به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، در فضای یکنواخت ادبیات داستانی دهه ۷۰ و سپس فضای روشنفکری دهه ۸۰، ظهور نویسنده خوش فکر و خوش سلیقه ای چون رضا امیرخانی فرصت مغتنمی بود تا مخاطبان فضایی تازه را از سطرهای نوشتاری حس کنند.
او که کارش را با «ارمیا» آغاز کرد، سعی کرد دستی بر دغدغه امروز ایرانیان بگذارد و در عین حال در سرمایههای فرهنگی او بکاود و میراث خود را در گذر از سنت به مدرنیته یادآوری کند. چه این میراث عرفان شرقی و لوتیمانشی در عصر مدرنیته باشد، چه شهری مدفون در زیر دود و ساختمان هایی که مانند قارچ رشد کرده اند.
امیرخانی نویسنده خوش سلیقه ای است، آثارش امضای خودش را دارد. هم در موضوع و هم در زمینه نگارش. مواجهه با آدمها، آداب و رسوم و باورهای مختلف، امیرخانی را به نویسندهای کارکشته و کارکشته تبدیل کرد که ضمن خلق شخصیتهای جدید در ادبیات داستانی ایرانی، نوعی فرهنگ زیستی را به نویسندگان جدید القا میکند.
گفتن ارزش و اعتبار آثار او تکرار تکرارهاست. یادآوری آنچه «من او» و «قیدار» به پیکره ادبیات امروزی دادند، توضیحی است از بدیهیات. به نظر می رسد هرچند مرور این آثار و شیوه نگارش امیرخانی در آثارش حائز اهمیت است، اما چیزی که امیرخانی امیرخانی را بیش از همه می سازد، شیوه جدیدی است که او در ادبیات و فرهنگ زیستی ما معرفی کرد.
امیرخانی را باید در برخی مسائل جزو اولین ها برشمرد. کسانی که با همت و هوشیاری راه سنگلاخ را برای نسل های آینده هموار کرده اند. یکی از نخستین گامهای او در این راه، خلق «نشت نشا» است. کتابی که جزو اولین آثاری بود که با تمرکز بر مهاجرت نخبگان نوشته شد.
تعامل امیرخانی با جامعه دانشگاهی و شناخت دقیق وی از موضوع، منجر به نگارش اثری شد که به گفته وی تا به حال با این انسجام در این مورد نوشته نشده بود: «امروزه پرتکرارترین عبارتی که واژه نخبگان را در بر می گیرد مهاجرت نخبگان است، درست مانند مغزها که فرار می کنند و مغزی که نه فرار می کند، نه مغزی می ماند که نخبه فرار می کند و نخبه ای است که نخبگان را ترک می کند و نخبگانی است که از آن درس خارج می شود. اصطلاح “نشت دانه” دقیقا به همین دلیل جعلی است.
او در این اثر موضوع فرار مغزها را از زاویه ای جدید تحلیل می کند و تجربیات جدید خود را با مخاطب به اشتراک می گذارد. اگرچه این کتاب در دهه ۱۹۸۰ منتشر شد، اما به موضوعی پرداخت که پس از دو دهه، برجستهتر و جدیتر شده است.
امیرخانی اگرچه اغلب با آثار داستانی خود در محافل ادبی و در حلقه مخاطبان معرفی می شود، اما محدود نبودن او در قلمروی خاص باعث شده تا آثار متنوع طیف وسیعی از مخاطبان را به خود جذب کند. او یکی از بهترین نویسندگان زمان ما در زمینه سفرنامه نویسی است. در زمانی که سفرنامه نویسی جای خود را به چند قاب عکس داده است.
امیرخانی در این دسته از آثار خود شاهدی دقیق و گاه منتقد است. او به روایت اکتفا نمی کند، سعی می کند ذهن مخاطب خود را با جامعه جدیدی که در کتاب روایت می شود درگیر کند. برای بسیاری، «جانستان کابلستان» اولین گشایشی برای آشنایی با جامعه افغانستان بوده و هست. کتابی که در دهه ۹۰ شکوفا شد. آن هم در شرایطی که جامعه ایرانی از نظر فرهنگی با افغانستان و جامعه مهاجران احساس نزدیکی نمی کرد. تلاش های امیرخانی در کنار مجید مجیدی، محمدحسین جعفریان، محمدکاظم کاظمی، مرحوم محمد سرور رجایی و… ورق را ورق زد و مفهوم «مشارکت خون» را پایه گذاری کرد.
فرهنگ زیستی و کار حرفه ای امیرخانی نکته قابل تامل دیگری نیز دارد و آن استقلال فکری نویسنده است. آزادی که دست نویسنده را نبست و قلمش را نشکست. با این ماهیت است که «رهش» و «نفحات نفت» خلق می شود.
امیرخانی دیروز ۱۸ آذرماه بر اثر سانحه تصادف مجروح شد و به گفته خانواده وی با تشخیص پزشکان از چند ناحیه دچار شکستگی و جراحت شده و در بخش مراقبت های ویژه تحت نظر و درمان است.
پس از انتشار این خبر تلخ، بسیاری از نویسندگان، شاعران و دوستدارانش با انتشار تصاویری از این نویسنده برای بهبودی و سلامتی وی دعا کردند. برای نویسنده ای که جز بیرق اباعبدالله (علیه السلام) به هیچ علمی اعتقاد نداشت آرزوی سلامتی دارم. برای مردی که دلش برای ایران می تپد و سعی می کند دینش را با کلمات بیان کند. برای نویسنده ای که فرهنگ این کشور را روشن می کند.
انتهای پیام/
منبع:تسنیم





