بازار، گروه ایران: کالبدشکافی جدید مرکز آمار از بودجه خانوار، روایتی عددی از یک جنگ نابرابر است. درآمدها در میانه راه تمام میشوند و هیولای مسکن، نان را از سفره میرباید. این آمارها، گواهی رسمی فرسایش طبقه متوسط و به گروگان رفتن رؤیاهای یک ملت است.
گزارش شهریور ۱۴۰۴ مرکز آمار از بودجه خانوار، دیگر یک سند اقتصادی نیست؛ بلکه صورتجلسه دقیق یک مبارزه نفسگیر برای بقاست. اعداد بیرحمانه نشان میدهند که چگونه درآمدها در میانه راه تمام میشوند، شکاف طبقاتی به یک دره تبدیل شده و هزینههایی چون مسکن، رؤیای یک زندگی معمولی را به گروگان گرفتهاند. این یک گزارش نیست، دردنامه ای علیه سیاستهای اقتصادی است. که در گزارش اول به تجزیه و تحلیل بودجه خانوار و توزیع درامد می پردازیم:
آینههای عددی یک واقعیت تلخ
در میان تمام آمارهای رسمی که هر دوره منتشر میشود، دادههای «بودجه خانوار و توزیع درآمد» از جایگاه ویژهای برخوردارند. این آمارها، بیواسطهترین و شخصیترین تصویر از وضعیت اقتصادی یک ملت را به نمایش میگذارند که مرکز رسمی می توانسته آن را به بهترین شکل ترسیم کند. آنها به ما نمیگویند تولید ناخالص داخلی چقدر رشد کرده است؛ بلکه میگویند یک خانواده کارمند در انتهای ماه چقدر از حقوقش باقی مانده است. گزارش شهریور ۱۴۰۴ مرکز آمار ایران، که در فصل دوم به این موضوع میپردازد، سندی قابل تأمل از وضعیت معیشت در ایران امروز است. این گزارش، با تکیه بر اعداد و ارقام همین فصل، به کالبدشکافی دقیق دخلوخرج خانوارهای ایرانی میپردازد.
شکاف طبقاتی به درهای عمیق بدل شده؛ جایی که ۱۰ درصد ثروتمند جامعه ۱۴.۵ برابر فقیرترین قشر هزینه کرده و بیش از ۳۰ درصد هزینههای کل کشور را به خود اختصاص دادهاند
دره عمیق نابرابری؛ وقتی ثروت در یک سو انباشته میشود
نخستین زنگ خطر در جدول «نسبت هزینه پردرآمدترین به کمدرآمدترین دهک» به صدا درمیآید. این شاخص که در سالهای گذشته همواره روندی صعودی داشته، در گزارش اخیر به عدد تکاندهنده ۱۴.۵ برابر در مناطق شهری و ۱۳.۹۵ در کل خانوارهای ایرانی رسیده است.
این عدد به چه معناست؟ به زبان ساده، به ازای هر ۱۰۰ هزار تومانی که یک خانواده در فقیرترین دهک جامعه هزینه میکند، خانوادهای در ثروتمندترین دهک، ۱ میلیون و ۴۵۰ هزار تومان خرج میکند. این شکاف عمیق، دیگر یک فاصله طبقاتی ساده نیست، بلکه ظهور دو جامعه مجزا در دل یک کشور است؛ جامعهای که برای بقا میجنگد و جامعهای که دغدغههایش از جنس دیگری است!
تحلیل «سهم دهکهای هزینهای» (جداول ۲-۳، ۲-۴ و ۲-۵) این تصویر را هولناکتر میکند. طبق آمار، دهک دهم (ثروتمندترین ۱۰٪) به تنهایی بیش از ۳۱٪ از کل هزینههای کشور را به خود اختصاص داده است. در مقابل، چهار دهک پایین جامعه (۴۰٪ جمعیت)، روی هم رفته سهمی کمتر از ۱۵٪ از کل هزینهها دارند. این توزیع نامتوازن ثروت، نشان میدهد که موتور محرک اقتصاد کشور، نه تقاضای عمومی، بلکه قدرت خرید یک اقلیت محدود است. این پدیده، زمینهساز رکود تورمی است؛ چرا که اکثریت جامعه توان خرید ندارند و اقلیت نیز پول خود را صرف کالاهای لوکس، وارداتی یا بازارهای سوداگری مانند ارز و طلا میکنند که نقشی در تولید واقعی و اشتغال ندارند.
بد نیست بدانید که سهم هزینه های دهک دهم بیشتر از مجموع ۶ دهک اول جامعه است. به عبارتی اگر جمعیت کل ایران را ۹۰ میلیون فرض کنیم یعنی مصرف ۹ میلیون نفر در ایران بیش از ۵۴ میلیون نفر جامعه است.
مسابقه نابرابر درآمد و هزینه؛ دویدن برای درجا زدن
جداول «متوسط هزینه و درآمد خانوار شهری و روستایی» (جداول ۲-۶ و ۲-۷) قلب تپنده این گزارش و روایت اصلی زندگی طبقه متوسط و ضعیف است. بر اساس آمارها، متوسط درآمد ماهانه یک خانوار شهری ۱۸ میلیون تومان و متوسط هزینههای آن ۱۹.۷ میلیون تومان برآورد شده است. این کسری ماهانه ۱.۷ میلیون تومانی، که در ظاهر رقم بزرگی نیست، در طول یک سال به بیش از ۲۰ میلیون تومان میرسد.
این کسری چگونه جبران میشود؟ پاسخ در زندگی روزمره مردم نهفته است: دریافت وامهای خرد با بهرههای سنگین، استقراض از دوستان و آشنایان، فروش قطعهای طلا، کنار گذاشتن خودرو برای کاهش هزینه بنزین، یا در نهایت، حذف تدریجی پروتئین، لبنیات و میوه از سفره. این آمار نشان میدهد که بخش بزرگی از جامعه ایران، دیگر برای پسانداز یا بهبود زندگی تلاش نمیکند؛ تمام انرژی مالی و روانی آنها صرف «سر به سر کردن هزینهها» میشود. این وضعیت در خانوارهای روستایی با درآمد متوسط ۱۰ میلیون تومان و هزینه ۱۰.۵ میلیون تومان نیز با شدت کمتری اما به همان شکل ویرانگر وجود دارد.
اینجا است که متوجه اثر رژ لب بر اقتصاد و رستوران رفتن های طبقه متوسط را می توان درک کرد، انجایی که برخی به اشتباه این فرهنگ رستوان و کافی شاپ رفتن را نشانه رفاه جامعه می دانند!
بد نیست بدانید که تغییر ترکیب هزینه های در خاناورها و روی آوردن به کالاهای مصرفی، آنچه که در بیلبوردهای سطح شهر تهران هم قابل مشاهده است از خرید کالاهای با دوام به خوراکی های ارزان قیمت بدل شده با این حال نکته تاسف بار این است که با وجود مدیریت های فراوان در هزینه کرد طبقات پایین اما در ده سال اخیر منتهی به ۱۴۰۳ هزینه های خوراکی ۱۱ برابر و هزینه های غیر خوراکی ۱۱.۶۳ برابر شده است. بدیهی است با افزایش قیمت های امسال مواد غذایی، این روند به مراتب سختتر و تامین سبد هزینه های خانوارها دسوارتر شده است.
مسکن، سلطان بیرقیب هزینهها، نیمی از درآمد ماهانه خانوار شهری را میبلعد. در این معادله نابرابر، سفره اولین قربانی است و سهم خوراکیها برای تأمین سرپناه، مدام کوچکتر میشود
آناتومی هزینهها؛ هیولاهایی که درآمد را میبلعند
اما این ۱۹.۷ میلیون تومان هزینه ماهانه در شهرها صرف چه میشود؟ تحلیل «متوسط هزینههای خوراکی و غیرخوراکی» نشان میدهد که ترکیب سبد هزینه خانوار به شکل نگرانکنندهای تغییر کرده است.
مسکن، سلطان بیرقیب هزینهها: سهم «مسکن، آب، برق و سوخت» به طور متوسط به ۴۸٪ از کل هزینههای یک خانوار شهری رسیده است که در شهری مانند تهران به عدد وحشتناک ۵۹.۹ درصد رسده است. این یعنی یک خانواده با درآمد ۱۸ میلیون تومانی، ماهانه نزدیک به ۹.۵ میلیون تومان تنها برای سرپناه و خدمات اولیه آن پرداخت میکند. این هیولای هزینه، قدرت انتخاب را از خانوادهها گرفته است. دیگر این خانواده نیست که تصمیم میگیرد پولش را چگونه خرج کند؛ این اجارهخانه است که تکلیف باقیمانده پول را مشخص میکند.
سفرهای که کوچکتر میشود: در چنین شرایطی، اولین قربانی، سبد خوراکیهاست. سهم «خوراکیها و آشامیدنیها» از کل هزینهها به ۲۴٪ شده است. این ثبات نسبی، نه نشانه رفاه، بلکه پیامد تلخ فقر است. خانوادهها برای پرداخت اجارهخانه، مجبورند از کیفیت و کمیت غذای خود بکاهند، خرید اثاث و خدمات برای خاناور را کم کنند.
بهداشت و درمان؛ اضطراب دائمی: پس از مسکن، سهم «بهداشت و درمان» با حدود ۱۱٪ در رتبه بعدی قرار دارد. این یعنی به طور متوسط ماهانه بیش از ۲ میلیون تومان از سبد خانوار صرف هزینههای درمانی میشود. ماهیت غیرمنتظره و گاه سرسامآور این هزینهها، آن را به یک بمب ساعتی در بودجه خانواده تبدیل کرده است که با یک بیماری جدی، میتواند تمام ساختار مالی یک عمر را ویران کند.
حملونقل، آموزش و تفریح؛ رؤیاهای به تعویق افتاده: مابقی درآمد صرف هزینههایی چون «حملونقل» (حدود ۹٪) و «کالاها و خدمات متفرقه» میشود. اما آنچه در این میان تقریبا محو شده، سهم هزینههای مربوط به «تفریح و فرهنگ» و «آموزش» است. این دو بخش که نمایانگر سرمایهگذاری یک جامعه برای آینده و سلامت روان شهروندانش است، در پایینترین اولویت قرار گرفتهاند. خانوادهای که برای پرداخت اجاره و هزینه دکتر تلاش میکند، دیگر توانی برای خرید کتاب، رفتن به سینما، یا ثبتنام فرزندش در یک کلاس آموزشی باکیفیت ندارد.
نتیجهگیری: از گزارش آماری تا هشدار اجتماعی
اعداد و ارقام فصل دوم گزارش مرکز آمار، یک داستان پیوسته را روایت میکنند: داستان جامعهای که نابرابری در آن سیستماتیک شده، طبقه متوسط آن زیر بار هزینههای سرسامآور در حال له شدن است و بخش بزرگی از جمعیت، درگیر یک چرخه معیوب از کسری بودجه ماهانه و بدهیهای فزاینده هستند.
این گزارش، بیش از آنکه یک سند اقتصادی برای تحلیلگران باشد، یک هشدارنامه فوری برای سیاستگذاران است. تداوم این روند نه تنها به فقر گستردهتر، بلکه به فرسایش سرمایه انسانی، افزایش آسیبهای اجتماعی و از بین رفتن امید به آینده منجر خواهد شد. راهکار، در اعطای بستههای معیشتی کوتاهمدت نیست؛ بلکه در اصلاحات ساختاری در اقتصاد، کنترل تورم افسارگسیخته نهفته است. در غیر این صورت، گزارش بعدی مرکز آمار، تنها روایت تلختری از همین فاجعه خاموش خواهد بود.
منبع:تحلیل بازار