داستان سیدحسن نصرالله‌-۶۸|رویکرد امام موسی صدر به جنگ داخلی لبنان

لبنان , حزب الله لبنان , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , سید حسن نصرالله , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

خبرگزاری تسنیم طی سلسله‌یادداشت‌هایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان می‌پردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت شصت و هشتم آن پیش روی شماست.

تاکنون چهار فصل در مورد شرایط زندگی شهید سیدحسن نصرالله منتشر شده است. فصل نخست به «دوران کودکی و نوجوانی» ایشان اختصاص داشت. علیرغم اهمیت موضوع، ما از این فصل به سرعت عبور کردیم تا به بحث‌های بعدی بپردازیم. فصل دوم، «ریشه‌یابی علل شکل‌گیری جنگ داخلی لبنان» بود. هدف ما در این فصل چنین بود که ثابت کنیم اولاً جنگ لبنان پدیده‌ای خلع الساعه نبود و ثانیاً باید ریشه‌های شکل‌گیری آن را شناخت؛ زیرا این جنگ هم در روند تاریخی تجارب ملت لبنان نقش داشت و هم به صورت مستقیم باعث شکل‌گیری «مقاومت اسلامی لبنان» شد. ضمن این‌که حیات و سرنوشت سیدحسن نصرالله را نیز به صورت مستقیم تغییر داد. فصل سوم، «مرور مهم‌ترین رویدادهای تاریخی تا وقوع جنگ داخلی لبنان» بود. در فصل سوم، به جای تمرکز بر ریشه‌ها، به صورت خاص خود وقایع تاریخی منجر به شروع جنگ داخلی را مورد توجه قرار دادیم. فصل سوم را با ماجرای مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به خاستگاه خانوادگی خود در حومه شهر «صور» خاتمه دادیم.

امام موسی صدر (در دوران جوانی) در کنار علامه سید عبدالحسین شرف الدین در بیروت
امام موسی صدر از خویشاوندان علامه سید عبدالحسین شرف‌الدین بود و طبق وصیت ایشان، بعد از فوت علامه به لبنان آمد تا زعامت شیعیان را عهده‌دار شود

از قسمت سی و سوم وارد فصل چهارم شدیم که به «ورود سوریه به جنگ داخلی لبنان» اختصاص یافت. در بخش‌های ابتدایی فصل چهارم، طی چند قسمت، فضای بیروت و جنگ داخلی لبنان بعد از بازگشت خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب را مرور کردیم. این موارد، به صورت مستقیم در زندگی سیدحسن نصرالله نقش نداشت؛ اما در شکل‌گیری و بالندگی روح مقاومت در جامعه لبنان قطعا اثرگذار بوده است. در ادامه فصل چهارم بحث «ورود نظامی مستقیم سوریه به لبنان» مورد واکاوی قرار گرفت؛ رویدادی که بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در شکل‌گیری مقاومت اسلامی لبنان بود. در همان بستر، به رقابت استراتژیک سوریه و رژیم صهیونیستی در خاک لبنان، تأسیس میلیشیای «قوات» به‌عنوان بزرگ‌ترین نیروی نیابتی اسرائیل و بالاخره پوست‌اندازی ساختار سیاسی‌ـ‌نظامی لبنان در دوگانه «الیاس–بشیر» پرداختیم. در پایان این فصل به نقطه عطف مهم تصادم این سه روند یعنی رویارویی مستقیم ارتش سوریه با قوات پرداختیم؛ ماجرایی که به «جنگ صد روزه» مشهور شده است.

اما اگر تاریخ را در آن دوره ورق بزنیم، خارج از فضای سه قطبی داخلی «جناح چپ» (جبهه وطنیه) و «جناح راست افراطی» (جبهه لبنانیه) و «جناح راست میانه» (مدرسه شهابی) و سه‌گانه خارجی «سازمان آزادی‌بخش فلسطین»، «رژیم صهیونیستی» و «حکومت بعث سوریه»، جامعه لبنان دارای یک ضلع بسیار مهم دیگر بود: «شیعیان»

لبنان , حزب الله لبنان , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , سید حسن نصرالله , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

علامه سید عبدالحسین شرف الدین در کنار تنی چند از علمای نجف در حاشیه سفر زیارتی به عراق

«شیعیان لبنان» از قدیمی‌ترین طوایف سرزمین لبنان بوده و بومیان این منطقه محسوب می‌شوند. از طرف دیگر، از نظر جمعیتی نیز بزرگ‌ترین یا دست کم یکی از بزرگ‌ترین طوایف لبنان به حساب می‌آمدند (می‌آیند). با این حال، در هیچ‌یک از سه دسته داخلی فوق‌الذکر نمی‌گنجیدند! طایفه شیعه، گرچه از نظر جمعیتی، طی تاریخ جبل عامل و جغرافیای فعلی کشور لبنان یک طایفه بسیار بزرگ به حساب می‌آمد؛ اما تا دهه ۱۹۶۰ میلادی فاقد «تشخص» بالایی بود. اما در این دوره، کسی به میدان آمد که به شیعه تشخص بخشید و آن را به یکی از بزرگ‌ترین بازیگران عرصه سیاست و اجتماع لبنان تبدیل کرد. او کسی نبود جز «امام موسی صدر». ما در فصل پنجم این سلسله‌یادداشت به بررسی سیر رشد شیعیان در جامعه لبنان تا زمان تأسیس «حزب‌الله» می‌پردازیم.

 

نهال نوپای جنبش محرومان و طوفان جنگ داخلی

پیش‌تر در فصل دوم این سلسله‌یادداشت طی قسمت‌های چهارم تا بیست و یکم به بررسی علل و ریشه‌های جنگ داخلی لبنان پرداخته و در فصل سوم طی قسمت‌های بیست و دوم تا سی و پنجم به بررسی مهم‌ترین حوادث روزهای ابتدایی جنگ داخلی لبنان پرداختیم. از قسمت سی و ششم نیز در فصل چهارم وارد بحث «حضور نظامی مستقیم ارتش سوریه در لبنان» شدیم.

بر این اساس، مخاطبین این سلسله‌یادداشت با ماجرای جنگ داخلی لبنان آشنا هستند؛ ماجرایی که نقطه مبدأ آن را «فاجعه عین الرمانه» می‌خوانند که در قسمت نهم شرح دادیم. آن‌چه طی فصل دوم بیان شد، تلاشی بود تا نشان دهیم جنگ داخلی لبنان، صرفاً یک جنگ فرقه‌ای ساده نبود؛ بلکه لایه‌های پیچیده‌ای داشت که به صورت کوتاه می‌توان آن را نتیجه «فروپاشی نظام امنیتی در داخل و به موازات آن مداخله کشورهای دیگر» خواند. باری بوزان، نظریه‌پرداز برجسته مکتب کپنهاگ، آن را با دقتی رعب‌آور «مجموعه امنیتی منطقه‌ای فروپاشیده» (Collapsed Regional Security Complex) می‌نامد.

در این گرداب هولناک، خطوط گسل داخلی (طایفه‌ای) و خارجی (منازعه اعراب و اسرائیل، جنگ سرد) بر یکدیگر منطبق شده و آواری از خشونت عریان را بر سرزمینی فرو ریختند که روزی «سوئیس خاورمیانه» نامیده می‌شد و ویترین دموکراسی توافقی و همزیستی در جهان عرب محسوب می‌شد.

برای امام موسی صدر، این جنگ، آزمون نهایی و تراژیک تمام اندیشه‌ها، استراتژی‌ها و رؤیاهایی بود که طی ۱۶ سال گذشته برای لبنان و جامعه شیعه در سر پرورانده بود. او که تا دیروز معمار یک جنبش اصلاحی پویا و در آستانه یک پیروزی دموکراتیک قرار داشت، ناگهان خود را در مقام ناخدای کشتی شکسته‌ای یافت که در میان امواج سهمگین جنگ، خیانت و توطئه، برای بقا تقلا می‌کرد.

درک موضع و نگرش امام صدر در قبال این پدیده، کلید فهم تمام تحولات بعدی جامعه شیعه لبنان است. نمی‌توان رویکرد او را به دوگانه ساده‌سازانه «موافق» یا «مخالف» جنگ تقلیل داد! استراتژی او در این «زمانه عسرت»، یک «سیاست سیال و پویا برای حفاظت از جامعه» بود؛ رویکردی که فؤاد عجمی، آن را با تعبیر دقیق «انطباق پویا با شرایط» (Dynamic Adaptive Policy) توصیف می‌کند.

ما در قسمت شصت و هشتم این سلسله‌یادداشت، به تشریح کلی مسأله نوع نگرش امام موسی صدر نسبت به جنگ داخلی لبنان می‌پردازیم؛ جنگی که نهایتاً به تولد «جنبش امل» انجامید.

لبنان , حزب الله لبنان , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , سید حسن نصرالله , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

گذار از «اخلاق عقیده» به «اخلاق مسئولیت»

برای فهم منطق رفتار امام موسی صدر در سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۸، باید از ابزارهای تحلیلی جامعه‌شناسی سیاسی مدد جست. آن‌چه در شخصیت و کنشگری صدر در این بازه زمانی رخ داد، تجلی عینی و کلاسیک مفهومی است که ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی، در رساله مشهور «سیاست به مثابه حرفه» تبیین کرده است. وبر میان دو نوع اخلاق تمایز قائل می‌شود: «اخلاق عقیده» (Gesinnungsethik) که در آن فاعل صرفاً به درستی اصولِ اخلاقیِ عمل خود می‌اندیشد فارغ از نتایج، و «اخلاق مسئولیت» (Verantwortungsethik) که در آن سیاستمدار باید مسئولیت پیامدهای پیش‌بینی‌پذیر تصمیماتش را بپذیرد.

امام موسی صدر تا پیش از جنگ، در مقام یک مصلح اجتماعی و رهبر دینی، بیشتر به اخلاق عقیده و آرمان‌های بلند عدالت و رفع محرومیت پایبند بود. اما با شعله‌ور شدن جنگ و قرار گرفتن جان هزاران انسان در معرض خطر، او ناچار شد ردای «اخلاق مسئولیت» را بر تن کند. در این پارادایم جدید، رهبر سیاسی گاهی مجبور می‌شود برای جلوگیری از فاجعه‌ای بزرگ‌تر (فروپاشی لبنان یا نابودی شیعیان)، دست به انتخاب‌های دشوار بزند و «شر کوچک‌تر» را بپذیرد.

آگوستوس ریچارد نورتن، در کتاب مشهور «جنبش امل و شیعیان» به این نکته اشاره می‌کند که صدر در این دوره، دیگر تنها یک روحانی نیست؛ او یک استراتژیست است که باید میان آرمان‌های مطلق و واقعیت‌های لجن‌مال کف خیابان، پلی برای عبور جامعه‌اش بسازد. این گذار، نه یک تغییر ایدئولوژیک، بلکه تغییری در «تاکتیک زیستن» بود. یک نخ تسبیح نامرئی، تمام این تغییرات فاز را به هم متصل می‌کرد: استراتژی خدشه‌ناپذیر «صیانت از موجودیت یکپارچه لبنان و حفاظت از هویت مستقل شیعه».

بر اساس این چارچوب نظری، امام موسی صدر ماهیت جنگ داخلی را در یک دستگاه تحلیلی سه‌وجهی یا سه‌لایه ادراک می‌کرد. این سه قرائت، اگرچه متمایز به نظر می‌رسند، اما در طول یکدیگر قرار دارند و نقشه راه او را ترسیم می‌کنند.

لبنان , حزب الله لبنان , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , سید حسن نصرالله , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

قرائت اول: جنگ به مثابه «فتنه»؛ صدر در مقام کارگزار ضد فروپاشی

جنگ داخلی لبنان، یک «فتنه» است. امام موسی صدر جنگ داخلی لبنان را یک «فتنه» می‌دانست؛ توطئه‌ای که هدف آن نابودی فرمول بی‌نظیر همزیستی اسلامی-مسیحی در لبنان بود. در لایه نخست و در هسته ایدئولوژیک تفکر صدر، جنگ داخلی لبنان یک «فتنه» تمام‌عیار بود.

واژه فتنه در ادبیات سیاسی اسلام، بار معنایی سنگینی دارد که فراتر از یک درگیری نظامی ساده است؛ فتنه به معنای آشوب کور، برادرکشی و از بین رفتن مرز حق و باطل است. امام موسی صدر معتقد بود این جنگ، توطئه‌ای مهندسی شده با هدف نابودی «فرمول لبنان» است. لبنان برای صدر، تنها یک کشور نبود؛ بلکه چنان‌که پاپ ژان پل دوم بعدها گفت، یک «پیام» بود. پیام امکان‌پذیری همزیستی اسلام و مسیحیت. نابودی این فرمول، به معنای پیروزی منطق نظام خالص‌گرا حول یک دین (مانند اسرائیل) و شکست ایده تمدنی اسلام در تعامل با جهان مدرن بود.

این تعریف یا ادراک از جنگ، او را به یک «کارگزار ضدِ فروپاشی» تبدیل می‌کرد؛ به این معنی که مراقبت کند تا جنگ باعث فروپاشی لبنان یا اضمحلال و تحلیل موجودیت هیچ‌یک از طوایف آن نشود. مأموریت او در این فاز، جلوگیری از گسست کامل شیرازه اجتماعی بود.

او در یکی از مشهورترین و دردناک‌ترین سخنرانی‌هایش با بغضی در گلو فریاد زد: «سلاح، زینت مردان است، اما نه برای آن‌که برادری، برادرش را بکشد.» این جمله، مرز او را با تمام جنگ‌سالارانی که جنگ را ابزاری مشروع برای کسب قدرت می‌دیدند، مشخص می‌کرد. برای او، جنگ ذاتاً «حرام» و «ضدانسانی» بود.

به همین جهت، امام موسی صدر به صورت توأمان دو مسأله را دنبال می‌کرد: از سویی به شدت مخالف این بود که هیچ‌یک از طرفین به دنبال نابودی یک طایفه باشد و هشدار می‌داد هر نوع تغییر در ترکیب طایفه‌ای لبنان، عملاً به سود اسرائیل تمام می‌شود. از سوی دیگر، در اوج جنگ صورت دیگری از «ملی‌گرایی لبنانی» را به نمایش گذاشت؛ نوعی از ناسیونالیسم که تعصب آن نه به پرچم یا تاریخچه، بلکه به «ترکیب جمعیتی لبنان» باشد.

 

قرائت دوم: جنگ به مثابه «دام»؛ هراس از قربانی شدن در نبرد نیابتی

در لایه دوم و عمیق‌تر، نگاه استراتژیک صدر بر روی «پیامدهای جنگ برای جامعه شیعه» متمرکز شد. او با هوشمندی یک تحلیلگر امنیتی، تشخیص داد که جنگ می‌تواند یک «دام هویتی» و مسلخ بزرگ برای جوانان شیعه باشد. در سال ۱۹۷۵، فضای سیاسی لبنان به شدت دوقطبی شده بود: در یک سو «جبهه لبنانی» (راست‌گرایان مسیحی) و در سوی دیگر «جنبش ملی» (ائتلاف چپ‌ها، ناصری‌ها و دروزها به رهبری کمال جنبلاط) که با سازمان آزادی‌بخش فلسطین هم‌پیمان شده بودند.

لبنان , حزب الله لبنان , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , سید حسن نصرالله , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

شیعیان به عنوان محروم‌ترین و پرجمعیت‌ترین قشر جامعه، «سربازان پیاده‌نظام ایده‌آل» و یا به تعبیر تلخ مارکسیستی، «پرولتاریای جنگی» برای ائتلاف چپ و فلسطینی محسوب می‌شدند. امام صدر به خوبی می‌دانست که رهبران جنبش ملی، برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیک خود و تغییر ساختار نظام، نیاز به گوشت دم توپ دارند و چه کسی بهتر از جوانان پرشور شیعه؟ او نگران بود که شیعیان در این معرکه، بیش‌ترین خون را بدهند اما در فردای جنگ (چه پیروزی و چه شکست)، کم‌ترین سهم سیاسی را ببرند و بدتر از آن، هویت مستقل شیعی که او طی یک دهه و نیم با دشواری بسیار ساخته بود، در هویت بزرگ‌تر و رادیکال «فلسطینی-چپ» مستحیل و هضم شود.

این همان وضعیتی است که غسان توینی، روزنامه‌نگار و دیپلمات شهیر لبنانی، بعدها با عبارت جاودانه «جنگ دیگران در سرزمین ما» (حرب الآخرین على أرض لبنان) توصیف کرد. امام  موسی صدر پیش از هر کس دیگری دریافت که این جنگ، جنگ اصیل لبنانی نیست؛ بلکه در حقیقت محل تصفیه حساب کشورهای عربی و قدرت‌های جهانی است که هزینه آن از «جیب» ملت لبنان و به طور خاص شیعیان پرداخت می‌شود

او در جلسات خصوصی و عمومی مدام هشدار می‌داد که نباید اسیر غلیان احساسات انقلابی شد؛ زیرا در پس پرده این شور و هیجان، دام‌های بزرگی برای نابودی کیان شیعه و لبنان پهن شده است. استراتژی او در این سطح، «ممانعت از سربازگیری ایدئولوژیک دیگران از میان شیعیان» بود.

 

قرائت سوم: جنگ به مثابه «واقعیت»؛ پذیرش منطق آهن و آتش

اما لایه سوم ادراک صدر، شاید دردناک‌ترین و در عین حال درخشان‌ترین بخش اندیشه سیاسی او باشد: پذیرش جنگ به مثابه یک «واقعیت گریزناپذیر». تا زمانی که روزنه‌ای برای آتش‌بس و عدم فراگیری جنگ وجود داشت، صدر تمام سرمایه اجتماعی خود را برای پیشگیری از این امرِ «بالابتدا نامطلوب» هزینه کرد؛ اما زمانی که جنون بر عقلانیت پیروز شد و حاکمیت دولت فرو ریخت، او با شجاعت تمام پذیرفت که باید قواعد بازی در زمین سوخته را یاد گرفت و متناسب با آن منطق باید برای «خیرِ نسبی» تلاش کرد.

لبنان , حزب الله لبنان , رژیم صهیونیستی (اسرائیل) , سید حسن نصرالله , سید موسی صدر | امام موسی صدر ,

این شیفت پارادایمی را در ادبیات امام موسی صدر به وضوح می‌توان مشاهده کرد. تقریباً از ابتدای ۱۹۷۶ رهبر جنبش محرومان با تلخی می‌گوید جنگ، یک «واقعیت» است و باید متناسب با این واقعیت، تدابیر لازم را به کار بست. با تمام مخالفت‌های اخلاقی و استراتژیک، امام موسی صدر یک واقع‌بین بود. او می‌دانست وقتی «انحصار مشروعیت کاربرد خشونت» از دست دولت خارج شده و خیابان‌ها به جولانگاه شبه‌نظامیان فالانژ و فداییان فلسطینی تبدیل شده است، موعظه کردن درباره اخلاق و برادری، کارکردی جز خودکشی ندارد. ماجد حلاوی در تحلیل این دوره می‌نویسد: صدر متوجه شد در غیاب دولت، «امنیت» کالایی عمومی و در دسترس نیست، بلکه باید آن را تولید کرد.

در این‌جا بود که «واقع‌بینی برای حفاظت از خود (شیعه)» در رفتار او ظهور کرد. او اگرچه جنگ را ذاتاً و مآلاً شر می‌دانست، اما در فضای آنارشیک جنگ، انزوا و بی‌طرفی مطلق را ناممکن می‌دید. او از مفهوم «توازن» سخن به میان آورد؛ به این معنا که برای بقا، باید توازن قوا را برقرار کرد. این واقع‌بینی، او را به سمت اقدامات عمل‌گرایانه، ائتلاف‌های تاکتیکی و حتی سازماندهی نظامی سوق داد. نه برای آن‌که جنگ‌طلب شده بود، بلکه چون می‌دانست در خاورمیانه، «ضعیف» همواره پایمال می‌شود و برای نشستن سر میز مذاکره، باید اهرم قدرت داشت.

 

جمع‌بندی: استراتژیست بقا در طوفان نوح

بنابراین، تصویر امام موسی صدر در سال آغازین جنگ، تصویر یک رهبر تک‌بعدی نیست. او همزمان که در محراب مسجد برای صلح اشک می‌ریخت (نگاه اخلاقی به فتنه)، در اتاق‌های فکر مشغول تحلیل نقشه‌های ژئوپلیتیک بود تا جامعه‌اش طعمه دیگران نشود (نگاه استراتژیک به دام) و در میدان عمل، برای بدترین سناریوها آماده می‌شد (نگاه رئالیستی به واقعیت). این نگرش سه‌وجهی، زیربنای تمام تصمیمات شگفت‌انگیز و گاه مناقشه‌برانگیز او در سال‌های بعد شد؛ از اعتصاب غذای عارفانه در مسجد صفا تا فرمان تأسیس شاخه نظامی امل و در نهایت، ایستادن در برابر متحدان دیرین. در قسمت‌های آینده، خواهیم دید که چگونه این «منظومه فکری»، در کوران حوادث به «برنامه عمل» تبدیل شد و سرنوشت لبنان را تغییر داد.

انتهای پیام/

منبع:تسنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خبرهای امروز:

پیشنهادات سردبیر: