تقریباً به نیمه راه فصل دوم سریال The Last of Us رسیدهایم و مطمئن نیستیم که قلبهایمان چقدر تاب و تحمل بیشتری خواهند داشت.
از آنجایی که فصل دوم سریال اقتباسی از بازی ویدیویی The Last of Us Part 2 است، میدانیم که غم و اندوه بسیار بیشتری در راه است و با توجه به اینکه این سریال برای فصل سوم نیز تمدید شده، میدانیم که تهیهکنندگان اجرایی، کریگ مازن و نیل دراکمن، تازه شروع کردهاند.
از آنجا که اقتباسها صرفاً همین هستند، این سریالها در برخی مواقع تفاوتهای قابل توجهی با بازیها دارد و لحظات کلیدی برای تطبیق با روایت روی پرده تغییر یافتهاند. اگر کنجکاو هستید که چه رویدادهای مهمی در اپیزود چهارم فصل دوم The Last of Us تغییر کردهاند، ما یک راهنمای مختصر ارائه میدهیم.
هشدار: این مقاله حاوی اسپویلرهای عمده برای اپیزود چهارم فصل دوم The Last of Us و همچنین The Last of Us Part 2 است.
اپیزود چهارم با یک فلاشبک به مکانی در سیاتل ۲۰ سال قبل آغاز میشود، جایی که یک افسر فرمانده، همرزمان سرباز فدرا خود را با گاز کشتار جمعی خیانت میکند و به یک جنبش مقاومت معروف به جنبش آزادیبخش واشنگتن (WLF) میپیوندد. این مرد کسی نیست جز آیزاک دیکسون، که بعدها رهبر WLF میشود.
در The Last of Us Part 2 ما آیزاک را زمانی ملاقات میکنیم که در نقش ابی بازی میکنیم، یعنی در پایان روز اول سیاتل حدود ۹ ساعت پس از شروع بازی، بعد از اینکه دیدگاه الی را تجربه کردهایم. ابی و مانی او را در حال شکنجه دادن یک سرافیت در یک حمام کثیف و کمنور برای کسب اطلاعات مییابند، اگرچه ما خود شکنجه را نمیبینیم. ابی و مانی آیزاک را تا یک آسانسور دنبال میکنند، جایی که او به آنها میگوید وقت آن رسیده است که سرافیتها (دشمن اصلی WLF) را برای همیشه نابود کنند.
در اپیزود چهارم فصل دوم، دینا و الی در بقایای آنچه به نظر میرسد یک ایستگاه خبری ویران شده است، توسط انبوهی از مبتلایان غافلگیر میشوند. الی در حین نجات جان دینا، گاز گرفته میشود و این دو به یک تئاتر مخروبه پناه میبرند. پس از اینکه الی آنها را برای ایمنی قفل میکند، دوربین به سمت دینا میچرخد که در حالی که اشک از صورتش سرازیر است، اسلحهای در دست دارد. الی به سرعت متوجه گازگرفتگی میشود و سعی میکند به دینا توضیح دهد که ایمن است. دینا او را باور نمیکند و همچنان آماده (اگرچه مردد) کشتن او است. الی به دینا پیشنهادی میدهد: او بازویش را بانداژ میکند و میخوابد، در حالی که دینا اسلحه را به سمت او نگه میدارد و اگر الی تغییر شکل داد، آزاد است که شلیک کند. پس از گذشت مدتی و تغییر شکل ندادن الی، او جای زخمهای بهبود یافته گازگرفتگی خود را به دینا نشان میدهد.
این صحنه در بازی کمی متفاوت پیش میرود. پس از خروج از ایستگاه خبری، الی و دینا راه خود را به زیرزمین باز میکنند و به آنچه به نظر میرسد یک ایستگاه متروی متروکه طولانی است، میرسند. این دو ماسکهای ضد گاز خود را میزنند و به پیش میروند و نه تنها با انبوه دیگری از مبتلایان، بلکه با قارچها نیز روبرو میشوند. هنگامی که یک مبتلا در یک مکان تاریک و مرطوب کشته میشود، میزبان میمیرد – اما قارچها به رشد خود ادامه میدهند تا اینکه بدن اساساً چیزی جز یک اسکلت پوشیده از خزه نمیشود – که هوا را مسموم میکند (اگرچه این در خود سریال کمی متفاوت است). در نقطهای، در حین نجات دینا، الی ماسک ضد گاز شکسته خود را برمیدارد و کاملاً خوب است و به دینا میگوید که ایمن است. وقتی این دو به تئاتر برمیگردند، دینا که گیج شده است به الی میگوید که او را در حال تنفس قارچها دیده است. الی دوباره تأکید میکند که ایمن است و توضیح میدهد که مدتها پیش گاز گرفته شده است و فقط ماریا و تامی از این موضوع خبر داشتند. دینا سوختگی شیمیایی الی را به یاد میآورد، جایی که او سعی کرد جای زخم دائمی گازگرفتگی خود را از بین ببرد، و او را باور میکند.
پس از اینکه الی جای زخمهای بهبود یافته گازگرفتگی خود را نشان میدهد، دینا فاش میکند که باردار است. سپس این دو لحظهای پرشور را با هم به اشتراک میگذارند و صبح روز بعد برای ادامه گفتگو از خواب بیدار میشوند. دینا به الی میگوید که زندگی مشترکی را تصور میکند که در آن با هم بچه را بزرگ میکنند. الی میپرسد چند ماهه است، قبل از اینکه با شوخی بگوید: «من پدر خواهم شد.»
با این حال، در بازی، الی چنین واکنشی نشان نمیدهد. پس از اینکه دینا باور میکند الی ایمن است، با چشمانی اشکبار به او میگوید که باردار است. الی بلافاصله پاسخ میدهد: «حالا باید چه کار کنیم؟» و به او میگوید که اگر زودتر میدانست، میتوانستند برگردند. دینا میگوید که نمیخواهد سربار باشد، که الی پاسخ میدهد: «خب، حالا سربار هستی، مگه نه؟» و دور میشود. مدتی بعد، وقتی جسی آنها را پیدا میکند، میپرسد چرا دینا به او نگفته است، اما این بیشترین چیزی است که آنها تا دو ساعت آخر بازی در مورد آن صحبت میکنند.
بعداً در این اپیزود، صحنه شکنجهای که قبلاً ذکر شد، در زمان واقعی به تصویر کشیده میشود. در بازی، ما سرافیت خونین و کبود را میبینیم و میتوانیم آنچه اتفاق افتاده است را حدس بزنیم. با این حال، در سریال، ما با آیزاک شروع میکنیم که در یک آشپزخانه کثیف ایستاده و یک اجاق گاز را گرم میکند. او شروع به گفتن داستانی میکند که چگونه، وقتی جوانتر بود، اگر میخواست زنی را تحت تأثیر قرار دهد، برای او آشپزی میکرد. او میگوید که خوب بود، آنقدر خوب که از ابزار مناسب استفاده میکرد، اما پول کافی برای آنها نداشت و فقط برای تماشای همان قابلمهها و تابههایی که در آشپزخانه کثیف آویزان بودند، به یک فروشگاه لوازم آشپزی گرانقیمت میرفت. با این حال، او همیشه میدانست که آنها را خواهد داشت، اما فقط فکر نمیکرد که این اتفاق به این شکل بیفتد و آن را یکی از “مزایای عجیب آخرالزمان” میداند.
به طرز وحشتناکی، آیزاک توضیح میدهد که مس خیلی سریع گرم میشود اما مدت زیادی داغ نمیماند و آن را به گزینهای نامناسب برای بازجویی تبدیل میکند. سپس به یک سرافیت، خونین و کبود، که با زنجیر به زمین بسته شده است، کات میزنیم که به سادگی میگوید: «او از ما محافظت میکند.» “او” اشاره به زن متوفی که سرافیتها را تشکیل داد و آنها هنوز به او دعا میکنند دارد. آیزاک از او میپرسد که فرقه قصد حمله بعدی به کجا را دارد، اما او از گفتن امتناع میکند – و او به طرز وحشیانهای گوشت او را با تابه سرخکردنی که روی اجاق گاز گرم کرده است، میسوزاند. شکنجه چندین دقیقه طول میکشد قبل از اینکه او، با درک اینکه سرافیت مکان آنها را لو نخواهد داد، تسلیم شود و او را با شلیک گلوله بکشد.
منبع: gamesradar