وقتی فشار را “فضیلت” می نامیم; در نقد تحلیل «نعمت نهی» عباس عراقچی.

عراقچی

حسین صلاح ورزی: ​​بحث تحریم ها سال هاست که از سطح اعداد و جداول فراتر رفته و به جنگ روایت ها تبدیل شده است. اینکه تحریم را چگونه تعریف کنیم بسیار مهمتر از این است که دقیقاً چند درصد از رشد را کاهش دهد یا چند میلیارد دلار هزینه داشته باشد. سخنان اخیر عباس عراقچی نیز از همین دست بود. نه اعلام موضع خشک سیاسی، بلکه تلاشی برای ساختن روایت: روایتی که می خواست بگوید با وجود فشارها، زندگی ادامه دارد و کشور یاد گرفته که خود را با شرایط وفق دهد.

تا اینجا می توانید با او همراه شوید. هیچ عاقلی منکر این نیست که اقتصاد ایران تنها قربانی تحریم ها نیست. ما خودمان با تصمیم‌های اشتباه، سیاست‌های بی‌ثبات، مقررات متناقض و عدم پاسخگویی مزمن سهم بزرگی در این وضعیت داشته‌ایم. گفتن این حرف جرأت و هزینه ای نمی خواهد. این یک واقعیت ساده است.

اما مشکل از جایی شروع می شود که فشار آرام آرام رنگ فضیلت می گیرد و صاحب نعمت معرفی می شود.

تحریم‌ها اساساً برای «ساختن هر چیزی» طراحی نشده‌اند. تحریم آمده است تا نابود کند: راه تجارت را دشوار کند، هزینه تولید را افزایش دهد، سرمایه‌گذاری را بترساند و آینده را نامشخص کند. وقتی یک شرکت هنوز نفس می کشد یا خانواده ای در چنین محیطی زنده می ماند، این نشانه سلامت سیستم نیست. نشان از استقامت مردم است. استقامت غرور اقتصادی نیست. این یک واکنش غریزی به پریشانی است.

در این سال ها بیشتر از رشد «استفاده» کرده ایم. به عدم انتخاب عادت کنید، به کیفیت پایین تر عادت کنید، به هزینه بالاتر عادت کنید، به این واقعیت عادت کنید که همیشه یک مانع خارجی وجود دارد که نمی توان از آن عبور کرد. اگر این را نعمت بنامیم، بی سر و صدا داریم معنای پیشرفت را تغییر می دهیم. پیشرفت یعنی پیش رفتن با اقتدار; با زانوهای قفل شده روی پاهای خود نمی ایستید.

در اقتصاد، تمایز مهمی وجود دارد که اغلب در روایات رسمی گم می شود: تفاوت بین «جایگزینی اجباری» و «توسعه واقعی». وقتی واردات مشکل می شود، طبیعی است که تولید داخلی احیا شود. اما اگر این تولید در فضایی بدون رقابت، پشت دیوار تعرفه ای، با ارز رانتی و بازار انحصاری صورت گیرد، نتیجه صنعت قوی نخواهد بود؛ نتیجه صنعتی است که فقط تا زمانی زنده می ماند که درها بسته باشند. به محض اینکه فضا باز می شود، فرو می ریزد. این را نمی توان یک دستاورد نامید. این هزینه انسداد است.

تحریم ها نه تنها جیب مردم را خالی کرده است. افق ذهنی جامعه را نیز کوتاه کرده است. وقتی آینده نامشخص باشد، تصمیم بلندمدت بی معنی می شود. سرمایه گذاری به تعویق می افتد، مهاجرت افزایش می یابد، کیفیت زندگی دیگر هدف نیست. فقط “گذر از امروز” مهم می شود. این ها به درستی در هیچ نمودار رسمی نشان داده نمی شوند، اما دقیقاً همان چیزی هستند که توسعه را از بین می برند.

مشکل دیگر این است که تحریم ها رفته رفته تبدیل به یک سپر روانی شده است. سپر پشت آن ایستاد و گفت: اگر این اتفاق بیفتد تقصیر تحریم است. در چنین فضایی پاسخگویی دردسرساز می شود. اصلاح هزینه بر است. زیرا همیشه یک عامل بیرونی وجود دارد که همه چیز را توضیح می دهد. این عادت خطرناک است؛ زیرا حتی اگر روزی تحریم ها برداشته شود، این فرهنگ توجیه باقی می ماند.

از دیدگاه مردم، داستان بسیار ساده تر است. برای سیاست گذار، تحریم ها یک متغیر در تحلیل کلان هستند. برای مردم، این یک تجربه روزمره است. کوچک شدن سفره، اضطراب فردا، تأخیر زندگی، تعلیق تصمیمات. وقتی این تجربه با کلماتی مانند «برکت» توصیف می‌شود، شکاف عمیق‌تر می‌شود. مردم احساس می کنند رنجشان یا دیده نمی شود یا به زیبایی روایت می شود. هیچ کدام برای اعتماد مساعد نیست.

موضوع این نیست که بگوییم همه مشکلات ناشی از تحریم است. این هم اشتباه است و هم تنبلی. مشکل این است که تحریم ها ذاتاً ضد توسعه هستند و هیچ جامعه ای نمی تواند تحت فشار مزمن به طور پایدار رشد کند. اگر چیزی در این سال ها زنده مانده است، با وجود تحریم بوده است، نه به خاطر آن. و اگر قرار است از تاب آوری صحبت کنیم، باید از فشار زدایی، اصلاح حکمرانی و باز کردن افق آینده نیز صحبت کنیم.

روایت مهم است. زیرا روایت مسیر سیاست را مشخص می کند. اگر فشار را فضیلت بنامیم، ناخودآگاه به ماندگاری آن عادت می کنیم. اما اگر فشار را برای آنچه هست ببینیم – هزینه سنگینی که باید برآورده شود، نه تئوری – آنگاه شاید بتوان به گذراندن فکر کرد، نه فقط زنده ماندن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *