به گزارش اکوایران، پرهام پهلوان در یادداشتی در روزنامه دنیای اقتصاد نوشته است که در سادهترین تعریف، انسان عقلایی موجودی است که هدف دارد، گزینههای پیش روی خود را میشناسد، و میکوشد با محاسبه سود و زیان، بهترین انتخاب را انجام دهد. اگرچه این تعریف در آغاز در بستر نظریههای اقتصادی مطرح شد، اما بهسرعت جایگاه خود را در سایر شاخههای علوم انسانی، بهویژه علوم سیاسی، روابط بینالملل، جامعهشناسی و روانشناسی رفتاری نیز پیدا کرد؛ چرا که هر جا پای تصمیمگیری و انتخاب در میان باشد، ردپای عقلانیت نیز باید جستوجو شود.
در این میان، یک عنصر کلیدی در کارکرد عقلانیت همواره برجسته بوده است: اطلاعات. بدون اطلاعات شفاف، دقیق و بهموقع، حتی عقلانیترین ذهنها نیز نمیتوانند تصمیم درستی بگیرند. تصمیمگیری بدون اطلاعات، همچون رانندگی در مه غلیظ است؛ شاید خودرو و مهارت رانندگی داشته باشید، اما مسیر را نمیبینید. این مساله در حوزه سیاستگذاری عمومی اهمیت دوچندان دارد، زیرا تصمیمهای سیاستگذاران بر سرنوشت میلیونها انسان تاثیر میگذارد.
انسان عقلایی
در علوم اقتصادی، مفهوم «انسان عقلایی» یا همان Homo Economicus یکی از بنیادیترین مفاهیم نظری است که بر مبنای آن بسیاری از مدلها و فرضیات رفتاری بنا شدهاند. انسان عقلایی بهطور ساده موجودی است که ترجیحات مشخص و پایدار دارد، اطلاعات موجود را بهخوبی تحلیل میکند و همواره در پی بیشینهسازی منافع یا مطلوبیت شخصی خود است. در این چارچوب، فرض بر این است که افراد کنشهایی انجام میدهند که منجر به بیشترین نفع فردی با کمترین هزینه میشود.
این فرضیه که در قلب نظریههای کلاسیک اقتصادی قرار دارد، برای نخستین بار در آثار اقتصاددانان قرنهای هجدهم و نوزدهم نظیر آدام اسمیت و جان استوارت میل شکل گرفت، اما در قرن بیستم با توسعه نظریه انتخاب عقلایی (Rational Choice Theory) و تئوریهای رفتاری بیش از پیش تقویت شد. انسان عقلایی، برخلاف موجودات غیرمنطقی یا احساسی، در تصمیمگیریهای خود تحتتاثیر هیجان، فشار اجتماعی یا شناخت ناقص قرار نمیگیرد؛ بلکه با استفاده از دادهها، احتمالات و تحلیل هزینه-فایده، منطقیترین انتخاب ممکن را برمیگزیند.
البته در دهههای اخیر، اقتصاددانان رفتاری همچون دنیل کانمن، ریچارد تیلر و دیگران این مدل ایدهآل را مورد نقد قرار دادهاند و با ارائه شواهد تجربی نشان دادهاند که رفتار واقعی انسانها در بسیاری از موارد با الگوی «عقلانیت کامل» تطابق ندارد. این رویکردهای جدید مفهومی به نام «عقلانیت محدود» (Bounded Rationality)» را وارد مباحث اقتصادی کردهاند که به واسطه محدودیتهای شناختی، اطلاعات ناقص و زمان محدود، رفتار انسان را واقعبینانهتر تحلیل میکند.
بااینحال و بهرغم نقدهای واردشده، مفهوم انسان عقلایی همچنان ستون فقرات بسیاری از تحلیلهای اقتصادی است، بهویژه در حوزههایی مانند سیاستگذاری عمومی، تحلیل بازار، اقتصاد خرد و مدلسازی رفتاری. سیاستگذار اقتصادی فرض میکند که کنشگران اقتصادی (اعم از مصرفکننده، تولیدکننده، یا حتی دولتها) در راستای بیشینهسازی مطلوبیت خود عمل میکنند. این فرض اجازه میدهد رفتارهای کلان و خرد اقتصادی را پیشبینی کرده و پیامدهای سیاستهای مختلف را تحلیل کرد.
در نهایت میتوان گفت انسان عقلایی در فلسفه اقتصادی نماد فردی است که از اطلاعات برای رسیدن به انتخاب بهینه بهره میگیرد و این دقیقا نقطهای است که مفهوم «شفافیت اطلاعات» نیز به اهمیت میرسد؛ زیرا عقلانیت فرد وابسته به کیفیت و دقت دادههایی است که در اختیار دارد.
انسان عقلایی فراتر از اقتصاد
مفهوم «انسان عقلایی» اگرچه خاستگاهی اقتصادی دارد، اما در بسیاری از شاخههای علوم انسانی، از جمله فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و حتی حقوق نقشی کلیدی در تحلیل رفتار بازیگران ایفا میکند. در سیاست داخلی و خارجی، فرض بر این است که کنشگران – اعم از افراد، احزاب، دولتها یا نهادهای بینالمللی – بر اساس ارزیابی هزینهها و منافع تصمیمگیری میکنند. این پیشفرض که بازیگران سیاسی عقلاییاند، پایهگذار بسیاری از نظریههای سیاستگذاری، تصمیمگیری استراتژیک و تئوریهای بازی در سطح بینالمللی است.
در فلسفه اخلاق و فلسفه ذهن، مفهوم عقلانیت بهعنوان معیاری برای تمایز بین رفتار اخلاقی و غیراخلاقی مطرح است. فیلسوفانی چون کانت، جان رالز و هابرماس بر این باورند که انسان عقلایی توانایی دارد که اعمال خود را براساس اصول کلی و قابل تعمیم تنظیم کند. در نظریه عدالت جان رالز، «شخص عقلایی» کسی است که در موقعیت فرضی «پرده نادانی» تصمیمهایی اتخاذ میکند که برای همگان عادلانه باشد، حتی اگر جایگاه اجتماعی خود را در آینده نداند.
در نظریه انتخاب عمومی (Public Choice Theory)، انسان عقلایی بهعنوان رایدهنده، قانونگذار یا بوروکرات، در نظر گرفته میشود که با انگیزه حفظ منافع شخصی یا گروهی وارد فرآیند تصمیمگیری میشود. این رویکرد برخلاف تصویر ایدهآلیستی از سیاستمداران بهعنوان «خادمان مردم»، رفتار آنها را همچون دیگر عاملان اقتصادی تحلیل میکند و بر ضرورت طراحی نهادهایی تاکید دارد که این عقلانیت فردی را به نفع جمعی هدایت کنند.
در سطح روابط بینالملل، نظریههای واقعگرایانه (Realist) مبتنی بر این فرض هستند که دولتها، بهمثابه کنشگران عقلایی، برای بقا و افزایش قدرت خود در یک نظام آنارشیک بینالمللی، تصمیمگیری میکنند. برای مثال، توازن قوا، اتحادهای نظامی یا سیاستهای بازدارندگی، همگی رفتارهاییاند که با محاسبه دقیق منافع و تهدیدها و با هدف بهینهسازی امنیت ملی انجام میگیرند. حتی در نظریههای لیبرالتر که به نقش نهادهای بینالمللی و همکاری توجه دارند، همچنان این فرض وجود دارد که دولتها بر اساس منافع ملی و محاسبات عقلایی وارد ائتلافها و توافقنامهها میشوند.
افزون بر آن، در سیاستگذاری عمومی، مفهوم انسان عقلایی ابزاری تحلیلی است برای طراحی راهبردهایی که بتوانند رفتار بازیگران مختلف را پیشبینی و مدیریت کنند. بهعنوان مثال، در طراحی سیاستهای مالیاتی، یارانهای یا تنظیم بازار، تحلیلگر سیاسی فرض میکند که شهروند یا فعال اقتصادی بهشکلی منطقی به مشوقها و مجازاتها پاسخ خواهد داد. همین الگو در سیاست خارجی نیز به کار میرود؛ جاییکه تحلیلگران فرض میکنند تصمیمگیرندگان سیاسی با محاسبه پیامدهای بینالمللی رفتار خود، وارد یا خارج از تعهدات دیپلماتیک میشوند.
در علم حقوق نیز، بسیاری از نظریههای کیفری و مدنی مبتنی بر این پیشفرضاند که انسانها توانایی درک پیامدهای اعمال خود را دارند و میتوانند تصمیمات آگاهانه بگیرند. اصل «مسوولیت کیفری» بر پایه این است که فرد میفهمد چه میکند و توانایی کنترل رفتار خود را دارد؛ بهعبارتی، عقلانیت رفتاری را مفروض میگیرد.
در نتیجه، نقش انسان عقلایی فراتر از عرصه اقتصادی، در سیاست داخلی و خارجی، بهویژه در تحلیل تصمیمات راهبردی دولتها، جایگاه مرکزی دارد. هرجا که قدرت، منافع و تصمیمگیری مطرح باشد، مفهوم انسان عقلایی به یکی از ابزارهای اصلی برای تبیین رفتار تبدیل میشود. البته تحقق عقلانیت اقتصادی در تصمیمگیری، بدون وجود اطلاعات شفاف و کامل، نهتنها دشوار بلکه گاه ناممکن است.
اهمیت شفافیت اطلاعات در رفتار
رفتار عقلایی بدون دسترسی به اطلاعات شفاف، بهسختی قابلتحقق است. یکی از پیشفرضهای اصلی مدل انسان عقلایی این است که فرد یا نهاد تصمیمگیرنده به اطلاعات کافی، دقیق و بهموقع دسترسی دارد تا بتواند گزینههای مختلف را ارزیابی کند و انتخاب بهینه را انجام دهد. در غیاب چنین اطلاعاتی، کنشگر یا بهکلی تصمیم نخواهد گرفت، یا تصمیمی خواهد گرفت که نهتنها با منطق عقلانیت همراستا نیست، بلکه میتواند زیانبار، تصادفی یا مبتنی بر حدس و گمان باشد.
شفافیت اطلاعات به معنای فراهم بودن دادهها و واقعیاتی است که تصمیمگیرنده برای درک محیط، تحلیل گزینهها و پیشبینی پیامدها به آنها نیاز دارد. این شفافیت میتواند در قالب اطلاعات اقتصادی (مانند قیمتها، هزینهها، منابع)، اطلاعات سیاسی (مانند مواضع بازیگران، قوانین، مذاکرات) یا اطلاعات فنی و آماری (مانند دادههای علمی یا تجربی) باشد. هرچه این اطلاعات دقیقتر، کاملتر و سریعتر در دسترس باشد، احتمال رفتار عقلایی نیز افزایش مییابد.
در سیاستگذاری عمومی، نهادهای دولتی زمانی میتوانند تصمیمات بهینه بگیرند که تصویری روشن از واقعیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داشته باشند. برای نمونه، در مواجهه با یک بحران اقتصادی یا زیستمحیطی، اگر سیاستگذار به آمار دقیق بیکاری، شاخصهای قیمت یا سطح آلودگی محیطزیست دسترسی نداشته باشد، سیاست طراحیشده ممکن است ناکارآمد، ناعادلانه یا حتی مخرب باشد. بر همین اساس، شفافسازی اطلاعات در دستگاههای اجرایی و افزایش دسترسی آزاد شهروندان و کارشناسان به دادههای دولتی، یکی از پیششرطهای بنیادین حکمرانی خوب است.
در سطح فردی نیز شهروندان برای مشارکت موثر در فرآیندهای دموکراتیک یا تصمیمگیریهای اقتصادی به اطلاعات شفاف نیاز دارند. رایدهندهای که از مواضع واقعی احزاب، سوابق نمایندگان یا آثار یک سیاست مالیاتی اطلاع ندارد، نمیتواند تصمیمی آگاهانه و عقلایی بگیرد. همینطور مصرفکنندهای که نمیداند کالایی از چه کیفیتی برخوردار است یا چه پیامدهایی برای سلامتی یا محیطزیست دارد، توان انتخاب بهینه را نخواهد داشت.
در دنیای سیاست خارجی نیز تصمیمگیری عقلایی در گرو اطلاعات شفاف و معتبر درباره رفتار دیگر کشورها، تعهدات بینالمللی، تحولات منطقهای و حتی نیتهای راهبردی رقباست. عدماطمینان یا اطلاعات نادرست ممکن است منجر به سوءتفاهم، محاسبه غلط و در نهایت، تصمیمهای پرهزینه یا منازعهآمیز شود.
