حکمت حفاظت و خون حافظ; دیدار مصباح و سلیمانی در مدار مقاومت

خرد صیانت و خون حراست؛ تلاقی مصباح و سلیمانی در مدار مقاومت

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، مقاومت قبل از اینکه یک کنش فیزیکی در جغرافیای منازعات باشد، آموزه ای مستدل و میانجی حیاتی بین «نظر» و «عمل» است. در نگاهی بنیادی، مقاومت یک واکنش منفعلانه نیست، بلکه ساختاری هستی‌شناختی است که می‌کوشد امر ذهنی و فلسفی را به کالبد واقعیت تزریق کند. این مفهوم در واقع شیوه ای از زندگی است که بر اساس نیازهای زمانه بین ذهنیت انتزاعی و واقعیت انضمامی پیوند برقرار می کند. برای درک کامل این گفتمان باید دو میدان موازی را بشناسیم: «مقاومت علمی» که صیانت از شکاف اندیشه است و «مقاومت عملی» که پاسداری از مرزهای جهان اسلام در میدان خون و باروت است. این دو عرصه، نه دو مسیر جدا، که دو بال یک پرواز هستند که در قالب دو شخصیت برجسته یعنی علامه مصباح یزدی و سردار قاسم سلیمانی به کمال رسیده اند. یکی در مقام «بیننده اندیشه» عقلانیت مقاومت را تبیین کرد و دیگری در مقام «سرباز میدان» فلسفه مقاومت را در بستر حوادث خاورمیانه ترجمه کرد.

در میدان اول مقاومت علمی به صورت «چراغ معرفت» متجلی می شود. همیشه در طول تاریخ، بدخواهان و حسودان مکتبی، پیش از آنکه به خاک سرزمینی حمله کنند، ریشه های فکری آن را نشانه می گیرند. تهاجم فرهنگی و نفاق فکری با سلاح شک و تردید سعی در تضعیف مبانی نظری مقاومت دارد. اینجاست که نقش متفکرانی چون علامه مصباح یزدی برجسته می شود. کسی که با هوشیاری یک ناظر در مقابل انحرافات مارکسیستی و التقاطی ایستاد. او به خوبی می دانست که اگر جوهره فکری مقاومت از بین برود، سلاحی که در دست رزمنده است، کارکرد خود را از دست خواهد داد. دفاع پرشور او از گوهر اندیشه اسلامی و تربیت نسلی که در طرح های آموزشی همچون «پروژه ولایت» با مبانی حق آشنا شد، نوعی جهاد علمی بود که مانع از دگرگونی هویت ملی و دینی در برابر امواج مدرنیته شد. او ثابت کرد که مقاومت در کلاس‌های درس و صندلی‌های مناظره قبل از شروع روی سیل‌ها شکل می‌گیرد. این مقاومت علمی در واقع ایجاد «مصونیت درونی» است تا جامعه توانایی ایستادگی در برابر ویروس های فکری را داشته باشد که هدفشان تغییر سبک زندگی و سلب هویت است.

اما این اندیشه محکم و عمیق برای مؤثر واقع شدن در عالم واقع نیازمند تجلی عینی و عملیاتی بود. جایی که «مدرسه سلیمانی» وارد میدان می شود. اگر مصباح یزدی نظریه مقاومت را غنی کرد، سلیمانی آن اندیشه را به میدان عمل آورد و آن را به دکترین منطقه ای تبدیل کرد. مقاومت عملی در نگاه حاج قاسم به شلیک گلوله خلاصه نشد، بلکه توانست روحیه شهادت طلبی و حماسه را به «گفتمان صادراتی» تبدیل کند. او با برجسته کردن چهره هایی مانند شهید حججی نشان داد که چگونه می توان یک آرمان ذهنی را به انگیزه پولادین برای فداکاری تبدیل کرد. دستاوردهای فراملی او از کاهش شر تروریسم تکفیری در عراق و سوریه تا تقویت جبهه لبنان و فلسطین، همگی ثمره درختی است که ریشه در خاک اندیشه ناب اسلامی داشت. سلیمانی با نبوغ نظامی و اخلاص عملی خود ثابت کرد که مقاومت یک سازمان خشک و ماشینی نیست، بلکه موجود زنده ای است که از ایمان قلبی تغذیه می کند. او در بستر بحران‌ها، تمدن نوین اسلامی را در مسیر مقاومت میدانی دنبال کرد و به جهانیان نشان داد که قدرت سخت، اگر با معنویت و خرد سیاسی گره بخورد، می‌تواند توازن قوا را در جهان به نفع مستضعفان تغییر دهد.

پیوند بین این دو چهره، پیوند بین «اثبات» و «شمشیر» است. سردار سلیمانی به خوبی فهمیده بود که جنگ امروز یک جنگ شناختی و فرهنگی است و پیروزی در عرصه نظامی بدون تجهیز به فناوری فکر و رسانه امکان پذیر نیست. وی همزمان با مبارزه با تکفیری ها در میدان نبرد به تجهیز جوانان در عرصه های مجازی و رسانه ای نیز توجه داشت چرا که معتقد بود سبک زندگی اسلامی بخشی از جبهه مقاومت است. از سوی دیگر علامه مصباح با تبیین جایگاه ولایت و مبانی حاکمیت دینی، زیربنای حقانیت و انگیزه الهی را برای رزمندگان میدان فراهم کرد. این دو بزرگوار دو طرف یک حقیقت واحد بودند; حقیقتی که می گوید مقاومت یک سیستم یکپارچه است که در آن حفاظت از عناصر تغییر ناپذیر فرهنگ خود به اندازه حفاظت از مرزهای جغرافیایی اهمیت دارد. تهاجم فرهنگی که هویت ملی و باورهای مذهبی مردم را هدف قرار می دهد، تنها با تکیه بر هر دو جنبه مقاومت دفع می شود. درک اساسی از فرهنگ خودی (به سبک مصباح) و ایستادگی شجاعانه در برابر مظاهر جسمی استکبار (به سبک سلیمانی).

سرانجام، میراث این دو رزمنده بزرگ به ما می آموزد که مقاومت راهی است که از دل کتابخانه ها شروع می شود و به خط مقدم نبرد ختم می شود. اندیشه ای که نتواند از حقیقت خود در میدان دفاع کند عقیم است و حوزه ای که فاقد پشتوانه علمی و عقلانی باشد به بیراهه می رود. مقاومت اولیه، تلاقی هوشمندانه «دانش» و «مبارزه» است. در روزگار ما که دشمن با تمام توان فناورانه و رسانه ای خود برای تحریف حقیقت انسانی و الهی به میدان آمده است، بازخوانی این دوگانگی بی نظیر یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. برای ماندن در راه حق، هم به منطق مصباح نیاز داریم و هم به شجاعت بی حد و حصر سلیمانی. زیرا یکی راه را نشان می دهد و دیگری موانع پیش روی قافله حق را برمی دارد. این معنای کامل مقاومت است: زندگی آگاهانه و مبارزه وفادارانه برای تحقق عدالت در جهان.

انتهای پیام/

منبع:تسنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خبرهای امروز:

پیشنهادات سردبیر: