار لذت می‌برم. فقط سعی می‌کنم واقعا درکی از اینکه این شخص که بود، به دست آورم و همیشه این سوال برایم وجود دارد که چرا او گام‌های خاصی را یک زمان خاص برمی‌دارد. این همیشه انگیزه دهنده من است، زیرا اگر به کار او نگاه کنید، این کارها بسیار عظیم هستند و در جهات مختلف زیادی پیش می‌روند. چرا او این حرکات بسیار سنجیده را انجام می‌داد؟ پاسخ به این سوال، همان کاری است که من انجام می‌دهم. این همان چیزی است که من از انجام آن لذت می‌برم. این یک پروژه بسیار متفاوت است و من فکر می‌کنم که کاملا از پروژه اولیه من در چالش‌ هایک متفاوت است. هدف آن پروژه بررسی روش‌شناسی ‌هایک بود اما این، یک زندگینامه کامل فکری در مورد‌ هایک است.

 در مورد ارتباط دیدگاه‌های‌ هایک با اتریشی‌های غیر‌هایکی توضیح دهید. به صورت خاص،‌ هایک در مورد روتبارد و پیروان او، اگر زنده بود چه دیدگاهی اتخاذ می‌کرد؟

کالدول: در مورد واکنش او به افرادی مانند روتبارد و غیره… باید بگویم من روتبارد را به عنوان یک میزسی بر روی استروئید (on steroids استعاره از نمونه افراطی یک دیدگاه) می‌شناسم. به نظر من او بسیار متفاوت با‌ هایک است.‌ هایک بسیار دیپلماتیک رفتار می‌کرد. میزس چندان اینطور نبود. او دیدگاه‌های بسیار رادیکالی داشت و اگر با او مخالف بودید، می‌توانست ارتباطش را با شما قطع کند. با این حال،‌ هایک سعی می‌کرد، اغلب همان دیدگاه‌ها را، به روشی بسیار دیپلماتیک‌تر بیان کند، بنابراین انواع مختلفی از رویکردها در میان این دو متفکر وجود دارد. در نگارش زندگی‌نامه، من در حال یادگیری در مورد زندگی و دیدگاه‌های این افراد با جزئیات بسیار بیشتری هستم.

روتبارد اساسا کار خود را در شهر نیویورک انجام می‌داد. او همچنین برای ولکر فاند (Volker Fund) کار می‌کرد و مشارکت‌های دیگران را می‌خواند، زیرا آنها سعی می‌کردند نوعی شبکه لیبرال کلاسیک را بسازند. اگرچه او حتی لیبرال کلاسیک نبود. آنها فقط می‌خواستند یک شبکه از افرادی که اساسا غیرپروگرسیو بودند را بسازند و روتبارد در حال خواندن نوشته‌های افراد در آنجا بود. او در همان زمان، یک نسخه اولیه از منشور آزادی ‌هایک را خواند و گزارشی به صندوق ولکر از آن ارائه داد. وقتی کتاب منتشر شد، او یک گزارش دوم نیز داد. در این گزارش‌ها مشخص است که او از کتاب متنفر بود. او فکر می‌کرد که منشور آزادی یک کتاب «پروگرسیو، چپ‌گرا وسوسیال دموکرات» است. این کلمات برای شما کلمات منفوری هستند اگر یک اتریشی باشید.

دیدگاه‌های ‌هایک در مورد روتبارد که در برخی نوشته‌های خصوصی او وجود دارد روتبارد را یک فرد روشن و آگاه نمایان می‌کند اما اشاره می‌کند که او یک آنارشیست است. در واقع دیدگاه‌های روتبارد اینگونه بود. روتبارد در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ در سمینار فون میزس در دانشگاه نیویورک شرکت کرد و دیدگاه‌های خود را با سایر اعضای حلقه باستیا (Circle Bastiat) که گروهی از افرادی بودند که با دیدگاه‌های او وابسته بودند، به اشتراک گذاشت. روتبارد در آنجا می‌گفت که «میزس در اقتصاد بسیار خوب است، اما در حوزه سیاسی، او اساسا عضوی از «چپ غیرکمونیست» است». این دیدگاه روتبارد در مورد میزس است. شما می‌توانید تصور کنید که او در مورد‌ هایک چه احساسی داشت.

بنابراین‌ هایک کسی بود که بسیار دیپلماتیک بود.

او انجمن مونت پلرین (Mont Pelerin Society) را تاسیس کرد. او افرادی را در آنجا داشت که بیشتر محافظه‌کار بودند. افرادی همچون اویکن (Eucken) و روپکی (Röpke) که از اردولیبرالیسم (Ordoliberalism) حمایت می‌کردند. افرادی مانند فریدمن که فقط یک اقتصاددان صرف بود. او یک خیمه بزرگ از افراد داشت. او افرادی را داشت که اخلاق بحث کردن را داشتند زیرا او می‌خواست مباحثه داشته باشد. او می‌خواست افرادی را داشته باشد که در مورد اصول اساسی خاصی توافق داشته باشند تا با یکدیگر صحبت کنند. از این منظر، من فکر می‌کنم او معتقد به روش‌شناسی تکثرگرا بود. من در واقع فکر می‌کنم که او خود را باورمند به روش‌شناسی تکثرگرا نمی‌دانست، همان‌طور که من وقتی یک لیبرال بودم و در مورد روش‌شناسی تکثرگرا می‌نوشتم، نمی‌دانستم یک لیبرال هستم. بنابراین، اینگونه پاسخ خود را به این سوالات بسیار عالی به پایان می‌رسانم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *