چگونه جنگ رشد اقتصاد را می کشد؟

چگونه جنگ رشد اقتصاد را می کشد؟

اکوواران: “خانمهای خانگی چاره ای جز یافتن راهی خوب برای گردش شکم خانواده خود ندارند …”. این تصویر بخشی از وضعیت مردم انگلیس در جنگ جهانی اول است.

در بخشی از کتاب جنگ جهانی اول ، ترجمه شده توسط دانشمند بابک ، دیوید انسون زندگی روزمره مردم انگلیس را در جنگ جهانی اول به تصویر می کشد. وی در توصیف معیشت خانوارها در آن زمان گفت:

وی گفت: “زنان خانه دار چاره ای جز یافتن راهی مناسب برای گردش شکم خانواده خود نداشتند. غذا معمولاً در مناطق روستایی فراوان بود ، اما در شهرهای کوچک و بزرگ بازار سیاه ، نقش پررونق برای تهیه مواد غذایی بیشتر و همچنین تهیه کالاهای لوکس نادر به کسانی که قادر به پرداخت مقادیر بیش از حد بودند ، شکل گرفت.

… ، تعداد زیادی از مردان در نیروهای مسلح منجر به کاهش شدید نیروی کار و در نتیجه افزایش شدید درآمد کارگران ماهر شدند ، به طوری که در سال ۱۹۱۸ حقوق برخی افراد دو برابر شد و حتی در صنایع خاصی نیز سه برابر شد.

در حالی که مردم خود را به ضرورت تولید جنگ متهم می کردند ، مناطقی از کشور برای فعالیت های صنعت تولید جدید به پایگاه های خاصی تبدیل شدند … “

این روایت کوتاه است ، اما در نگاه اول پیام واضحی از پیامدهای کوتاه مدت جنگ جهانی اول بر اقتصاد انگلیس را منعکس می کند. تولید افزایش یافت زیرا خانوارها یا بیشتر در بخش تولید برای تأمین نیاز به غذا ، یا دستیابی به درآمد بیشتر یا شرکت در افزایش تولید دوره جنگ درگیر بودند. با این حال ، هنگامی که ما به آمار رشد اقتصادی انگلیس بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ نگاه می کنیم ، می فهمیم که نه تنها هیچ افزایش تولید وجود ندارد ، بلکه اقتصاد آن در رکود بزرگی قرار گرفته است.

بنابراین ، دو نوع اظهار نظر در مورد تأثیر جنگ بر رشد اقتصادی شکل گرفت. رویکرد اول اثر مثبت داشت و رویکرد دوم تأثیر منفی داشت. در این گزارش ، Ecuaran هر دو دیدگاه را بررسی می کند و مقاله ای را که آزمایش و مطالعه این بیانیه را در سال ۲۰۲۰ بررسی کرده و مورد مطالعه قرار داده است.

رویکردهای مختلف در مورد تأثیر جنگ بر رشد اقتصادی

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، تصور می شد که سایر جنگهای بزرگ منسوخ شده و درگیری های منطقه ای قابل کنترل است. با این حال ، واقعیت چیز دیگری بود ؛ جهان شاهد افزایش درگیری های قومی و مذهبی و ظهور گروه های تروریستی فراملی و جنایتکار بود.

اقتصاددانان به دلیل اهمیت پیامدهای اقتصادی جنگها علاقه مند به تحصیل بودند. پیش از این ، جنگ ها معمولاً حوادث پراکنده در نظر گرفته می شدند ، اما با توسعه مجموعه هایی مانند “همبستگی جنگ” و “UCDP” -برنامه داده استرس -پپوزالا (۱) تجزیه و تحلیل کمی و دقیق تر را قادر می سازد. اولین بانک اطلاعاتی جامع است که در دهه ۱۹۸۰ جمع آوری جنگ ، درگیری ، روابط بین الملل و سایر شاخص های امنیتی را آغاز کرده است. این مجموعه داده ها جنگ ها را در یک کشور دو (وجود یا عدم جنگ) تعریف می کند و معیار حداقل ۲ کشته شده در نبرد در یک سال است. مورد دوم ، یک پروژه تحقیقاتی است که بر اساس دانشگاه اوپسالا در سوئد است که داده های دقیق تر و دقیق تری در مورد درگیری های مسلحانه جمع آوری می کند ، طبقه بندی آستانه پایین تر از حداقل ۲ کشته شده در یک سال و انواع مختلف درگیری (جنگ داخلی ، بین المللی و غیره). بنابراین ، همبستگی های مجموعه جنگ جنگ ها را بر اساس حداقل ۱۰۰۰ کشته شده در ۱۲ ماه تعریف می کند ، اما مجموعه UCDP با آستانه پایین تر (۲۵ کشته در سال) نگاهی دقیق تر به انواع درگیری ها بررسی کرده است.

در گذشته ، برخی از دیدگاه ها معتقد بودند که جنگ می تواند رشد اقتصادی را افزایش دهد. این اعتقاد تا حد زیادی براساس نظریه کینزی و مشاهدات تاریخی خاص ساخته شده است. در حقیقت ، محورهای منطقی پشت این ایده را می توان در زیر طبقه بندی کرد:

  1. افزایش هزینه های دولت و تحریک کل تقاضا

جنگ معمولاً با افزایش شدید هزینه های دولت همراه است. این موارد شامل خرید سلاح ، استخدام سربازان و سرمایه گذاری در صنعت دفاعی است. براساس نظریه کینزی ، افزایش هزینه های دولت می تواند تقاضای کل را تحریک کند ، بیکاری را کاهش دهد و تولید را افزایش دهد ، به ویژه در شرایط رکود یا بیکاری مازاد. بنابراین جنگ- به عبارت دیگر ، هزینه های استفاده از جنگ- به عنوان محرک “موقتی” افزایش تولید و اشتغال شناخته می شود.

  1. پرش در سرمایه گذاری دولت و توسعه صنایع سنگین

جنگ ها به تولید انبوه تجهیزات و سلاح ها نیاز دارند ، که معمولاً صنایع سنگین و فناوری های جدید را ایجاد و توسعه می دهند. این می تواند منجر به افزایش ظرفیت تولید و نوآوری های فناوری شود که در طولانی مدت رشد اقتصادی را تقویت می کند.

  1. جذب نیروی کار مازاد

در طول جنگ ، نیروی کار به سمت فعالیتهای تولیدی مربوط به جنگ و امور نظامی حرکت می کند. این انتقال می تواند منجر به کاهش بیکاری شود و می تواند منجر به افزایش تولید ناخالص داخلی سرانه شود.

کنترل و راهنمایی منابع به بخش های تولیدی

در طول جنگ ، دولت ها معمولاً اقتصاد را متمرکز می کنند و منابع انسانی و انسانی را به بخش هایی هدایت می کنند که برای اهداف جنگ بسیار مهم هستند. این تمرکز ممکن است به طور موقت بهره وری کل اقتصاد را افزایش دهد. اما لازم به ذکر است که این دلایل معمولاً برای شرایط خاص و دوره های کوتاه مدت معتبر است و از نظر هزینه های انسانی ، تخریب سرمایه انسانی و اثرات طولانی مدت ، به طور کلی دارای اثرات مخرب و منفی است و در بسیاری موارد تغییر تخصیص منابع از یک بخش به بخش دیگر است. این حتی در افزایش هزینه های دولت است زیرا باعث کاهش هزینه بخش خانواده به دلیل تأمین اعتبار دولت می شود.

به طور کلی ، منطق دیدگاه افزایش رشد اقتصادی از جنگ مبتنی بر تحرک موقتی و ساختاری هزینه ها و منابع اقتصادی است ، نه بر اساس افزایش پایدار و واقعی در تولید و سعادت. این تصور همچنین توسط مطالعات علمی تأیید شده است. به عنوان مثال ، کلیفورد اف. تیس ، کارشناسی ارشد اقتصاد و کریستوفر اف. باوم ، استاد اقتصاد و کمک های اجتماعی در کالج بوستون ، نشان داد که چگونه سرانه درآمد سرانه را در مقاله “تأثیر جنگ بر رشد اقتصادی” یا “تأثیر جنگ بر رشد اقتصادی” در سال ۲۰۲۰ کاهش داد.

برای اندازه گیری تأثیر جنگ بر رشد اقتصادی چه کاری می توان انجام داد؟

با توجه به روشی که در این مقاله استفاده شده است ، متغیر اصلی وابسته در مدل سرانه تولید ناخالص داخلی از پروژه مدیسون استخراج می شود و مبتنی بر قدرت خرید است.

متغیرهای اصلی توضیحی مربوط به درگیری شامل “جنگ” و “کودتا” است. جنگ ها توسط مرکز داده برای صلح سیستمیک با مقیاس شدت ۱ تا ۷ اندازه گیری می شود. در این مطالعه ، جنگهای هفتم (شدیدترین) (شدیدترین) در مدل (حضور یا عدم جنگ) در مدل است.

کودتای همچنین به عنوان باینری تعریف شده است. ۱ به معنای بروز پنج یا بیشتر کودتای در پنج سال و ۰ به معنای عدم وجود کودتا در این زمان بود. ۲۶ ٪ از مشاهدات شامل کودتا بود. در مجموع ۴۰ ٪ از مشاهدات سال کشور شامل جنگ یا کودتا بود.

از طرف دیگر ، شاخص آزادی اقتصادی موسسه فریزر با مقیاس ۱ تا ۱۰ و شاخص آزادی سیاسی از خانه فرید به عنوان متغیر کنترل در مدل قرار می گیرد.

این داده ها به عنوان یک صفحه ناهموار برای ۱۳۷ تا ۱۵۵ کشور از سال ۱۹۵۵ تا ۲۰۱۵ و هر پنج سال یکبار جمع آوری شده است ، در مجموع ۱۳۳۳ برای آمار توصیفی و ۸۲۱ تا ۱۱۸۷ مشاهده برای تجزیه و تحلیل رگرسیون. نتایج این مدل بسیار جالب است و یافته های قدیمی را که ادعا می کند جنگ برای شکوفایی اقتصاد است ، رد می کند.

درآمد سرانه ، جدی ترین تأثیر جنگ بر اقتصاد را کاهش دهید

نتایج این مطالعه نشان می دهد که جنگ های شدید و عمده تأثیر ملموس بر اقتصاد کشورها دارند. هنگامی که صحبت از جنگ های با شدت بالا می شود ، تولید ناخالص داخلی سرانه ۱۶ تا ۲۴ ٪ را کاهش می دهد ، به این معنی که درآمد هر شخص در کشورهایی که از جنگ سنگین رنج می برند تقریباً یک پنجم است. به عنوان مثال ، فرض کنید یک کشور قبل از جنگ متوسط ​​۱۰،۰۰۰ دلار در سال بوده است. پس از یک جنگ شدید ، درآمد می تواند به حدود ۷،۶۰۰ دلار به ۸،۴۰۰ دلار کاهش یابد. این کاهش درآمد می تواند به معنای کاهش تسهیلات زندگی ، افزایش فقر و کاهش سرمایه گذاری در بخش های حیاتی مانند آموزش و بهداشت باشد.

جنگهای با شدت پایین تأثیرات منفی کمتری دارند ، اما همچنان به رشد اقتصادی می روند. یعنی ، حتی جنگهای محدود ، اقتصاد را تضعیف می کند ، هرچند به اندازه جنگ های بزرگ نیست.

کودتای ، که تغییرات ناگهانی و اغلب خشونت آمیز در دولت ها هستند ، همچنین تأثیر منفی قابل توجهی دارند و تولید ناخالص داخلی سرانه را حدود ۸ تا ۹ درصد کاهش می دهند. یعنی کودتا باعث بی ثباتی و عدم اطمینان در کشور می شود و باعث می شود مردم و سرمایه گذاران به آینده امید کمتری داشته و فعالیت های اقتصادی را کاهش دهند.

از طرف دیگر ، شاخص آزادی اقتصادی ، که نشان دهنده سطح فعالیت اقتصادی آزاد و میزان مداخله دولت است ، تأثیر مثبت و قابل توجهی بر رشد اقتصادی دارد. به عبارت ساده تر ، هرچه دولت تجارت و تجارت را بهتر فراهم کند ، اقتصاد کشور بهتر می شود. این بدان معناست که کشورهایی که بازارهای بهتری دارند و قوانین پشتیبانی بهتری دارند ، معمولاً درآمد و سعادت بیشتری ایجاد می کنند.

آزادی سیاسی. یعنی صرفاً داشتن یک سیستم سیاسی آزاد لزوماً منجر به رشد اقتصادی بیشتر نمی شود ، بلکه عوامل مهم اقتصادی و نهادی مهمتر است.

نکته مهم دیگر این است که رشد اقتصادی گذشته تأثیر پایدار و شدیدی بر رشد فعلی دارد. یعنی اگر یک کشور در سالهای گذشته به خوبی رشد کرده باشد ، رشد اقتصادی آن احتمالاً در سالهای بعد مثبت خواهد بود. این نشانگر ثبات و تداوم روندهای اقتصادی است.

بنابراین ، جنگ ها نه تنها زندگی و آسیب های انسانی زیادی دارند بلکه رشد اقتصادی کشورها را نیز به طور جدی کاهش می دهد. برخلاف دیدگاههای گذشته که گاهی اوقات جنگ به عنوان نیروی محرک رشد اقتصادی می دانستند ، این مطالعه ثابت می کند که هزینه واقعی جنگ ها بسیار زیاد است و تخریب جسمی ، سرمایه انسانی و کاهش بهره وری تأثیر منفی بر اقتصاد دارد.

نقش آزادی اقتصادی نیز به عنوان تسهیل کننده رشد برجسته شده است و در حوزه سیاسی اهمیت ثبات سیاسی برای رشد اقتصادی نیز مطرح می شود.

این یافته ها به سیاست گذاران هشدار می دهد که هزینه های اقتصادی و اجتماعی جنگ را نباید بهتر درک کرد و محدود به هزینه تجهیزات مصرفی یا تخریب نیست ، بلکه جابجایی منابع را نیز در نظر می گیرد و با برنامه ریزی دقیق هزینه های درگیری را کاهش می دهد.


برنامه داده تعارض اوپسالا (۱)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *