برای برخی، ممکن است وجود سوسیالیسم سازمانیافته در آمریکا شگفتآور باشد. استثناگرایی آمریکایی شکلهای گوناگونی دارد، اما یکی از جنبههای مهم آن، حداقل در حوزه سیاست، فقدان حزب سوسیالیست یا حزب کارگری قدرتمند و فراگیر به سبک اروپایی است.
به گزارش اکوایران، در نوامبر ۲۰۲۴، زهران ممدانی چهرهای نسبتاً ناشناخته در مجلس ایالتی نیویورک بود؛ یک چپگرای ۳۳ ساله که کارزار شهرداریاش در نیویورک، ظاهراً دستنیافتنی به نظر میرسید. به نظر میرسید که شهر نیویورک، مانند کل کشور، پس از پیروزی دوباره دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری، به سمت جریان راست متمایل شده است. در همین حال، اندرو کومو، چهره شناختهشده حزب دموکرات، به عنوان گزینه اصلی حزب برای نامزدی شهرداری مطرح بود.
با این حال، در ماههای منتهی به انتخابات مقدماتی ژوئن، کارزار ممدانی که با حمایت دهها هزار داوطلب سازمانیافته توسط گروهی به نام سوسیالیستهای دموکرات آمریکا (DSA) پیش میرفت، توانست ائتلاف گستردهای از رأیدهندگان را به خود جلب کند و در نهایت نامزدی حزب دموکرات را به دست آورد. اکنون، در صورتی که اتفاقی غیرمنتظره رخ ندهد، ممدانی ماه آینده شهردار بزرگترین شهر آمریکا خواهد شد؛ اتفاقی که او را به پرچمدار جناح چپ آمریکا و برجستهترین مقام انتخابی در تاریخ گروه سوسیالیستهای دموکرات آمریکا تبدیل میکند.
دو دیدگاه رقیب
به نوشته نشریه فایننشال تایمز، برای برخی، ممکن است وجود سوسیالیسم سازمانیافته در آمریکا شگفتآور باشد. سوسیالیستهای دموکرات آمریکا که در سال ۱۹۸۲ و همزمان با اوجگیری انقلاب بازار آزاد رونالد ریگان تأسیس شد، همواره با این پرسش دست و پنجه نرم کرده که چگونه باید خود را در رابطه با حزب دموکرات تعریف کند. هنوز در داخل این سازمان بحث داغی وجود دارد بین کسانی که معتقدند نقش سوسیالیستهای دموکرات تغییر حزب از درون است و دیگرانی که اصرار دارند این گروه باید به عنوان حزب مستقلی برای کارگران عمل کند و نامزدهای خود را با خط انتخاباتی جدا ارائه دهد. اگر ممدانی با نامزد شدن از حزب دموکرات شهردار شود، این بحث به طور قاطع به نفع گروه اول خواهد چرخید.
پیروزی ممدانی همچنین میتواند دموکراتها را به تأمل وادارد تا دریابند چه پیامی میتواند به آنها کمک کند در انتخابات میاندورهای سال آینده کنترل مجلس نمایندگان آمریکا را بازپس بگیرند. بدون شک، این موفقیت نقطه اوج یک دهه شگفتانگیز برای سوسیالیستهای دموکرات آمریکا خواهد بود.
برای بسیاری از فعالان این گروه، نقطه آغازین سال ۲۰۱۶ بود؛ زمانی که برنی سندرز در رقابتهای مقدماتی ریاستجمهوری دموکراتها، هیلاری کلینتون را به چالش کشید. یک ناظر آن را «بزرگترین کارزار سیاسی که تاکنون توسط یک سوسیالیست دموکرات آمریکایی اجرا شده» توصیف کرد. این نقطه عطفی برای این گروه بود که با افتخار اعلام کرد پس از حمایت از نامزدی سندرز، «سرانجام دوباره به عنوان نیرویی حیاتی و قدرتمند پس از دورهای طولانی از رکود و دلسردی، ظاهر شده است». شمار زیادی از جوانان به این سازمان پیوستند و امروز سوسیالیستهای دموکرات آمریکا حدود ۸۰ هزار عضو دارد. اکنون، با احتمال پیروزی ممدانی، پرسش اصلی برای اعضا این است که گام بعدی سازمان چیست.
فقدان یک حزب سوسیالیست در آمریکا
استثناگرایی آمریکایی شکلهای گوناگونی دارد، اما یکی از جنبههای مهم آن، حداقل در حوزه سیاست، فقدان حزب سوسیالیست یا حزب کارگری قدرتمند و فراگیر به سبک اروپایی است. برای بیش از یک قرن، هیچ نمونه آمریکایی از حزب سوسیالیست فرانسه، حزب سوسیال دموکرات آلمان یا حزب کارگر بریتانیا وجود نداشته است. بنابراین سوسیالیستها در آمریکا همیشه با انتخابی دشوار روبهرو بودهاند: پایبندی به اصول ایدئولوژیک و تحمل حاشیهنشینی سیاسی یا پذیرش پیوندی سرد با حزب دموکرات.
مایکل هارینگتون، فعال چپ، نویسنده و بنیانگذار سوسیالیستهای دموکرات آمریکا پنجاه سال پیش این معضل را به خوبی شرح داد: «حزب دموکرات جایی است که اکثریت قاطع نیروهای اصلاحطلب – اتحادیهایها، اقلیتها، زنان و گروههای مسئلهمحور – متمرکز شدهاند. به عنوان یک سوسیالیست دموکرات… هیچ توهمی ندارم که حزب تنها تا حد ضرورتهای زمان رادیکال است، اما [حزب دموکرات] تنها جایی است که میتوان از آن شروع کرد». این گزاره امروز تقریباً همانقدر درست است که در سال ۱۹۷۵ بود.
برخی چیزها اما تغییر کردهاند. در سال ۲۰۱۸، سوسیالیستهای دموکرات آمریکا استراتژی انتخاباتی جدیدی اعلام کرد که با «هدف بلندمدت ایجاد یک تشکل سوسیالیستی فراگیر در آمریکا» همخوانی داشت. در این بازه، سازمان خود را وقف «پرورش و حمایت از نامزدهای سوسیالیست میکند که به دستورکار سیاسی سوسیالیستهای دموکرات آمریکا پاسخگو باشند»؛ معیارهایی که حتی برنی سندرز، با وجود مهارتش در زبان سوسیالیسم دموکراتیک، شامل آن نمیشود. بر اساس این طرح، نامزدها تحت پرچم سازمان وارد انتخابات نمیشوند، بلکه در چارچوب حزب دموکرات و با تأیید سوسیالیستهای دموکرات رقابت میکنند. با این حال، سطح پاسخگویی مورد نظر گروه، بسیار دقیق و قابلتوجه است.
این استراتژی جدید بهویژه در نیویورک با شدت دنبال شد؛ جایی که شاخه محلی سوسیالیستهای دموکرات آمریکا پروژهای با عنوان «سوسیالیستها در قدرت» راهاندازی کرد و از سال ۲۰۱۷ تاکنون، نه نامزد مورد تأیید این گروه به مجلس ایالتی نیویورک راه یافتهاند، از جمله ممدانی که نماینده آستوریا و لانگ آیلند سیتی در کوئینز است. در این رقابتها، اعضای سازمان مهارتهایی کسب کردند که در پیروزی چشمگیر ممدانی در مقدماتی امسال علیه کومو به کار آمد. کارزار او ۵۰ هزار داوطلب را بسیج کرد که اغلب آنها عضو گروه نبودند و به ۱.۶ میلیون منزل در شهر نیویورک سر زدند. بخش زیادی از توجهها به مهارت کمپین ممدانی در رسانههای اجتماعی و ویدئو معطوف شده است و جذابیت او در این فضاها غیرقابل انکار است.
کارزار ممدانی همچنین یادآور این نکته است که آن تعداد کمی از سیاستمداران آمریکا که در سالهای اخیر موفقیت انتخاباتی نسبی کسب کرده و خود را سوسیالیست معرفی کردهاند، نه فقط سندرز بلکه الکساندریا اوکاسیو-کورتز، همه تحت چتر حزب دموکرات عمل کردهاند.
در این مسیر، آنها اغلب واکنشی با ترکیبی از نگرانی و تحقیر را در میان نخبگان سیاسی، والاستریت و رهبران کسبوکارها برانگیختهاند و مورد ممدانی، حتی واکنش رئیسجمهور آمریکا را هم به همراه داشته است. ترامپ، کسی را که احتمالاً کلیدهای «گریسی منشن» (خانه رسمی شهردار نیویورک) را در نوامبر به دست خواهد گرفت، «کمونیست» خواند و هشدار داد که «با واشینگتن مشکلاتی خواهد داشت که هیچ شهرداری در تاریخ این شهر یکزمانی عظیم، تاکنون نداشته است». ممدانی بعدها در مصاحبهای تلویزیونی توضیح داد که او در واقع کمونیست نیست، بلکه یک «سوسیالیست دموکرات» است که به «کرامت انسانی برای همه مردم» باور دارد.
این تمایزها احتمالاً برای ترامپ اهمیت چندانی ندارد و حتی برخی از چهرههای برجسته حزب دموکرات نیز تحت تأثیر قرار نگرفتهاند. حکیم جفریس، رهبر اقلیت مجلس نمایندگان و همشهری ممدانی، هنوز حمایت رسمی خود را اعلام نکرده است. این در حالی است که دیگر دموکراتهای ارشد، از جمله فرماندار نیویورک، پس از آن که مسیر رأیدهی روشن شد، به حمایت از ممدانی پرداختند.
دوران اوج سوسیالیسم در آمریکا
تلاش برای توضیح «استثناگرایی ضدسوسیالیستی» آمریکا، طی دههها زمینه یک صنعت کوچک تحقیقاتی را برای تاریخنگاران، جامعهشناسان و محققان علوم سیاسی فراهم کرده است. حتی در سال ۱۹۰۶، ورنر سومبارت، اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی، میپرسید: «چرا در آمریکا سوسیالیسم وجود ندارد؟»
او پاسخ میداد که علت در موفقیت سرمایهداری و میزان همسویی کارگران آمریکایی با سازوکارهای اجتماعی و اقتصادی حاکم است. سومبارت نوشت: «در تپههای گوشت برشته و پای سیب، همه انواع آرمانشهرهای سوسیالیستی به نابودی کشیده میشوند».
او همچنین عوامل دیگری را نیز مؤثر دانست. آمریکا گذشته فئودالی نداشت، به همین دلیل کارگران احساس میکردند نظام سیاسی تا حد زیادی پاسخگوی نیازهای آنهاست، بر خلاف همتایان اروپایی که برای به دست آوردن حق رأی باید میجنگیدند. تحرک اجتماعی بالاتر باعث شد بیشتر آمریکاییها به پیشرفت فردی بیش از اقدام جمعی اهمیت دهند و در حالی که مرزهای باز به سمت غرب وعده زمین و ملک ارزان را میدادند، هرگونه مشکل در خانه قابل جبران بود. در نهایت، نظام دوحزبی، فضای موجود برای هر نیروی سوم اصلاحطلب را محدود میکرد.
جالب این که، دورهای که سومبارت مینوشت، در واقع نوعی نقطه اوج برای سوسیالیسم در آمریکا بود. برای نمونه، در سال ۱۹۱۲، عضویت در حزب سوسیالیست که در ۱۹۰۱ تأسیس شده بود، به اوج خود با ۱۱۳ هزار نفر رسید. در همان سال، یوجین دبس، نامزد حزب سوسیالیست در انتخابات ریاستجمهوری، بیش از ۹۰۰ هزار رأی، معادل ۶ درصد آرای واجدین شرایط را کسب کرد و برنامهای ارائه داد که سیستم سرمایهداری را محکوم و خواستار مالکیت جمعی بر صنایع اصلی، زمین و بانکها بود. پیشرفت سوسیالیستها در انتخابات با رشد مطبوعات چپ همراه بود.
ولادیمیر لنین در نوامبر ۱۹۱۲ در روزنامه پراودا نوشت که تعداد رأی قابل توجه دبس در انتخابات ریاستجمهوری، همراه با چهار میلیون رأیی که همان سال به تئودور روزولت «پراگرسیو» داده شد، بحران عمیقی برای دوحزبی دموکرات-جمهوریخواه آمریکا بود و نشانگر «قدرت جنبش طبقه کارگر و رشد سوسیالیسم» بود. اما خوشبینی او نادرست از آب درآمد.
تا پایان جنگ جهانی اول، حزب سوسیالیست آمریکا در وضعیت آشفتگی قرار گرفت. این حزب قربانی «وحشت سرخ» و سرکوب دولت علیه جریان چپ شد، اما همچنین نتوانست به موجهای مبارزات اتحادیهای میان کارگران صنعتی فضای سیاسی دهد. استادان، کشاورزان کوچک، حرفهایها و روشنفکران صدای زیادی داشتند و کارگران کارخانههای بزرگ خیر. همپیمان لنین، لئون تروتسکی، سوسیالیستهای آمریکا را «حزب دندانپزشکان» خواند.
فراکسیونی در حزب دموکرات
تلاشهای بعدی برای ایجاد یک حزب سوسیالیست دموکرات فراگیر و رقیب جدی برای دموکراتها و جمهوریخواهان به جایی نرسید. در دهه ۱۹۳۰، فرانکلین دلانو روزولت بسیاری از برنامههای حزب سوسیالیست را در برنامه «نیودیل» خود دنبال کرد. به گفته گری دورین، عضو بنیانگذار سوسیالیستهای دموکرات آمریکا، جذابترین و عملیترین گزینه پیش روی سوسیالیستها تا پایان جنگ جهانی دوم، این بود که به «وضعیت فراکسیون» داخل حزب دموکرات بسنده کنند و تلاش کنند از درون، آن را به سمت چپ هدایت کنند.
این همان نتیجهای بود که شاگردان ماکس شاختمن، یکی از همکاران پیشین تروتسکی، گرفتند. برجستهترین آنها مایکل هارینگتون، اهل سنت لوئیس میسیسیپی، بود که در اوایل دهه ۱۹۵۰ به عنوان سازماندهنده جنبش کارگر کاتولیک در محله فقیرنشین نیویورک فعالیت میکرد. در سال ۱۹۶۲، کتاب او با عنوان آمریکای دیگر (The Other America)، گزارشی کوتاه اما خشمگینانه از واقعیت فقر در آمریکا، پرفروش شد و گفته میشود که تأثیر مهمی بر برنامه رفاهی «جامعه بزرگ» لیندون جانسون داشت.
سوسیالیستهای دموکرات که از نفرت مارکسیستی قدیمی نسبت به سیاست «بورژوایی» دست کشیده بودند، چیزی را شکل دادند که هارینگتون بعدها آن را «جناح چپ ممکن» نامید. او و همراهانش، گرایش پروژه سیاسی خود را «تنظیم مجدد» نامیدند؛ ایدهای که مانند یک نخ سرخ در طول فعالیت هارینگتون جریان داشت و همچنین چارچوب پروژه انتخاباتی امروز سوسیالیستهای دموکرات آمریکا را شکل داد. او میگفت: «سیاست تنها در مناصب انتخابی رخ نمیدهد».
با شروع دهه ۱۹۶۰، هارینگتون معتقد بود که حزب دموکرات در حال تبدیل شدن به «حزب دوم جدید لیبرال-کارگری» است، به دلیل تأثیر جنبش حقوق مدنی، اتحادیههای کارگری جدید و «سازمانهای لیبرال و صلحطلب». او اکنون بر این باور بود که وظیفه سوسیالیستهای دموکرات، ارائه جهتگیری سیاسی و ایدئولوژیک به این حزب در حال تغییر است.
میگویند در سیاست، زمانبندی همه چیز است و بدشانسی هارینگتون این بود که همزمان با ظهور نیروی جدیدی در آمریکا، به نام چپ نو، این مسیر را انتخاب کرد. در حالی که مارکسیستهای سابق مانند هارینگتون با سیاست انتخاباتی بورژوایی کنار آمده بودند، گروههای چپ نو مانند دانشجویان برای جامعه دموکراتیک که رهبری مخالفت با جنگ ویتنام را برعهده داشت، آنها را و همه آثارشان را رد کردند. چپ نو به ویژه از هارینگتون بیزار بود، احساسی که او نیز متقابلاً داشت. تام هیدن، یکی از چهرههای شاخص دانشجویان دموکرات که بعداً با بازیگر، جین فوندا ازدواج کرد، گفت: «او مرد ایدهآلی بود برای اینکه همه بخواهند سرنگونش کنند».
در سال ۱۹۷۳، هارینگتون سازمان جدیدی به نام کمیته سازماندهی سوسیالیستهای دموکرات (DSOC) تأسیس کرد که به «سوسیالیسم دموکراتیک، انسانگرا و ضدجنگ» پایبند بود. کمیته سازماندهی در داخل حزب دموکرات فعال بود و از تلاش تدی کندی در سال ۱۹۸۰ برای کسب نامزدی ریاستجمهوری در برابر جیمی کارتر حمایت کرد. وقتی این تلاش شکست خورد، آنها از حمایت از کارتر در انتخابات عمومی مقابل رونالد ریگان خودداری کردند. در نهایت، کمیته سازماندهی سوسیالیستهای دموکرات با گروهی از میراث چپ نو به نام جنبش جدید آمریکایی ادغام شد و سوسیالیستهای دموکرات آمریکا شکل گرفت.
دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ برای سوسیالیستهای دموکرات سالهای دشواری بود. هارینگتون در ۱۹۸۹، سه ماه پیش از سقوط دیوار برلین، درگذشت. پیوستن به جنبش سوسیالیستی در سال ۱۹۸۹ مثل گرویدن به کاتولیسیزم در اوج اصلاحات دینی یا اعلام باور به صاف بودن زمین در دوران روشنگری بود.
بازگشت سوسیالیسم به ادبیات آمریکا
سپس این برنی سندرز بود که کلمه «سوسیالیسم» را دوباره به بازی سیاسی آمریکا بازگرداند. و این واژه همچنان، بدون ترس و شرم، از زبان ممدانی و دیگران جاری است. رومر، رئیس ملی گروه سوسیالیستهای دموکرات، گفت: «برنی در را روی این کلمه باز کرد. ما نباید از آن بترسیم».
به نظر میرسد رأیدهندگان هم چندان نترسیده بودند. کارزار ۲۰۱۶ سندرز نشان داد که بسیاری به پوپولیسم چپ مردمی و زبان ساده پاسخ مثبت میدهند. او هنوز هم در نظرسنجیها محبوب است. نوع «سوسیالیسم» او شکل خفیفاً سوسیالدموکراتیک داشت، شامل دستمزد معیشتی، مراقبتهای بهداشتی همگانی، مسکن مقرون به صرفه و بازنشستگی امن، همه به عنوان حقوق اقتصادی پایه. تمرکز بیوقفه ممدانی بر بحران «قابلیت پرداخت» و ارائه خدمات عمومی پایه نیز طنین مشابهی دارد.
همچنین ساختن ائتلاف انتخاباتی پایدار اهمیت داشت. گریس ماوسر، از رهبران سوسیالیستهای دموکرات آمریکا، گفت: «از ابتدا سه پایگاه واضح برای زهران در نظر گرفتیم: چپ فعال که سازمان ما رهبری آن را برعهده دارد، مستأجران با اجارهبهای تثبیتشده که شمار زیادی از نیویورکیها هستند و رأیدهندگان مسلمان که زهران از ابتدای کارزار میگفت یک گروه نادیده گرفتهشدهاند». شباهتهای واضحی بین ائتلاف چندطبقه و چندقومیتی ممدانی و موفقیتهای گذشته جناح چپ آمریکا وجود دارد.
دورین گفت: « سوسیالیستهای دموکرات نیویورک نقش محرکی در ایجاد فرهنگ سازماندهی و جنبش فوقالعاده در شهر داشته است». اما او نگران نحوه مدیریت روابط گروه با مقامات منتخب است. او گفت: «کارزار سندرز در ۲۰۱۶ موجب ورود جمعی از سوسیالیستهای دموکرات جدید به گروه شد که باعث شد انواع مختلف چپگرایان افراطی هم به آن بپیوندند… امروز، سوسیالیستهای دموکرات یک فراکسیون کمونیست دارد، چیزی که برای بنیانگذاران مثل من غیرقابل تصور بود. سازمان ما گروههایی دارد که هر بار الکساندریا اوکاسیو-کورتز یکی از تستهایشان را رد کند، برای اخراج او کمپین میکنند».
اوکاسیو-کورتز تنها کسی نیست که معنای واقعی «پاسخگویی» را تجربه کرده است. در ۲۰۲۲، اعضای گروه به شدت از سناتور ایالتی نیویورک، جولیا سالازار، انتقاد کردند. او از قانونی حمایت کرده بود که به اداره مسکن اجازه میداد برای تأمین مالی تعمیرات مسکن عمومی، اوراق قرضه بفروشد. یک سال قبل، جمیل بومن، نماینده سابق کنگره، پس از سفر به اسرائیل به عنوان مهمان یک گروه لابیگری، با تهدید اخراج از گروه سوسیالیستهای دموکرات آمریکا مواجه شد.
از سوی خود ممدانی، او در حال فاصله گرفتن از برخی سیاستهای DSA، به ویژه در مسائل قانون و نظم است. او در پایان آگوست به خبرنگاران گفت: «پلتفرم من با سیاست ملی سوسیالیستهای دموکرات آمریکا یکسان نیست».
رابطه بین سازمان و یک نامزد شورشی یک چیز است؛ و پاسخگو نگه داشتن شهردار ممدانی مسئله کاملاً متفاوتی خواهد بود. ماوسر گفت که او و همکارانش میخواهند نامزدهایی که تأیید میکنند، در مناصب خود «موثر» باشند، «اما نمیخواهیم آنها در دام تشکیلات سیاسی مستقر گرفتار شوند». به نظر میرسد در آینده، برخی سازشها یا تصمیمگیریهای دشوار ضروری خواهد بود.