باید توجه داشت که شفافیت اطلاعات نهفقط عامل تقویت عقلانیت، بلکه مانع فساد، سوءاستفاده از قدرت و تصمیمگیریهای عجولانه نیز هست. زمانی که اطلاعات پنهان نگه داشته میشود، فضا برای رفتارهای فرصتطلبانه و غیرعقلایی باز میشود؛ درحالیکه شفافیت موجب پاسخگویی، مسوولیتپذیری و تعهد به منطق میشود.
در جمعبندی میتوان ادعا کرد: عقلانیت اقتصادی یک ظرفیت ذهنی است، اما برای فعالشدن آن به محیطی شفاف نیاز دارد. بدون دادههای معتبر، انسان عقلایی نیز ناتوان از تصمیمگیری منطقی خواهد بود. بنابراین اگر خواهان سیاستگذاری عقلایی و رفتارهای منطقی در سطح فردی و نهادی هستیم، باید شفافیت اطلاعات را نه یک گزینه، بلکه یک الزام قلمداد کنیم.
عقلایی بودن رفتار بازیکنها در گیم تئوری
نظریه بازیها (Game Theory) یکی از پیشرفتهترین ابزارهای تحلیلی در علوم انسانی و اجتماعی برای بررسی موقعیتهایی است که در آن چند کنشگر (یا «بازیکن») بهطور همزمان تصمیمگیری میکنند و نتیجه نهایی، نه صرفا به انتخاب فردی، بلکه به ترکیب تصمیمات تمام بازیگران بستگی دارد. در این چارچوب تحلیلی، یکی از اساسیترین پیشفرضها آن است که بازیکنان «عقلایی» هستند؛ یعنی بهدرستی هدفهای خود را میشناسند، گزینههای دردسترس را بررسی میکنند و در نهایت تصمیمی اتخاذ میکنند که منافع آنها را حداکثر کند.
اهمیت عقلانیت در نظریه بازیها از آن روست که تمام ساختار پیشبینی و تحلیل در گیم تئوری بر مبنای تصمیمگیری منطقی و محاسبهگرانه بازیگران بنا شده است. فرض میشود که بازیکن نهتنها ترجیحات خود را میشناسد، بلکه باور دارد دیگران نیز عقلاییاند و دقیقا همین مسیر تحلیل را طی میکنند. این ذهنیت متقابل، که در اصطلاح به آن common knowledge of rationality گفته میشود، پایهگذار مفهوم «تعادل» در بازیها، بهویژه تعادل نش (Nash Equilibrium) است.
در تعادل نش، هیچ بازیکنی انگیزهای برای تغییر تصمیم خود ندارد، چرا که فرض میشود دیگر بازیکنان نیز عقلاییاند و تصمیماتشان را تغییر نمیدهند مگر با انگیزه منفعت بیشتر. اما این تعادل فقط زمانی معنا دارد که هر بازیگر، رفتار دیگران را با این پیشفرض تحلیل کند که آنها نیز در حال حداکثرسازی منفعت خود هستند. اگر فرض عقلانیت کنار گذاشته شود، خود مفهوم «تعادل» دچار فروپاشی تحلیلی میشود؛ چرا که دیگر نمیتوان رفتار قابل پیشبینی، منطقی یا پایدار از بازیگران انتظار داشت.
برای مثال، در بازی معروف زندانی (Prisoner’s Dilemma)، دو بازیکن باید بدون اطلاع از تصمیم طرف مقابل، میان همکاری یا خیانت یکی را انتخاب کنند. تحلیل عقلایی نشان میدهد که خیانت راهبرد مسلط هر دو طرف است، چون هرکدام فرض میکنند طرف مقابل نیز عقلایی است و در پی بیشینهسازی سود خود عمل خواهد کرد. هرچند نتیجه جمعی این تصمیم عقلایی، منجر به پیامدی زیانبار برای هر دو میشود، اما همین نتیجه حاصل استدلال منطقی و عقلانی بازیکنان است.
در برخی بازیهای استراتژیک مانند بازیهای تکرارشونده یا بازیهای با اطلاعات ناقص، اهمیت عقلانیت باز هم بیشتر میشود. در این شرایط، بازیکنان باید نهفقط بر پایه سود آنی، بلکه با محاسبه بلندمدت و تحلیل احتمالات تصمیم بگیرند. این نوع تفکر استراتژیک بدون فرض عقلانیت بازیکن ممکن نیست.
حتی در تلاش برای طراحی نهادها، سازوکارهای مزایده یا سازوکارهای مذاکرات بینالمللی، نظریهپردازان گیم تئوری همواره میکوشند ساختارهایی را طراحی کنند که عقلانیت فردی منجر به نتایج جمعی مطلوب شود. اینجا عقلانیت نهفقط شرط تحلیل، بلکه ابزار اصلاح سیستم است.
بااینحال، اقتصاد رفتاری و روانشناسی شناختی نشان دادهاند که بازیکنها گاه رفتارهایی از خود نشان میدهند که با عقلانیت کلاسیک مطابقت ندارد؛ مثلا واکنشهای هیجانی، رفتارهای غیرمحاسبهگرانه یا خطاهای شناختی. همین موضوع باعث شده گیم تئوری نیز بهتدریج بهسمت نسخههای پیچیدهتر مانند «نظریه بازیهای رفتاری» حرکت کند، که در آن عقلانیت بهشکل تدریجی یا ناقص مدلسازی میشود.
در مجموع، فرض عقلانیت بازیکنها در گیم تئوری نهتنها برای تحلیل تعادلها و پیشبینی نتایج ضروری است، بلکه بدون آن، خود چارچوب نظری بازی فرو میپاشد. اگر بازیگران عقلایی نباشند، نه فقط رفتار آنها غیرقابلپیشبینی میشود، بلکه کل معماری تحلیلی که بر مبنای انتخابهای استراتژیک شکل گرفته، کارکرد خود را از دست میدهد.
گیم تئوری در علوم سیاسی
نظریه بازیها، در چند دهه گذشته، به یکی از ابزارهای کلیدی تحلیل در علوم سیاسی و روابط بینالملل تبدیل شده است. سیاست، چه در سطح داخلی و چه در عرصه جهانی، سرشار از موقعیتهایی است که در آن چند بازیگر با منافع متضاد یا متداخل، بهصورت همزمان و با آگاهی از اقدامات یکدیگر، تصمیمگیری میکنند. از این منظر، سیاست خود یک بازی استراتژیک بزرگ است که تحلیل آن بدون ابزار نظریه بازیها ناقص خواهد بود.
در علوم سیاسی داخلی، گیم تئوری برای تحلیل رقابت احزاب، چانهزنی میان نهادهای قدرت، رفتار رایدهندگان یا حتی اعتراضات مدنی به کار میرود. برای نمونه، در بازی بین دولت و اپوزیسیون، هر کنشگر تصمیمگیری میکند که مصالحه کند یا مقاومت، حمله کند یا عقبنشینی و در این تصمیمگیری، پیشبینی رفتار طرف مقابل نقش حیاتی دارد. نظریه بازیها امکان مدلسازی این سناریوها را فراهم میکند و به ما اجازه میدهد رفتار بازیگران را نه صرفا از منظر اخلاقی یا احساسی، بلکه از زاویه استراتژیک و عقلانی تحلیل کنیم.
اما اوج کاربرد گیم تئوری در روابط بینالملل است، جایی که دولتها، ائتلافها، و نهادهای بینالمللی درگیر تصمیمگیریهایی با پیامدهای گستردهاند. روابط بینالملل عموما در شرایط آنارشیک (فاقد مرجع نهایی حاکم) تعریف میشود، و در چنین محیطی، هر بازیگر در پی تامین امنیت، منافع اقتصادی، یا موقعیت ژئوپلیتیکی خویش است. همین فضا، گیم تئوری را به ابزاری ضروری برای تحلیل سیاست خارجی تبدیل کرده است.
از بازیهای بازدارندگی (Deterrence Games) در دوران جنگ سرد گرفته تا بازیهای همکاری (Cooperation Games) در مذاکرات اقلیمی یا تجاری، همه براساس مدلسازی انتخابهای استراتژیک دولتها بنا شدهاند. برای مثال، در مسابقه تسلیحاتی بین دو کشور، هر کدام باید تصمیم بگیرد که تسلیح شود یا خویشتنداری کند. این تصمیمها بر اساس پیشبینی رفتار طرف مقابل گرفته میشود. اگر یکی از طرفین تسلیح شود و دیگری نه، تعادل به هم میخورد. این دقیقا همان چیزی است که نظریه بازیها مدل میکند.
در مذاکرات بینالمللی، بهویژه وقتی منافع کشورها با یکدیگر همراستا نیست، مدلسازی سناریوها با بهرهگیری از گیم تئوری کمک میکند تا ساختارهای مذاکراتی طراحی شوند که منافع مشترک را افزایش داده و احتمال ترک مذاکره یا خیانت را کاهش دهند. نمونههای برجستهای از این کاربرد را میتوان در توافقی مانند برجام، مذاکرات تجاری سازمان تجارت جهانی (WTO) یا پیمان اقلیمی پاریس یافت.
همچنین، نظریه بازیها در تحلیل تعارضها و جنگ به کار میرود. در شرایطی که دو یا چند کشور بر سر منافع سرزمینی یا امنیتی با یکدیگر درگیرند، مدلهای بازی کمک میکنند تا فهمیده شود در چه شرایطی جنگ آغاز میشود، چه زمانی امکان مصالحه وجود دارد و چگونه میتوان از طریق طراحی سازوکارهای بینالمللی، مسیر جنگ را به سمت مذاکره تغییر داد.
در همه این کاربردها، عقلانیت بازیگران پیشفرض اصلی است. اگر فرض شود که دولتها یا گروههای سیاسی بر پایه محاسبه منافع و هزینهها عمل میکنند، میتوان پیامدهای تصمیمات آنها را پیشبینی کرد و راهحلهایی برای کاهش تنش یا بهبود همکاری ارائه داد. بدون این فرض، تحلیلها بیشتر به قضاوتهای اخلاقی یا ایدئولوژیک تقلیل مییابند و قدرت پیشبینی و سیاستگذاری از میان میرود.
در مجموع، گیم تئوری، بهویژه در علوم سیاسی و روابط بینالملل، بهمثابه یک زبان مشترک برای تحلیل تعاملات راهبردی پیچیده عمل میکند. این زبان، اگرچه به عقلانیت نیازمند است، اما در عین حال امکان درک دقیقتری از رفتار قدرتها، پویایی تعارضها و ساختار همکاریهای بینالمللی را فراهم میسازد.
اصل احترام به شفافیت اطلاعات
در دنیای امروز که تصمیمگیریها بیش از هر زمان دیگر با پیچیدگی، نااطمینانی و پیامدهای گسترده همراه شدهاند، شفافیت اطلاعات نهتنها یک ابزار فنی، بلکه یک اصل بنیادین عقلانیت، کارآمدی و مشروعیت در سیاستگذاری عمومی محسوب میشود. بدون دسترسی آزاد، دقیق و بهموقع به دادهها، سیاستگذاران عملا در تاریکی تصمیم میگیرند؛ و در چنین شرایطی، احتمال خطا، فساد و ناکارآمدی بهصورت تصاعدی افزایش مییابد.
همانطور که در بخشهای پیشین نشان داده شد، در مدل انسان عقلایی، اطلاعات ورودیِ رفتار است. کنشگر عقلایی، اعم از فرد، نهاد یا دولت، نمیتواند بدون شناخت دقیق مساله، تحلیل درست گزینهها، و پیشبینی نتایج، تصمیمی منطقی اتخاذ کند. درواقع، عقلانیت بدون شفافیت اطلاعاتی، به شعار تهی تبدیل میشود.
در عرصه سیاست عمومی، شفافیت اطلاعات ابزار مسوولیتپذیری (accountability) است. وقتی تصمیمات دولت مبتنی بر دادههای روشن، قابلدسترس و قابلراستیآزمایی باشد، اعتماد عمومی تقویت میشود و جامعه آمادگی بیشتری برای پذیرش تصمیمات دشوار، مشارکت فعالانه، و پیگیری تغییرات دارد؛ اما در غیاب شفافیت، حتی تصمیمات درست نیز ممکن است با مقاومت روبهرو شوند، چون مردم منطق تصمیم را نمیبینند.
در سطح راهبردیتر، بهویژه در روابط بینالملل و تصمیمگیریهای امنیتی و دیپلماتیک، اطلاعات دقیق و شفاف، یکی از معدود راههای جلوگیری از جنگهای ناخواسته یا تنشهای غیرضروری است. تاریخ بارها نشان داده که سوءبرداشتها و اطلاعات نادرست چگونه میتوانند تصمیمگیرندگان را به مسیرهای پرهزینه سوق دهند. در چنین فضاهایی، اطلاعات نهفقط ابزار قدرت، بلکه ابزار صلح نیز هست.
همچنین در اقتصاد سیاسی، شفافیت بهمعنای افشای تضاد منافع، مسیر جریان منابع و کارکردهای واقعی نهادهاست. تنها در این صورت است که میتوان از منطق تصمیمگیری دفاع کرد و مانع از تسلط گروههای ذینفع بر فرآیندهای سیاستگذاری شد. اینجاست که احترام به اطلاعات، تبدیل به احترام به مردم و حقوق جمعی میشود.
از سوی دیگر، باید به نکته بنیادیتری توجه کرد: اطلاعات، صرفا ابزاری برای توجیه تصمیم نیست، بلکه زبان گفتوگوی عقلایی است. در جهانی که تصمیمگیریها در محیطی چندصدایی و تعارضآمیز انجام میشود، دادههای شفاف و قابلاتکا میتوانند مبنایی برای اجماع، دیالوگ سازنده، و کاهش قطببندیها فراهم کنند. بهعبارتی، احترام به اطلاعات، احترام به امکان تفاهم است.
در نهایت، سیاستگذاری بدون احترام به اطلاعات، سیاستگذاری مبتنی بر شهود، مصلحتگرایی یا اراده فردی است. مدلی که در نهایت به بیاعتمادی، ناکارآمدی ساختاری و حتی فروپاشی سرمایه اجتماعی میانجامد. برعکس، سیاستگذاری مبتنی بر اطلاعات شفاف، زمینهساز عقلانیت نهادی، رشد پایدار و اعتماد عمومی است.
بنابراین، شفافیت اطلاعات نباید بهعنوان یک موضوع فرعی یا تزئینی تلقی شود، بلکه باید بهمثابه یک الزام بنیادین حکمرانی عقلایی مورد توجه قرار گیرد. اطلاعات نباید مخفی، تحریف یا دستکاری شود؛ بلکه باید در خدمت تصمیمگیری عقلایی، پاسخگویی عمومی و منافع جمعی قرار گیرد. هر تصمیمگیریای که از دادههای معتبر فاصله بگیرد، دیر یا زود از عقلانیت اقتصادی نیز فاصله خواهد گرفت.
نتیجهگیری
در جهان امروز که تصمیمگیریها هم پیچیدهتر و هم پرهزینهتر از گذشته شدهاند، اهمیت بررسی رفتارهای انسان عقلایی در سیاستگذاری عمومی پررنگتر شده است. مسیر عقلانی است؛ مسیری که از درک درست مفهوم انسان عقلایی آغاز میشود، از تحلیل رفتاری در علوم مختلف عبور میکند، با مدلسازی گیم تئوریک ساختار میگیرد و نهایتا در شفافیت اطلاعات ریشه میدواند.
انسان عقلایی نه موجودی آرمانی و غیرواقعی، بلکه الگویی تحلیلی است که کمک میکند رفتارها را بهتر بشناسیم و تصمیمها را سنجیدهتر اتخاذ کنیم. وقتی این الگو با اطلاعات نادرست، ناقص یا پنهان مواجه شود، به بیراهه میرود و تصمیمگیری نیز بهجای تکیه بر منطق، بر حدس و گمان استوار میشود. این موضوع، چه در سطح فردی و چه در سطح حکمرانی، میتواند به بحرانهای اعتماد، ناکارآمدی نهادی، یا حتی بیثباتیهای سیاسی و اقتصادی منجر شود. نشان داده شد که انسان عقلایی و نظریه بازیها، تنها مفاهیم تئوریک دانشگاهی نیستند، بلکه ابزارهایی برای تحلیل واقعیتهای پیچیده جهان سیاست، اقتصاد و روابط بینالملل هستند. کاربرد این مفاهیم، تنها زمانی امکانپذیر است که اطلاعات بهعنوان حق عمومی تلقی شود، نه بهعنوان دارایی انحصاری.
احترام به اطلاعات بهمعنای احترام به عقلانیت جمعی است. شفافیت اطلاعات نهفقط پیشنیاز تصمیمگیریهای خوب، بلکه نشانهای از بلوغ حکمرانی و مسوولیتپذیری در برابر جامعه است. اگر سیاستگذاران بخواهند رفتار شهروندان، نهادها یا سایر کشورها را پیشبینی، تحلیل یا مدیریت کنند، ناگزیر هستند به دادهها، تحلیلهای شفاف و منطق مبتنی بر واقعیت تکیه کنند.
شفافیت، ستون عقلانیت است، و عقلانیت، پایهگذار حکمرانی پایدار و قابلاعتماد.