آژانس خبری Tasnim ؛ سعید احمدی ؛ حکیم ابولغاسم فردووی مانند سلمان فارسی ، یکی از دهقانان بود. آنها زبان ، فرهنگ و تمدن ایرانی را به خوبی می شناختند. سلمان تنها مسلمان خشک و خالی نبود. او محمد و “مینا آهل البیت” شد. آن دین عزیز نیز به ما رسید.
ایرانیان علی رغم جبر زمان و سوزاندن خلیفه ها ، از آل -الی تاربیات یاد گرفتند. به همین دلیل است که دهقان بعدی ، منصور ابن حسن توسی ، در میان هفتاد و دو ملت زمان خود ، خود را به عنوان هایدار می دید. آن مسلمان ایرانی شاعری نبود که با قافیه ها بازی می کرد یا بازی می کرد و با آنها بازی می کرد. او معمار ساختمان و بنیاد بود که اگر صعود نمی کرد ، هزار سال پیش ایران ایران را فرو می برد. شعر برای او نه سرگرمی و بازی و نه شب نان بود. در عوض ، این رسالت و فرهنگ او بود.
فردووی می دانست که اگر کاخ بلند پیدا نکند ، سرزمین این سرزمین خالی و خالی خواهد بود و رگه های زبان و فرهنگ کور می شود. اگر روایات زمین را نکشند ، این ملت برای تاریخی ممنوع خواهد بود. او و بعد از او ، یکی از ما و دیگری نسل های آینده ، به یک قطعه سرگردان بین عرش و تاج غاصب و بیگانگان تبدیل می شود.
شهنامه سندی در مورد قانون و اصالت تاریخی ما است. شناسنامه آن دسته از افرادی که قبل از و بیشتر جهان را چشیدند ، گرم ، تلخ و شیرین ، خوب و شر و زشت. شهنامه تنها داستان سلطنتی نیست. مداحی های دم و بازدم افرادی که قلب ایران دارند. اینکه او این نامه را در داستان جنایتکاران ، یا نه ، یا نه ، یا نه ، یا نمی خواهد راز قلب صمیمانه او را درک کند. شهنامه توضیحی از روح جمعی ما است. روایت قبیله در خاک همیشه صالح.
چه کسی صدای لالایی مادربزرگ ما و صدای لالایی لالایی مادربزرگ ما را نمی شنود؟ شهنامه حافظه ملی ما است. اگر این امر نبود ، ما مانند ده ها کشور ناشناس در سردرگمی تاریخ ناپدید می شدیم. فقط کمی ایرانی باشید تا دریابید که فردووی ما را چگونه گذراند. او زبان را نگه داشت. زیرا فرهنگ نامناسب باقی نمی ماند. او به شعر شاعر نمی رود. در عوض ، او رنج فرهنگ و باغبانی زبان را صرف کرد. هزاران شب بیدار شده است تا بتوانیم بگوییم “ما هنوز ایرانی هستیم”. یک ایرانی بودن ، نه در جغرافیا ، اما می تواند این گیاه یا علفهای هرز را نیز داشته باشد. در عوض ، در شناخت عناصر و هویت متمایز ما. به همین دلیل باد و باران این کتاب را ساخته و زنده مانده است.
شهنامه به این دلیل است که رودخانه ؛ جریان و ظهور کوههای خوراسان جوشانده شد و اکنون در رگهای نوزاد این سرزمین سکته مغزی شد. چه تعجب آور بین ریشه های باستانی و میوه های مدرن است. این ، احیای کننده روشن ترین زبان جهان ، تاریخ را با اسطوره آمیخته و اسطوره را به حقیقت پیوند می دهد. این بدان معناست که نامه زاهاک و فریدون از یک اثر تاریخی ادبی توسط یک سند هستی شناختی تفسیر و تفسیر می شود. اگر این بیداری شهنوام نبود ، امروز فقط باید در موزه هایی مانند سوگدی ، پهلوی و قبطی باشیم. بدون دانستن چیزی از آن ؛ این یعنی ماندن در نام و بوسیدن زندگی ، یا پوشاک خود و نه.
عربی عرب کمتر از غرب روز ما نبود. او خودش یکی از خطرناک ترین زمانهای جنگ نرم بود. فردووی تنها شاعر نیست ؛ او یک دستگاه ، یک موسسه فرهنگی است. در عوض ، می توان گفت که اولین آژانس سرشماری و اسناد ایرانی. شناسنامه مشترک ایران ، از مادین تا بدخشان ، از بحرین تا قفقاز و کجا. هرکسی که به این کوه بزرگ و بزرگ بیاید ، صدای اکو را می شنود. عبور از آن ، ریخت. شما آن را خوانده اید ، رسوایی.
پایان پیام/
منبع:تسنیم