یکی از برجسته ترین پیامدهای داخلی این رویداد ، ظهور یک انسجام اجتماعی ویژه و فراگیر ، صرف نظر از درگیری نظامی اخیر بین ایران و اسرائیل بود. این پدیده مهم است زیرا با بیشتر پیش بینی ها بر اساس نظریه های غالب علوم اجتماعی و تحلیل سیاسی مغایرت داشت.
پیش بینی هایی که در انتظار یک بحران اجتماعی ، تعمیق حاکمیت و فعال سازی بخش های قومی و نسلی بودند. خطای این پیش بینی ها باعث شده است که دوباره خواندن مجدد لایه های همبستگی ملی به یک نیاز فوری انجام شود. این انسجام یک دارایی استراتژیک برای تقویت مقاومت ملی ، حفظ کشور و پیشبرد اهداف بزرگ انقلاب اسلامی است.
این یادداشت در تلاش است تا سه رویکرد تحلیلی غالب این پدیده را تدوین کند تا نشان دهد که چگونه اراده های مختلف سیاسی در تلاش هستند تا این عزم ملی را به نفع پروژه های خود مصادره کنند و به دنبال تحمیل نسخه های سیاست خود در زمینه چنین تحلیل هایی باشند.
بر اساس بررسی نظرات بیان شده در تفسیر ، توضیحات و نسخه های انسجام اجتماعی اخیر ، می توان سه رویکرد اصلی را ارائه داد. هر یک از این رویکردها در سه لایه به مشکل می پردازند: لایه اول: تفسیر جامعه ایرانی (جامعه چیست). لایه دو: توضیح انسجام اجتماعی (شرکت همبستگی) و لایه سه: قرار دادن سیاست فرهنگی (استراتژی پیشنهادی برای آینده ایران)
تجزیه و تحلیل رویکردهای سه گانه:
رویکرد اول: خواندن عملکردی (جامعه شناسی مدرن)
این رویکرد که ریشه در سیستم های معرفتی مدرن و انسانی و اجتماعی در قرن بیستم دارد ، تجزیه و تحلیل عقلانیت ابزاری را ارائه می دهد و اغلب توسط برخی افراد و گروه های حزب به عنوان یک برنامه سیاسی برای مجبور کردن حاکمیت به تغییر استفاده می شود. در این دیدگاه ، جامعه ایران تحت مفهوم مدرن “ملت ملت” درک می شود. نوشتن نوشتاری اجتماعی و نانوشته مبتنی بر “منافع مشترک” و “قرارداد اجتماعی”. اصلی ترین “چسبندگی اجتماعی” کارآیی حاکمیت در ارائه منافع مادی و امنیتی شهروندان است. این رویکرد معتقد است که قبل از بحران اخیر ، به دلیل چالش هایی مانند تحریم ها ، این چسبندگی تضعیف شده و جامعه به نوعی مختل شده است.
از این منظر ، انسجام مشاهده شده یک پدیده منفی ، موقتی و کم عمق است. این همبستگی ناشی از “تهدید وجودی” مشترک نیست که نه از یک پیوند داخلی و داخلی. به عبارت دیگر ، قرار گرفتن در معرض خطر فراگیر (از دست دادن امنیت و یکپارچگی سرزمینی) یک واکنش منطقی و منطقی برای محافظت از منافع حیاتی ایجاد کرده است. این انسجام پایدار نیست و به محض اینکه خطر از بین برود ، جامعه به “تنظیمات کارخانه” خود ، شکاف های قبلی باز خواهد گشت. هدف بارز این نوع توضیح ، به حداقل رساندن اصل عمل افراد و ایجاد گزاره ای است که “انسجام فعلی شکننده است ، مگر اینکه حاکمیت بر روی نسخه ما عمل کند”.
بر این اساس ، سیاست گذار باید مطابق با بسته پیشنهادی ما ، بر منطق “علایق” و “عقلانیت ابزاری” تمرکز کند. سیاست های پیشنهادی شامل گفتگوی جامع با ایالات متحده ، دیپلماسی سازنده با جهان (کشورهای غربی) ، فاصله از رویکرد ایدئولوژیک و تغییر رویکرد به موضوعات و موضوعات چالش برانگیز موجود ایران ، اعتماد به نفس سیاسی از طریق اقداماتی مانند آزادی زندانیان سیاسی ، گفتگوی ملی و ناسیونالیسم و ناسیونالیسم است. در حقیقت ، این رویکرد به دنبال این است که درک خود را از همبستگی به یک “عامل” برای تغییرات در حاکمیت تبدیل کند. بسته پیشنهادی جبهه اصلاحات و بیانیه ای که توسط گروهی از اقتصاددانان و اساتید دانشگاه منتشر شده است و بسیاری از یادداشت ها و مصاحبه های این طیف نمونه بارز رویکرد اول (عملکردی) است.
رویکرد دوم: خواندن ناسیونالیستی فرهنگی
این رویکرد با عبور از سیاسی و ابزارگرایی رویکرد اول ، یک لایه عمیق تر و فرهنگی تر را برای تجزیه و تحلیل انتخاب می کند. در این دیدگاه ، جامعه ایران یک پدیده اساسی “فرهنگی و تاریخی” است. دارایی اصلی آن هویت ملی چندین هزار سال ، زبان ، تاریخ و نمادهای مشترک است. “چسب اجتماعی” در اینجا فواید مادی نیست ، بلکه مفاهیمی مانند “ملیت” ، “الهی ایرانی” و “غیرت ملی” است. این دیدگاه معتقد است که جامعه ایرانی دارای عمق تاریخی است که می تواند بدون در نظر گرفتن کارآیی دولت ، یک اقدام جمعی قابل توجه در رویدادها نشان دهد.
انسجام اخیر ، برخلاف نگاه اول ، یک پدیده واقعی محسوب می شود. هویت طبیعی هویت ملی و عشق به “میهن” در برابر تهدیدهای بیگانه. با این حال ، نقطه ضعف اصلی این رویکرد ، تلاش برای جدا کردن این غیرت ملی از ریشه های مذهبی و شیعه آن است. در حقیقت ، دین به عنوان یک پدیده فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران در نظر گرفته می شود و آن را به عنوان یک عنصر هویت نمی پذیرد. این دیدگاه با نادیده گرفتن در هم تنش تاریخی دین و ملیت ، تصویری ناقص از ایران را فراهم می کند و میهن پرستی را به یک عاطفی و زمینی صرف می دهد و عاری از معنی است.
سیاست فرهنگی این الگوی مبتنی بر تقویت “ملی” و حاشیه سازی “مذهبی” به یک پدیده مدنی و اجتماعی است. این رویکرد ترجیح ملت (ملیت ایران) را بر اساس تعریف مفهوم میهن و حاشیه نشینی و کاهش دین به یکی از عناصر فرهنگی ملت ایران می طلبد. اظهارات سیاسی آن شامل تقویت نمادهای ملی و تاریخ باستان در رسانه ها و آموزش ، کثرت گرایی سیاسی و فرهنگی در قالب تریبون های سیاسی سیاسی و عادی سازی برخی هنجارهای مذهبی (مانند حجاب) تحت عناوینی مانند “مراجعه به مردم” است. در زمینه سیاست خارجی ، اصرار بر منافع ملی و منافع ملی به دور از رویکردهای ایدئولوژیک (مذهبی) است. این رویکرد ، با وجود داشتن مؤلفه میهن پرستی به عنوان یکی از ستون های هویت ایرانی با تلاش برای بومی سازی دیدگاه فرهنگی و سکولار از ناسیونالیسم ، به دنبال خالی کردن عرصه سیاسی ورود و مداخلات مذهبی در همه امور است.
رویکرد سوم: خواندن کلامی – quds (هویت ذاتی ، توحیدی)
این رویکرد با انتقاد از دو دیدگاه قبلی به عنوان تحلیل “گوگرد” ، تفسیر اساسی از جامعه ایران و انسجام آن را ارائه می دهد. در این خواندن ، اساس هویت ایرانی “هویت مقدس و مذهبی” است. جامعه ایران صرفاً یک مجموعه انسانی یا پدیده فرهنگی نیست ، بلکه زمینه ای برای تجلی اراده الهی و یک مکان حافظه معنوی است که از اعماق تاریخ ایران باستان ، دین اسلامی ، دین شیعه و در نهایت “انقلاب اسلامی” گسترش می یابد. این دیدگاه “مرد پس از انقلاب اسلامی” را معرفی می کند. مردی که هویت ملی ، مذهبی و ملت را هضم کرده است نه درگیری بلکه در کنار یکدیگر. او “ملی ترین مرد” است زیرا او از تمام تاریخ خود دفاع می کند و در عین حال “نایتر” انسان است زیرا خود را جزئی از “ملت امام حسین (ص) می داند”.
انسجام منسجم یک واکنش منفی به تهدید و صرفاً تبلور غیرت ملی نیست ، بلکه تجلی رشد “عقلانیت و معنویت” و پیوند عمیق بین جامعه با هسته هویت توحیدی آن است. این پدیده متفاوت و فراتر از پیش بینی های علوم اجتماعی مدرن است ، زیرا این علوم قادر به توضیح ماهیت “انقلاب اسلامی” و جامعه ای نیستند که به مقدسین وابسته باشد. این انسجام ریشه در لایه های توحیدی و خاطره تاریخی شیعه از ملت ایران دارد. یک ایرانی که گهواره تمدن توحید و خدادادی در طول تاریخ بوده است.
سیاست گذاری فرهنگی در این رویکرد مداخله ای برای ایجاد هویت های جعلی و مصنوعی نیست ، بلکه برای “تسهیل” و “محافظت” برای آشکار کردن آن هویت اصلی است. تقویت مبانی معنوی ، انقلابی و مذهبی جامعه ، تأکید بر آموزش دینی و تجدید نظر در سیاست های کاهش مادی و لیبرال تحت درک عمیق ایران توحید ایران و جلوگیری از سقوط در دام انحراف و غیرقانونی با هویت اسلامی ایران در سیاست های این رویکرد. هفت وظیفه استراتژیک رهبر انقلابی ، از جمله مفاد آن ؛ حفظ وحدت ملی ، حفظ عزت کشور و ملت ، هدایت معنوی و توصیه قلب و توصیه صبر و حفظ اشتیاق انقلابی و هوش ، سیاست های استراتژیک تحت چنین درک جامعه اسلامی است. سرانجام ، این اراده ملی ایران بود که آخرین کلمه را در این زمینه ساخت. اراده ای که هوشمندانه بر خلاف روح عمل کرده و رویکردها را کاهش داده و منطق عمیق اجتماعی را نشان می دهد که نخبگان سیاسی ، مانند سالهای قبلی ، نتوانستند درک کنند.
توجه داشته باشید | عبدالله سافاری – افسر کارگروه سیاست فرهنگی در انستیتوی تبلیغات و مطالعات اسلامی
پایان پیام/
منبع:تسنیم