به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک ، در حالی که جامعه با موج فزاینده ای از آسیب های اجتماعی از جمله اعتیاد، خشونت خانوادگی، طلاق و بزهکاری نوجوانان مواجه است، بررسی دقیق و بررسی پرونده های مرتبط با این آسیب ها به عنوان راهکاری موثر در پیشگیری از وقوع جرایم مشابه در آینده مورد توجه کارشناسان و مسئولان قرار گرفته است..
به گفته متخصصان و صاحب نظران، هر پرونده اجتماعی مجموعه ای از عوامل و شرایط را در دل خود دارد که منجر به وقوع جرم یا انحراف اجتماعی می شود..
از هر مورد باید درسی گرفت.» این جمله ای است که اغلب از زبان قضات و وکلا شنیده می شود، زیرا بررسی روند زندگی فرد مظلوم یا آسیب دیده، شناخت نقاط ضعف ساختارهای حمایتی و نقش محیط های اجتماعی در تشدید بحران ها از جمله نکاتی است که می تواند به بهبود سیاست های اجتماعی کمک کند. بیا.
در این میان باید تاکید کرد که آسیب های اجتماعی تنها یک رویداد فردی یا خانوادگی نیست، بلکه زنگ خطری برای جامعه و مسئولان است تا قبل از تبدیل این آسیب ها به بحران های امنیتی چاره ای بیندیشند..
در همین راستا خبرگزاری تسنیم استان مرکزی در پرونده ای در دست اقدام با عنوان «پرده آخر؛ آن سوی آینه جز من نبود» ضمن روایت موارد واقعی در حوزه آسیب های اجتماعی و بزهکاری های اجتماعی، در گفت و گو با کارشناسان و مسئولان، ابعاد و راهکارهای مختلف برای برون رفت از بحران های اجتماعی را بررسی می کند که در زیر به یکی از این موارد اشاره می شود.:
آسمان روز خاکی و سنگین به نظر می رسید، مثل کسی که از درد می پیچد. بارانی نبود و حتی ابرها هم از نزدیک شدن به زمین می ترسیدند. فقط بوی نم کهنه در هوا بود، گویی آسمان خود را در غم سنگینی غرق کرده بود. کیس روی میز مشاور ساده به نظر می رسید. سرفصل های آن حکایت از داستانی آشنا داشت: «زن متاهل، روابط خارج از ازدواج، شکایت همسر، درخواست حضانت».
اما مشاوران خانواده سال هاست که یاد گرفته اند پشت این تیترهای خشک و رسمی همیشه فردی شکسته، رنجور و مستاصل منتظر گوش شنوایی است. برای مشاور، هر مورد یک داستان انسانی است. داستانی که باید با دقت و با حساسیت خوانده شود.
نیلو، زن ۳۳ ساله ای که اکنون در کنار مشاور نشسته است، چیزی بیش از یک عدد در پرونده بود. وقتی وارد اتاق مشاوره شد، چهره اش به وضوح نشان از خستگی عاطفی داشت. چشمانش رنگ زندگی را نداشت، گویی چشمانش سال هاست رنگ خواب خوش را ندیده است. این خستگی نه تنها به دلیل کم خوابی شبانه بود، بلکه به دلیل سال ها تجربه رنج و طرد شده بود که در درون او انباشته شده بود.
“نیلو جان، خودت به من بگو چه اتفاقی افتاده است”; مشاور این را گفت و به چشمان او خیره شد. چشمانش به زمین افتاد، انگار کلمات آنقدر سنگین بودند که از لبانش بیرون نمی آمدند. سپس با صدایی آرام و خش دار که انگار سال ها در آن گم شده بود گفت: “هیچ کس نپرسید چه اتفاقی برای من افتاده است، فقط می گفتند چه کار کردی؟”
وقتی مادری با فرزندانش غریبه می شود
این جمله برای من مثل یک سیلی برای یک لحظه بود که از اعماق وجودش به من کوبید، این زن فقط یک طرف قضیه نبود بلکه فردی بود که در سکوت و انزوا بار بزرگی از رنج های گذشته اش را به دوش می کشید. در آن لحظه متوجه شدم که باید از «چه کردی» به «چطور به اینجا رسیدی» بروم؟ برای پرداخت
او از دوران کودکی شروع کرد، از روزهایی که در سیزده سالگی، طلاق پدر و مادرش اولین آسیب روحی اش را به او وارد کرد. مادرش که باید پناهگاه و مایه آرامش او می شد، در اوج بحران زندگی تصمیم گرفت نیلو و خواهرش را رها کند و از آن زمان تاکنون خبری از او نیست.
نیلو به وضوح از ترک زودهنگام خود صحبت کرد. رها شدنی که او را عمیق تر از یک کودک به انسانی ترسناک و آسیب دیده تبدیل کرده بود. این رها شدن نقطه شروع اضطراب های درونی او شد، اضطراب هایی که تا پایان عمر با او همراه خواهند بود.
فکر می کردم وقتی زن شوم، هیچکس مرا تنها نخواهد گذاشت.» جمله نیلو خلاصه تمام نیازهای عاطفی و مخدوش او بود. نیلو در هجده سالگی ازدواج کرد، فقط به این امید که زندگی زناشویی پناهگاهی برای او باشد، همان پناهگاهی که در کودکی با خانواده اش نداشت. اما این ازدواج بیش از آنکه مبتنی بر شناخت عاطفی و اعتماد باشد، مبتنی بر اضطراب رها شدن و ترس از تنهایی بود. شوهرش مردی بی مسئولیت و سرد بود و نیلو در این رابطه باقی ماند، نه به عنوان همسر، بلکه به عنوان مادر مردی که هرگز نمی توانست مسئولیت خود را به دوش بکشد.
آیا تا به حال احساس می کنید که نقش مادر را برای همسرتان بازی می کنید؟ سوال من کوتاه بود نیلو لحظه ای ساکت شد و بعد گفت: بله. همیشه مجبور بودم آن را تحمل کنم. مثل بچه ای بود که داشتم توجیهش میکردم چرا دیر اومده چرا پول نمیده….
این جمله بیانگر طرحواره های عاطفی ای است که نیلو در روابط خود ایجاد کرده است. او به شدت از نقش های ایثارگرانه برای جبران نارسایی ها و نقص های درونی خود استفاده می کرد. این نقش ها هرگز به او احساس امنیت و قدرت نمی داد. بلکه فقط درد بیشتری در دلش جمع شده بود.
نیلو درباره رابطه شوهرش با زن دیگری گفت; این بخش از زندگی او آشکارا نمایش هویت شکسته و نیاز به دیده شدن بود. انگار یک بار دیدم که زن نیستم، دیده نشده ام، از من نپرسیده اند…
در این لحظه احساس کردم که نیلو نه تنها با خیانت همسرش بلکه با تمام زندگی اش دست به گریبان است. او از هرگز دیده نشدن، از هرگز «مهم نبودن» رنج می برد. مثل اینکه می خواستم یک بار برای کسی مهم باشم، فقط یک بار. حتی اگر اشتباه باشد… و اینجاست که روانشناسی وارد عمل می شود: نیلو وارد یک رابطه عاطفی با مرد دیگری شد که از نظر روانی نشان دهنده نیاز عمیق به وابستگی و دیده شدن به عنوان یک بزرگسال بود.
این رابطه نه تنها یک خطای اخلاقی، بلکه فریادی از درون بود. گریه ای که به شدت ناشی از نیاز به تایید و عشق از دست رفته بود و افشای این رابطه برای نزدیکانش نقطه بسیار حساسی در زندگی او بود.
نگاه متین را هیچ وقت فراموش نمی کنم، نمی دانم بغض بود یا خجالت یا ترس… احساس می کردم همان لحظه مرده ام. انگار مادرم را از من گرفتند.
این جملات فروپاشی هویت نقش محور نیلو را نشان می داد. مادری که به عنوان تنها رکن هویتش ساخته شده بود، اکنون در برابر چشمان پسرش متلاشی می شود. اینجا تمام آنچه نیلو برایش ساخته بود در یک لحظه نابود شد.
پس از طلاق، نیلو وارد دوران افسردگی شد. او در تنهایی و خودکشی های ناموفق غرق شد. به گفته او، ترس از فراموش شدن بیشتر از ترس از مرگ او را نگه داشته است. دو سال بعد با مرد جوانی ازدواج کرد. اما آن احساس رها شدن و تنهایی هنوز در او وجود داشت. فرزندانش از او دور شدند. پسرش او را نادیده گرفت و دخترش به سختی با او ارتباط برقرار کرد. او بارها از فرزندان خود یاد می کرد.
دخترم دیگر کنار من نمی خوابد، نمی داند من کی هستم و فقط به من نگاه می کند… پسرم… حتی شماره مرا مسدود کرده است.
نیلو همیشه در دل خودش را سرزنش و انتقاد کرده بود. او نمیتوانست بفهمد که چرا با وجود آسیبهایی که در دوران کودکی و زندگی زناشوییاش تجربه کرده بود، حالا چنین تصمیمهایی میگیرد. سرزنش خود و افکار تحقیرآمیز او تمام زندگی او را فرا گرفته بود. نیلو در جستجوی چیزی بود که تمام عمرش را از دست داده بود: سرپناه، عشق و پذیرش.
آبی، شخصیتی با مشکلات روانی پیچیده
«سرهنگ حسین نوروزی» رئیس مرکز مشاوره خطبه های فرماندهی انتظامی مرکز در گفت وگو با خبرنگار تسنیم با بیان اینکه این ماجرا برای همه عبرت دارد، اظهار داشت: این ماجرا برای همه عبرت آموز است. در داستان نیلو به وضوح می توان شخصیتی با مشکلات پیچیده روانی را دید که در یک چرخه تکراری و آسیب زا گرفتار شده است. این چرخه نه تنها ریشه در تجربیات دلبستگی اولیه و نادرست دارد، بلکه تحت تأثیر روابط عاطفی ناکارآمد و چالش های هویتی در بزرگسالی نیز قرار دارد.
وی افزود: مهجوریت و اضطراب اساسی یکی از موضوعات این جریان است، نیلو در سیزده سالگی طلاق پدر و مادرش را تجربه می کند. این اتفاق آسیب زا در سن حساس کودکی می تواند باعث اضطراب جدی ترک و ناامنی در روابط آینده او شود. او به ویژه با مفهوم «ترک» با تنش مواجه می شود; زیرا مادرش که باید برای او نماد امنیت و دلبستگی باشد، او و خواهرش را رها کرد و از زندگی آنها کناره گرفت. این حس رها شدن در تمام روابط بعدی او به ویژه در زندگی زناشویی و روابط عاطفی با همسرش تکرار می شود.
نوروزی تصریح کرد: هویت نقش محور و نقش مادری از دیگر موضوعات داستان است، نیلو در بزرگسالی در نقش مادر هویت خود را جستجو می کند. برای او مادر بودن بیش از عشق است. یک پناهگاه است. این نیاز به وابستگی عاطفی و امنیت، جبرانکننده و حتی مضر به نظر میرسد، زیرا به جای اینکه نیازهای عاطفی خود را از طریق روابط سالم برآورده کند، خود را به عنوان یک مادر بر دوش فرزندش میگذارد و در واقع از خود واقعی خود میگریزد. این استراتژی در واقع مکانیزم دفاعی است که نیلو به آن پناه می برد اما در نهایت او را به دام می اندازد.
رئیس مرکز مشاوره صلح فرماندهی انتظامی مرکز با اشاره به بازنمایی نیاز به دیده شدن و انتقام جویی در این ماجرا گفت: همسر نیلو با خیانت کامل و بی مسئولیتی او را از نظر روحی و روانی آزار می دهد. نیلو که سال ها مورد بی توجهی همسرش قرار گرفته در پاسخ به این بی توجهی تصمیم به انتقام می گیرد و با فرد دیگری وارد رابطه می شود. این رابطه، ناخودآگاه، نه تنها تلاشی برای جبران کمبود عاطفی و دیده شدن است، بلکه از منظر روانشناختی میتوان آن را بازنمایی آسیبهای گذشته او در بزرگسالی تعبیر کرد. در واقع او در این زمینه می خواهد خود را از نو نشان دهد، همان طور که قبلا نادیده گرفته شده بود.
وی افزود: خودباختگی و احساس شرمندگی موضوع دیگری است که نیلو پس از دستگیری در یک بحران عمیق هویتی فرو می رود. احساس شرم و سرزنش خود که از دوران کودکی با او بوده است، همچنان در بزرگسالی با او همراه است. اقدام به خودکشی نشانه از دست دادن کامل امید و احساس بی ارزشی است که نیلو در درون خود احساس می کند. حتی در این لحظات، ترس از فراموش شدن، نه امید به زندگی، او را نگه می دارد.
نوروزی خاطرنشان کرد: هویت آسیب دیده پس از طلاق از دیگر مسائل است، بنابراین نیلو پس از طلاق و جدایی از همسرش همچنان به دنبال هویت سالم و رابطه ای مطمئن است. اما با ازدواج مجدد و دور شدن از فرزندانش، احساس رها شدن به او باز می گردد. این دور باطل در نهایت او را به سمت بحران های جدید عاطفی و روانی سوق می دهد.
گزارش از: مبین جلیلی
انتهای پیام/۷۱۱/
منبع:تسنیم





