روایتی از پرواز یک نوجوان که زندگی را با مرگ ایجاد کرده است

روایتی از پرواز نوجوانی که با مرگ، زندگی آفرید

آژانس خبری Tasnim ؛ دورود ، یک شهر آرام با قلب پرتو ، رویدادی را دید که غم و اندوه و افتخار را در یک روز به یاد ماندنی به همراه داشت. یک نوجوان مهربان به نام ابولفازل سالاروند در یک حادثه ناگهانی درگذشت ، اما با بخشش خانواده اش ، او امید جدیدی به زندگی دیگران داد.

Abolfazl Salarvand ، یک جوان ۱۸ ساله ، دانشجوی هنرستان برق خلیج فارس در برق بود. او به دلیل اخلاق خوب ، روحیه ورزشی و قلب صمیمانه در بین دوستان و خانواده خود شناخته شده بود. زندگی او پر از بزرگسالی بود و آینده ای روشن داشت.

براساس عادت معمول ، عصر دوشنبه ، ابولفازل در دوچرخه در پارک کشوار پارک آزادگان قرار داشت. خیابان ، سکوت شب و زنجیرهای دوچرخه ، همراهان لحظات پرانرژی او بودند. قرار بود لحظات با یک حادثه تلخ به پایان برسد.

یک ماشین ناشناس ، ناگهان به Abolfazl برخورد کرد. صدای این حادثه بر کل اشتیاق زندگی او ساکت بود. مردم وقتی بدن بی جان او را دیدند با اورژانس تماس گرفتند. این حادثه به حدی شدید بود که امید به زودی نگران شد.

Abolfazl به سرعت به بیمارستان هفتم ژوئیه Shohada منتقل شد. کارکنان درمانی تلاش زیادی کردند ، اما این خبر ناامید کننده بود. پزشکان پس از تحقیقات دقیق گفتند که تروما شدید مغزی باعث مرگ مغز وی شده است.

این خبر ، مانند یک سورتمه سنگین ، روی والدینش فرود آمد. آنها بین کفر ، درد و سکوت افتادند. اما در قلب این تاریکی ، یک نور ایمان ، عشق و فداکاری در قلب این خانواده روشن شده است. نوری که زندگی بسیاری را متحول کرد.

با وجود غم و اندوه بی پایان ، خانواده Salarvand تصمیم شجاعی گرفتند. آنها موافقت کردند که ارگان ها را به فرزند خود اهدا کنند. این تصمیم نه تنها دشوار بود ، بلکه نشانه ای از ایمان و بشریت در این خانواده بود.

مادر ابولفازل ، مریم بهللی ، با اشک در چشمانش گفت: “پسرم عاشق دوچرخه بود.” وقتی گفتند که مرگ مغز است ، من موافقت کردم. ما این کار را به خاطر خدا انجام دادیم. “اگر عضو دیگری اهدا شود ، ما دریغ نخواهیم کرد.”

پدرش علی رغم قلب شکسته ، تصمیم مادر را پذیرفت. وی گفت: “اگر پسرم نمی ماند ، حداقل زندگی دیگری را نجات دهید.” این کلمات نشان دهنده عمق درک و عظمت خانواده بود که فکر می کردند انسان را فراتر از رنج شخصی نجات دهند.

اندامهای بدن ابو الفازل ، از جمله قلب ، کلیه ، کبد و قرنیه ، به بیماران نیازمند اهدا شد. این جوان مهربان او را به چند نفر بازگرداند. بدن او خاموش بود ، اما زندگی در بدن دیگران ادامه داشت.

دکتر مالیه طاهماسی ، رئیس بیمارستان هفتم شهدا ، اعلام کرد که این اولین کمک مالی از شهر دورود در سال ۱۴۰۴ است. وی گفت که این روند با همکاری بیمارستان امام خمینی در تهران انجام شده است.

به گفته دکتر Tahmasebi ، پس از تأیید مرگ و رضایت مغزی ، تیم پزشکی در کمتر از ۲۴ ساعت عملیات برداشت اعضا را انجام داد. وی از تلاش های روز پرستاران ، روزهای روز ، ICU و تیم پیوند قدردانی کرد.

مراسم تشییع جنازه Abolfazl با حضور گسترده مردم دورود برگزار شد. چهره های مقامات شهری ، جمعه امام ، فرماندار ، فرمانده نگهبانان انقلابی ، اجرای قانون و کادر پزشکی در کنار خانواده غمگین ایستاده بودند.

در این مراسم ، مردم با اشک و زمزمه ها با نوجوان خود وداع می کنند ، که حتی پس از مرگ وی ، به نور زندگی دیگران تبدیل شد. جو این مراسم پر از غم و اندوه بود ، اما پر از تحسین برای عظمت این تصمیم انسانی بود.

امام جمعه ، هوجاتولسلام محمد غدراماتی در این مراسم سخنرانی کرد. وی گفت: “در اوج غم و اندوه ، خانواده سالاروند تصمیم گرفتند که فقط افراد بزرگ و مؤمن بتوانند بدست آورند.” “این باید الگویی برای همه باشد.”

وی افزود: “این جنبش نه تنها نجات جان ، بلکه احیای ایمان ، بشریت و ارزشهای عالی الهی است.” “ما باید این فرهنگ را ترویج کنیم تا در مواجهه با مرگ متولد شویم.”

یکی از بستگان ابو الفازل نیز در این مراسم گفت: “ابولفازل نرفت ، اما ماندگار بود.” او اکنون در اجساد دیگر زندگی می کند و قلب او هنوز هم در حال ضربه است. “

این اظهارات تأثیرگذار بسیاری از معاصر فعلی را رقم زد. چشمان پر از اشک بود ، اما غرور تسکین دهنده نیز در همه جا بود. غرور از چنین کودکی و چنین خانواده ای در شهر خود.

نام Abolfazl اکنون به زبان مردم است. نه تنها یک نوجوان مهربان ، بلکه نمادی از خودآزمایی ، زندگی و ایمان به دورورو. مدرسه او ، دوستان و محله اش هنوز خاطره لبخند او را به یاد می آورند.

فرهنگ اهدای عضو سالهاست که به ارتقاء نیاز دارد. این می تواند نقطه عطفی برای آگاهی باشد. زیرا مرگ پایان همه چیز نیست ، بلکه آغاز زندگی دیگر است.

همه ما ممکن است روزی چنین تصمیمی اتخاذ کرده باشیم. یک تصمیم دشوار اما حیاتی. خانواده Salarvand نشان دادند که در وسط درد نیز می تواند سبک باشد و مسیر نور ادامه یابد.

ابولفازل ، جوانی که زمانی دوچرخه خود را در کوچه های دورود چاقو زده بود ، اکنون در مسیرهای دیگر قرار دارد. او نه تنها قربانی یک حادثه بلکه قهرمان زندگی چند نفر دیگر است.

هر عضو که از بدن به بدن دیگری منتقل می شود ، نوری است که از تاریکی متولد می شود. ابو الفازل چنین نوری شد. نوری که در بدن روحهای امیدوار درخشید.

خانواده وی اکنون در آرامش هستند که فرزندشان مولد نیست. او رفت ، اما پله های او در قلب ، سوابق پزشکی و لبخند بیماران باقی مانده است.

این داستان فقط یک خبر نیست ؛ برای همه ما درس است. درس عشق بی قرار ، ایثار ، ایمان و قدرت انتخاب در سخت ترین لحظه ها.

جامعه پزشکی از این خانواده ستایش کرد. مقامات خواستار برگزاری جلسات آگاهی در مدارس ، مساجد و رسانه ها برای ترویج فرهنگ اهدای عضو بودند.

خبر اهدای عضو Abolfazl در رسانه ها منعکس شد و مردم در سراسر استان لورستان نسبت به این حرکت واکنش نشان دادند. شبکه های اجتماعی نیز پر از پیام های همدردی و تحسین برانگیز بودند.

خاطره ابولفازل در قلب مردم باقی مانده است. یک نوجوان که در نوجوانی به قله ای از خودآزمایی رسیده بود و معنای جدیدی را برای زندگی دیگران به او داد.

معلمانش می گویند: “او همیشه برای کمک آماده بود.” اکنون مفید است ، اما در ابعاد بزرگتر و جهانی تر. این یک افتخار کوچک نیست. “

در پایان ، این یک دعوت برای همه ما است. دعوت از آگاهی ، پذیرش ، عشق ورزیدن و انسان بودن. با چنین فرهنگ هایی ممکن است جهان بهتر باشد.

ابولفازل سالاروند با قلب مهربانی رفت و با قلب ضرب و شتم در بدن دیگران بازگشت. نام او برای همیشه در تاریخ فداکاری می درخشد.

گزارش از: هانیه هاگیگی

پایان پیام/

منبع:تسنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *