بسیاری از اقتصاددانان برجسته نتوانسته اند توصیه های خود را در فضای سیاسی اجرا کنند. زیرا آنها شناخت کافی از فرآیندهای سیاسی، زبان اقناع سیاستمداران و مدیریت تعارض نداشته اند. قدرت متقاعدسازی و هنر ارتباط اغلب تعیین کننده تر از میزان پیچیدگی علمی تحلیل است.
به گزارش اکو ایران به نقل از دنیای اقتصاد، جعفر خیرخواهان اقتصاددان نوشت: در بررسی علل شکست سیاست های اقتصادی اغلب به طراحی نادرست سیاست ها، ضعف اجرا و مقاومت نهادی اشاره می شود. اما لایه عمیقتری وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است: شکاف بین «تحلیل و تخصص اقتصادی» و «منطق سیاسی تصمیمگیری». بسیاری از سیاستهای اجرا نشده یا شکستخورده ناشی از کمبود دانش اقتصادی نیست، بلکه ناشی از ناتوانی در متقاعد کردن و سرمایهگذاری در روایت درست برای سیاستمدار است. مشاور اقتصاددان-سیاستمدار زمانی موفق می شود که هم الگوساز خوبی باشد و هم بازیگری موثر در عرصه سیاسی باشد، فقدان هر یک از این مهارت ها شانس اثربخشی مشاوره تخصصی و تحلیل علمی را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد.
سیاستمداری که با آرای مردمی تودهها به قدرت رسیده است و با تصمیمهای لحظهای و سیاستهای کوتاهمدت میزان محبوبیتش بالا و پایین میشود، هدف پیچیدهتر و نوسانپذیرتری نسبت به اهداف رشد بلندمدت یا رفاه بین نسلی دارد.
او باید بقای سیاسی، ثبات ائتلاف ها، کنترل نارضایتی و مدیریت هزینه های کوتاه مدت را در کنار اهداف اقتصادی سنجید. بنابراین توصیهای که صرفاً جنبههای کارشناسی یا تحلیلی را پوشش میدهد و ابعاد سیاسی و اجرایی را نادیده میگیرد، معمولاً در حوزه عمل بیاثر یا غیرقابل اجرا خواهد بود، نه لزوماً به دلیل ضعف علمی، بلکه به دلیل ناتوانی در «ترجمه» آن تحلیل به زبان و چارچوبی که یک سیاستمدار بتواند تصمیم بگیرد و با آن زندگی کند. به عبارت دیگر، اگر توصیه کارشناسان نتواند مخاطبان سیاسی را در مورد مزایا، هزینه ها و خطرات اجرا قانع کند، حتی بهترین مدل ها و آمارها نیز کمتر اثرگذار خواهند بود.
این نکته در تجربه عینی ایران بارها دیده شده است. به عنوان مثال فردی که در دوره حساسی ریاست بانک مرکزی را بر عهده داشته، سابقه تحصیلی وی در رشته حسابداری ثبت شده است. این واقعیت به تنهایی تعیین کننده و تعیین کننده نیست، مدیری با سابقه متفاوت می تواند موفق باشد. اما طرح چند سوال مهم ضروری است: آیا موقعیت حساس مدیریت سیاست پولی و ثبات مالی فقط به توانایی مدیریتی نیاز دارد یا تخصص عمیق در اقتصاد کلان و تجربه سیاست گذاری نیز لازمه است؟ آیا فردی که در مرکز تصمیم گیری های اقتصادی قرار دارد، حداقل باید از نظریه های اقتصادی و سازوکارهای کلان برای درک توصیه ها و ارزیابی و اجرای صحیح آنها آگاهی و شناخت داشته باشد؟ یا مهمتر اینکه چرا رئیس کل بانک مرکزی که با سیاست دولت در موضوعی مخالفت جدی داشت، آن زمان این اختلاف نظر را علنی نکرد یا چرا استعفا نداد تا روند تصمیم گیری و مسئولیت ها مشخص شود؟ و اگر بعداً در مورد مسائل صحبت کرد، چرا در آن زمان سکوت کرد؟ این سؤالات لزوماً اتهام نیست، بلکه خواستار شفافیت، پاسخ و توضیح است.
اما مشکل فراتر از سوابق تحصیلی یک فرد است: حتی اگر مشاور یا مقام مسئول یک اقتصاددان باشد، صرف داشتن مدرک علمی تضمین کننده اثربخشی نیست. بسیاری از اقتصاددانان برجسته نتوانسته اند توصیه های خود را در فضای سیاسی اجرا کنند. زیرا آنها شناخت کافی از فرآیندهای سیاسی، زبان اقناع سیاستمداران و مدیریت تعارض نداشته اند. قدرت متقاعدسازی و هنر ارتباط اغلب تعیین کننده تر از میزان پیچیدگی علمی تحلیل است. کسی که می داند چگونه پیام اقتصادی را بر اساس منافع سیاستمدار یا کاهش هزینه های سیاسی بسته بندی کند، شانس بیشتری برای تاثیرگذاری دارد.
بنابراین، سؤال راهبردی این است: چگونه میتوان مشاوره اقتصادی را از «صدای خوب و علمی در اتاق گفتگو» به «ابزاری مؤثر در خدمت تصمیمگیری» تبدیل کرد، بدون اینکه علم اقتصاد یا بازار سیاسی علم را بلعیده و هضم کند؟ پاسخ در ایجاد تعادل و توسعه همزمان دو مهارت نهفته است: تسلط بر علم و تسلط بر هنر سیاست و ارتباطات. برای روشن شدن این مهم، ۶ اقدام خاص و قابل اجرا پیشنهاد می شود:
۱. تکمیل مهارت های سیاست گذاری در آموزش اقتصاددانان: برنامه های دانشکده های اقتصاد و اتاق های فکر و آموزش اقتصاددانان برای مشاوره و خدمت در دولت باید درس هایی در مورد فرآیندهای تصمیم گیری سیاسی، تجزیه و تحلیل ذینفعان و گروه های ذینفع خاص، مبانی مذاکره و فنون ارتباطات و اقناع ارائه دهد. مثال: دوره های کوتاه مدت برای اقتصاددانان دولتی شامل شبیه سازی جلسات با وزرا، تهیه خلاصه سیاست ها و مذاکرات مجازی با بازیگران سیاسی است.
۲. بسته بندی توصیه ها در سه لایه علمی، اجرایی و سیاسی: هر توصیه باید شامل یک. استدلال و شواهد علمی، ب. طرح اجرای گام به گام (پایلوت، مرحله بندی، معیارهای اندازه گیری) و ج. ریسکهای سیاسی و پیامهای کلیدی برای ذینفعان مختلف را تحلیل کنید. این قالب به تصمیم گیرنده کمک می کند تا هزینه ها و منافع را در چارچوب سیاست خود بسنجید.
۳. طراحی “بسته های سیاست قابل تنظیم” به جای نسخه های ایده آل: نسخه های ایده آل اغلب با واقعیت سیاسی مطابقت ندارند. پیشنهاد جایگزین ارائه بسته هایی است که دارای گزینه های تعدیل (کم هزینه تا جاه طلبانه) باشد تا سیاستمدار بر اساس ظرفیت سیاسی و زمانی انتخاب کند و امکان تست و تعدیل فراهم باشد.
۴. نهادسازی برای مشاوره علمی مستقل اما در تعامل: نهادهای مشورتی باید مستقل و علمی باشند. اما ایجاد کانال های مستمر با نهادهای اجرایی. حضور مستمر کارشناسان در کمیتهها و تیمهای سیاستگذاری و ایجاد مکانیسمهای بازخورد و شفافیت کمک میکند تا توصیهها قبل از ارائه به سیاستمدار از منظر سیاسی و اجرایی بررسی شوند.
۵. متقاعد کردن راه برای روشن کردن هزینه ها و منافع (و پذیرش عدم قطعیت): اقتصاددانان باید در مورد عدم قطعیت ها و هزینه های کوتاه مدت صریح باشند و در عین حال مکانیسم های جبران خسارت و شاخص های نظارتی را برای کاهش ریسک های سیاسی پیشنهاد کنند. شفاف سازی هزینه های کوتاه مدت و منافع بلند مدت و تعیین راه های کاهش هزینه های سیاسی (مثلاً بسته های جبرانی) می تواند امکان پذیرش را افزایش دهد.
۶. تقویت ظرفیت ارتباطی و رسانه ای نهادهای خبره: توضیح ساده و قابل فهم برای افکار عمومی و ذینفعان می تواند هزینه های سیاسی اجرای اصلاحات را کاهش دهد. ایجاد تیمهای ارتباطی که میتوانند یافتههای علمی را به پیامهای کوتاه، نمودارهای واضح و روایتهایی تبدیل کنند که اهمیت سیاست اصلاحی را برای عموم توضیح دهد، به سیاستمدار کمک میکند تا اجرای تصمیم را توجیه کند.
در پایان باید توجه داشت که توجه به متغیر مهم سیاست در مشاوره اقتصادی را نباید معادل «سیاسی شدن و سازش علم» دانست. نگاه به سیاست به عنوان یک «زمین بازی» یا «حوزه واقعیت» هرگز به این معنا نیست که اقتصاددان باید تسلیم منافع سیاسی شود یا اصول علمی را کنار بگذارد. برعکس، آنچه این رویکرد مستلزم آن است حفظ یکپارچگی علمی همراه با انعطاف ارتباطی و دیدن واقعیت و درک میدان بازی سیاسی است: اقتصاددان باید همچنان معیارهای علمی را حفظ کند. اما تغییر نحوه ارائه نتیجه با درک عمیق انگیزه ها و محدودیت های سیاستمداران تا پیشنهاد علمی موثر واقع شود. این هنر و مهارتی ظریف و غیر فرمولیک است که در نهایت مشخص می کند که آیا تحلیل ها و دیدگاه های اقتصادی در سال های آینده تنها به بازگویی و بازنویسی خاطرات منجر می شود و در قفسه کتابخانه ها جای می گیرد یا نقش واقعی خود را در بهبود زندگی مردم ایفا می کند.






