تسلط و تسلیم ؛ الگوی نهادینه سیاست خارجی ایالات متحده

سلطه‌جویی و تسلیم‌سازی؛ الگوی نهادینه شده در سیاست خارجی آمریکا

طبق گفته گروه بین المللی Tasnim ، سیاست خارجی ایالات متحده از زمان تبدیل شدن به یک قدرت جهانی ، بر اساس یک سیاست امپریالیستی در جهان استوار است ، که هدف آن مجبور کردن دولت ها – خواه مخالف و متحد – برای پذیرش اراده واشنگتن است.

این رویکرد ، که ریشه در اعتقاد به برتری هژمونیک ایالات متحده دارد ، از طریق ابزارهای مختلفی مانند کودتا ، تحریم های اقتصادی ، فشار دیپلماتیک و مداخله نظامی اجرا شده است.

الگوهای هژمونیک دیروز و امروز آمریکا

در دوره دونالد ترامپ ، به ویژه در دور دوم ریاست جمهوری ، این استراتژی صریحاً در دستور کار واشنگتن قرار دارد. به عنوان مثال ، اظهارات اخیر وی در سال ۲۰۲۵ در مورد ایران ، خواستار تسلیم کامل به تهران در مذاکرات هسته ای و دستیابی به توافق شبیه به “پیروزی نظامی” ، نه یک انحراف ، بلکه ادامه سیاستی است که قبلاً از نظر “ترویج دموکراسی” یا “تغییر رفتار” پنهان شده بود.

این الگوی رفتاری ، که برای کشورهای مخالف مانند ایران ، ونزوئلا و کوبا و حتی متحدین سنتی مانند اروپا و ژاپن اعمال می شود ، نشان دهنده یک محوریت عمیق است که استقلال سایر ملل را به حدی که مطابق با علایق آمریکایی باشد ، می شناسد.

داستان معاصر ایران و ایالات متحده با کودتای سال ۱۹۵۳ علیه دولت ناسیونالیستی محمد موساج آغاز می شود ، هنگامی که سیا دولت منتخب ایران را برای حفظ تأثیر خود بر منابع نفتی و سیاست سرنگون کرد.

این اقدام که منجر به بازگشت رژیم پهلوی شد ، زمینه ای برای از بین بردن استقلال سیاسی علیه منافع واشنگتن بود. پس از انقلاب ۱۹۷۷ ، که ایران را از نفوذ ایالات متحده دور کرد ، واشنگتن رویکرد خصمانه تری گرفت.

تحریم های اقتصادی ، حمایت از گروه های درگیری و همه چیز دیپلماتیک ، سیاسی و رسانه ای به بخشی مداوم از سیاست ایالات متحده تبدیل شده است. در دور اول رئیس جمهور دونالد ترامپ ، عقب نشینی یک جانبه از براجام در سال ۲۰۱۸ و تحمیل سیاست “حداکثر فشار” اقتصاد ایران با تحریم های بی سابقه ای که صادرات نفت را به حداقل می رساند و دسترسی تهران را به سیستم های مالی جهانی مختل می کند.

ترور شهید Qassim Suleimani در ژانویه سال ۲۰۲۰ در عملیاتی که توسط ترامپ انجام شد ، نه تنها تلاشی برای تضعیف توانایی نظامی ایران بود ، بلکه برای ارسال این پیام که مقاومت در برابر ما هزینه های سنگینی خواهد داشت.

در دور دوم ، این رویکرد صریح تر ادامه یافته است. اظهارات ترامپ در مصاحبه ای اظهار داشت که هدف از هرگونه مذاکره با ایران باید توافق نامه ای برای عمل به عنوان “پیروزی نظامی” باشد و به طور کامل به ایران تسلیم شود و این نشانگر ادامه منطق است که در طول کودتای علیه دولت ماساج اجرا شده است.

تجربه جهانی سلطه آمریکا

این الگوی سلطه محدود به ایران نیست. ونزوئلا با منابع گسترده نفتی و سیاست های ضد آمریکایی خود در سال ۱۹۹۹ مورد هدف هوگو چاوز قرار گرفته است. تحریم های اقتصادی ، که از سال ۲۰۱۴ شدت می یابد ، صنعت نفت را فلج کرد و یک بحران اقتصادی ایجاد کرد که میلیون ها نفر را به فقر آورد.

در سال ۲۰۱۹ ، ایالات متحده سعی کرد با شناخت خوان گیدو به عنوان “رئیس جمهور موقت” و حمایت مالی و دیپلماتیک از مخالفان ، دولت نیکلاس مادورو را سرنگون کند. این اقدامات که با ادعای “بازگرداندن دموکراسی” توجیه شده است ، در واقع تلاشی برای بازگشت ونزوئلا به نفوذ ایالات متحده و کنترل منابع استراتژیک آن بود.

در دور دوم ترامپ ، این فشار با تحریم های جدید و سایر اقدامات خصمانه ادامه یافت و واشنگتن چند روز پیش در ساحل ونزوئلا سه کشتی جنگی مستقر کرد.

کوبا نمونه دیگری از این سیاست است. پس از انقلاب سال ۱۹۵۹ ، ایالات متحده محاصره اقتصادی جامع علیه کوبا را تحمیل کرد که بیش از شش دهه ادامه داشت. این تحریم ها ، که اقتصاد کوبا را به شدت تضعیف کرده اند ، به گونه ای طراحی شده اند که دولت انقلابی را تسلیم یا تغییر سیستم سیاسی کند.

در سال ۱۹۶۱ که توسط سیا انجام شد ، به خلیج خوک ها حمله نکرد و حمایت مستمر از مخالفت داخلی بخشی از تلاش های ایالات متحده برای سرنگونی دولت است که استقلال خود را حفظ کرده است.

حتی در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما ، جایی که روابط دیپلماتیک با کوبا از سر گرفته شد ، این در چارچوب منافع آمریکایی تعریف شد ، نه پذیرش حاکمیت مستقل هاوانا. در دور دوم ترامپ ، تشدید تحریم ها و اظهارات صریح وی در مورد نیاز به “تسلیم” کوبا این الگوی را به دوران فعلی پیوند می دهد.

متحدین تسلیم واشنگتن

نکته این است که این منطق غالب حتی برای متحدین آمریکایی نیز اعمال می شود. اروپا ، به عنوان نزدیکترین متحد واشنگتن در چارچوب ناتو ، بارها و بارها بر اقدامات پروکسی برای محافظت از منافع واشنگتن دیده شده است.

در دور اول ترامپ ، تعرفه های سنگین در مورد فولاد و آلومینیوم اروپا در سال ۲۰۱۸ ، که توسط “حمایت از امنیت ملی” توجیه شد ، متحدین سنتی ایالات متحده را شگفت زده کرد. این تعرفه ها ، که منجر به تنش های تجاری با آلمان و فرانسه شد ، ابزاری برای فشار آوردن اروپا برای پذیرش شرایط مطلوب تجاری واشنگتن بود.

فشار بر آلمان برای متوقف کردن پروژه Rolling Stream 2 ، خط لوله ای که گاز روسیه را به اروپا منتقل می کند ، نمونه دیگری از تلاش ایالات متحده برای محدود کردن استقلال اقتصادی متفقین خود بود. در دور دوم ترامپ ، این رویکرد به شدت ادامه یافته است.

در سال ۲۰۲۵ ، ترامپ به صراحت اظهار داشته است که متحدین باید وفاداری بیشتری به ایالات متحده نشان دهند یا با عواقب اقتصادی روبرو شوند و تهدید به تحمیل تعرفه های سنگین به کالاهای اروپایی و خواستار افزایش سهم اروپا در هزینه های ناتو می کنند.

این اظهارات ، همراه با تشدید جنگ تجاری با اروپا ، که منجر به کاهش صادرات کلیدی اروپا به ایالات متحده شد ، نشان می دهد که حتی متحدین ایالات متحده فقط “دوستان” هستند تا زمانی که به منافع واشنگتن خدمت کنند.

ژاپن ، به عنوان یک متحدین کلیدی دیگر ، از این قاعده مستثنی نبود. در دهه ۱۹۸۰ ، هنگامی که اقتصاد ژاپن به یک رقیب جدی برای ایالات متحده تبدیل شد ، واشنگتن ژاپن را مجبور به تقویت توافق ژاپن در سال ۱۹۸۵ کرد ، که منجر به تضعیف صادرات آن و کاهش قدرت رقابتی آن شد.

این اقدام ، ظاهراً برای “تعادل تجاری” ، در واقع تلاشی برای حفظ برتری اقتصادی ایالات متحده بود. در دور دوم ، ترامپ فشار تجاری بر ژاپن را تشدید کرده است و تهدید تعرفه های جدید بر روی اتومبیل های ژاپنی باعث شده است که این کشور شرایط تجاری واشنگتن را بپذیرد.

این الگوی سلطه نیز به مناطق دیگر گسترش یافته است. به عنوان مثال ، عراق ، پس از حمله ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ و سرنگونی صدام حسین ، تحت فشار مداوم واشنگتن بر سیاست های منطقه ای ایالات متحده به جای تبدیل شدن به یک متحد مستقل بود.

هنگامی که دولت عراق تمایل به تقویت روابط با ایران یا چین در سالهای اخیر داشته است ، ایالات متحده تحریم ها و فشارهای دیپلماتیک را برای عمل تحت فشار به منافع واشنگتن به طور مشابه در آمریکای لاتین ، مانند بولیوی ، که از برخی مقاطع از سیاست های ضد آمریکایی حمایت کرده اند ، تهدید کرده است. کودتای ۲۰۱۹ علیه Evo Morales در بولیوی ، که با حمایت ضمنی با ما انجام شد ، نمونه ای از تلاش برای حذف دولت هایی است که به نفع منافع واشنگتن هستند.

پایان

صریح دونالد ترامپ در دور دوم ، به ویژه در اظهارات خود در مورد تسلیم و فشار ایران به اروپا ، واقعیتی را که همیشه در سیاست خارجی ایالات متحده وجود داشته است ، نشان می دهد. روسای جمهور پیشین ، از کلینتون تا اوباما ، این رویکرد را از نظر “تغییر رفتار” یا “گسترش دموکراسی” پنهان کردند ، اما اقدامات آنها – از کودتای در ایران تا فلج کردن تحریم های ونزوئلا و فشار بر متفقین – همان هدف را دنبال کرد.

پایان پیام/

منبع:تسنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *