بیگی خمینی: گرایش به صوفی‌گری رویکردی غیر مطابق با اصول کلی شریعت است

بیگی خمینی: گرایش به صوفی‌گری رویکردی غیر مطابق با اصول کلی شریعت است

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از مهم‌ترین چالش‌ها و مصائب جامعه شیعه در عصر غیبت حضرت ولی‌عصرعجّل الله تعالی فرجه الشریف، فعالیت‌هایی است که به‌طور فریبنده‌ای خود را کاملاً پیرو مکتب اهل بیت علیهم‌السلام معرفی می‌کنند، اما در عمل و سلوک این پیرویت به طور کامل مشاهده نمی‌شود و بعضاً به آموزه‌های صوفیه نیز تمایل پیدا می‌کنند؛ این انحراف، یعنی تمایل به جریان تصوّف، در طول تاریخ بزرگ‌ترین خطر را در امور معنوی ایجاد کرده و می‌کند، زیرا با نفوذ در میان عوام و به اسم عرفان اهل‌بیتی، اصول مسلّم کلامی و فقهی مذهب حقّه شیعه را مورد خدشه قرار داده و با جایگزینی تجربه درونی و کشف و شهود شخصی به جای تکیه بر برهان و سیره عملی معصومین علیهم‌السلام مسیر هدایت صحیح سالکان را به انحراف می‌کشانند.

این قبیل از گروه‌ها که همواره در طول تاریخ، موجب زحمت و تحمیل هزینه‌های سنگین فکری و اعتقادی بر پیروان حقیقی اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده‌اند، به‌طور مکرّر مورد مذمّت شدید آل طه علیهم‌السلام قرار گرفته‌اند؛ چنانکه به سند صحیح احمد بن محمد بن أبی نصر از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده است که در پاسخ به سؤال درباره صوفیه، حضرت فرمودند: «إِنَّهُمْ مِنْ أَعْدَائِنَا فَمَن مَالَ إِلَیْهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ، وَسَوْفَ یُحْشَرُ مَعَهُمْ؛ آنان دشمنان ما هستند و هرکس به سوی آنان گرایش یابد، از ایشان محسوب شده و با آنان محشور خواهد شد.» و هشدار دادند که در آینده قومی ادعای دوستی ما خواهند کرد، اما به صوفیه متمایل شده، خود را به لقب ایشان می‌نامند و سخنانشان را می‌پذیرند؛ و تأکید فرمودند: «وَ سَیَکُونُ أَقْوَامٌ یَدَّعُونَ حُبَّنَا وَیَمِیلُونَ إِلَیْهِمْ وَیَتَشَبَّهُونَ بِهِمْ وَیُلَقِّبُونَ أَنْفُسَهُمْ بِلَقَبِهِمْ وَیُوَلُّونَ أَقْوَالَهُمْ أَلَا فَمَنْ مَالَ إِلَیْهِمْ فَلَیْسَ مِنَّا وَإِنَّا مِنْهُ بُرَآءُ وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَرَدَّ عَلَیْهِمْ کَمَنْ جَاهَدَ الْکُفَّارَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ الهِ؛ آگاه باشید؛ هر کس به آنان متمایل شود از ما نیست و ما از او بیزاریم، و هر کس آنان را انکار و سخنانشان را رد کند، مانند کسی است که در پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله با کافران جهاد کرده باشد» (إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۲۰۴)

علّت این امر واضح و مبرهن است؛ این گروه با ریاضت‌های بی‌اساس و اعمال رفتارهایی کاملاً بیگانه با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام نظیر مقید شدن به آدابی همچون «نماز قلبی» و برگزاری جلسات «سکوت» و حلقه‌های ذکر صوفی‌مسلکانه، اصالت دین را تحریف نموده و با ترویج نوعی عرفان کاذب که بر مبنای «کشف و شهود فردی» به‌جای «تعبّد کامل به شریعت و عقل» بنا شده است، زمینه‌ساز انحراف فکری و عملی شیعیان حقیقی از صراط مستقیم ولایت می‌شوند.

در این باره حجت‌الاسلام و المسلین بیگی خمینی ـ که این روزها وی را به عنوان خط مقدّم مبارزه با جریان های متمایل به متصوفه در میان اساتید می‌شناسند ـ نقش محوری را در برداشتن عَلم مبارزه با این نحله‌های منحرف ایفا می‌کند. گفت‌وگویی دیگر با این محقق و پژوهشگر حوزه علمیه قم شکل دادیم که در ادامه می‌خوانید:

* به نظر شما، وظیفه اصلی یک عالم دینی یا طلبه در قبال انحرافات فکری، بدعت‌ها، و کج‌فهمی‌های مطرح شده در جامعه اسلامی چیست؟
بعضی از افراد، به بهانه وجود روایتی با مضمون «الباطِلُ‌ یمُوت‌ بِتَرک‌ ذِکرِه» (اگر باطل را رهایش کنی می‌میرد) در مقابله با فرقه‌های انحرافی کاملاً منفعلانه برخورد می‌کنند؛ در صورتی که این کلام، روایت حضرات معصومین علیهم‌السلام نیست پس بنابراین روشن می‌شود که این عبارت از جمله مشهورات بدون هیچ گونه اصلی بوده‌ و مصداق بارز «رُبّ شهره لا أصل لها» (چه بسا شهرتی که اصالتی ندارد) می‌باشد.

مرحوم آیت الله مصباح یزدی در کتاب رستگاران از این کلام تعبیر به شعار کرده است. این کلام با مبانی مختلف اسلامی از جمله با فلسفه ارسال رُسل و همچنین سیره پیامبران الهی و اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام در مقابله با جریان‌های انحرافی(که به شکل مختلفی مانند احتجاجات و مناظراتی و شیوه‌های دیگر در کتاب‌های حدیثی و تاریخی نقل شده)، منافات دارد.

یاد مرحوم آیت‌الله حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانی (قدّس‌سرّه) گرامی است؛ ایشان همواره بر لزوم زنده بودن یک «رگ غیرت دینی» در طلبه تأکید داشتند تا در برابر هرگونه انحراف، بدعت یا قرائت نادرست، سکوت اختیار نکند. این بیان مرحوم آیت الله مجتهدی مستند به روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام است.

مرحوم طبرسی در کتاب شریف احتجاج روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی اَلثَّغْرِ – اَلَّذِی یَلِی إِبْلِیسَ وَ عَفَارِیتَهُ یَمْنَعُوهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَی‌ ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ وَ اَلنَّوَاصِبُ أَلاَ فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ > وَ اَلتُّرْکَ وَ اَلْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّهٍ لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ؛ علمای‌ شیعه ما همچون مرزداران، مانع یورش شیاطین به شیعیان ناتوان شده، و جلوی‌ غلبه ناصبان شیطان صفت را می‌‌گیرند. پس بدانید هر که این گونه در مقام دفاع از شیعیان ما برآید فضیلتش از جهادکننده با روم و ترک و خزر، هزاران بار بیشتر است، زیرا آن از کیش پیروان ما دفاع می‌‌کند و این از جسم آنان.

بر اساس این روایت شریف، جایگاه و مسئولیت عالمان دین در منظومه فکری اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام به‌روشنی تبیین شده است؛ نقشی که حضوری فعّال و مرزبانی دائمی در برابر هجوم فکری، اعتقادی و روانی به‌شمار می‌آید. مرزی که حضرت امام صادق علیه‌السلام از آن سخن می‌فرمایند، مرز جغرافیا نیست، بلکه ثغرِ اعتقاد، بصیرت و ایمان مردم، به‌ویژه شیعیان ضعیف و در معرض شبهه است.

از این منظر، دفاع عالمان آگاه و مسئول از حقیقت دین، مقابله با تحریف، افشاگری در برابر جریان‌های انحرافی، نه‌تنها امری مشروع، بلکه برترین مصداق جهاد معرفی شده است؛ جهادی که ثمره آن حفظ دین، هویت و ایمان جامعه مؤمنان است. بدیهی است چنین دفاعی، زمانی ارزشمند و الهی است که بر پایه علم، اخلاص، انصاف و دوری از تعصّب صورت پذیرد؛ چراکه مرزبان دین، پیش از هر چیز باید پاسدار حق و حقیقت باشد، نه اسیر اغراض شخصی یا گرایش‌های تعصّب‌آلود.

بنابراین، حمایت عالمان ربّانی از حق و حقیقت، روشنگری در بزنگاه‌ها و ایستادگی در برابر هجوم شبهات و ظلم فکری، مصداق روشن این مرزبانی مقدّس است و قدردانی از چنین مواضعی، در حقیقت ارج نهادن به همان جهادی است که امام معصوم علیه‌السلام آن را برتر از هزاران میدان نبرد جسمانی دانسته‌؛ چراکه حفظ دین، مقدّم بر حفظ جان، و پاسداری از ایمان، اساس بقای امت است.

*در پی صدور بیانات عالمانه شما درباره برخی مسلک‌های خاص متمایل به صوفیه و تشکیل مناظرات علمی، مشاهده می‌شود که برخی از آقایان به صورت هدف‌دار اقدام به صدور پاسخ‌های انتقادی کرده‌اند. پاسخ‌تان به این روش‌ها چیست؟
نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

اصل مناظره علمی در سیره و سنّت نبوی و ائمه اطهار علیهم‌السلام است. ما در مناظرات همواره با روش و منطق علمی سخن گفتیم و از هرگونه اساعه‌‌ی ادب پرهیز داشتیم. کسانی که مدّعی هستند علم‌ و معرفتشان دقیقاً از سرچشمه‌ی وحی سرچشمه می‌گیرد، چرا باید از این مناظرات هراس داشته باشند و خارج از اخلاق مناظره علمی اقدام کنند؟!

 

 

متأسفانه در جریان مناظرات کاملاً علمی اخیر اینجانب، از سوی طرف مقابل، اقدام به زیر سؤال بردن جایگاه قضاوت عالمان دین، عجولانه و غیرعلمی قلمداد نمودن داوری‌های نقادانه علمای اعلام، آنان را به استغفار فرا خواندن، و… مشاهده شد! از این فراتر، با توسعه‌ای ناموجّه، هشدار امام راحل عظیم‌الشأن (قدّس‌سرّه) در مورد «مارهای خوش‌خط‌وخال حوزه» را بر منتقدان خود که مجتهدین مسلّم هستند اعمال می‌کنند. این رویه، به هیچ عنوان با آداب مباحث علمی و سیره اصیل نقد و برّرسی در سوابق طولانی حوزه‌های علمیه شیعه همخوانی ندارد.

ما از بیان هر گونه انحرافی در دین و افشای هر بدعتی هیچ ابایی نداریم و هرکس خارج از چارچوب دین بخواهد عمل کند و اقدام به جذب جوانان و شیعیان حریم آل طه علیهم‌السلام کند، موظفیم وظیفه شرعی خود را به طور کامل در مقابل آنان انجام دهیم و آن افراد هم باید پاسخگوی جمله به جمله اعتقادات متمایل به تصوّف خود باشند و باید از رفتارهای کودکانه پرهیز کرد. اتفاقاً یکی از شاخصه‌های باطل، درون‌گرایی است. به هیچ وجه علاقه ندارند اعتقاد خود را افشا کنند. گلایه‌ی ما این است که اگر بر حق هستند، بیایند در میدان مناظره و از قضاوت عالمان درباره‌ی خودشان هم هراس نداشته باشند. خاصیت مناظره همین است که مردم عزیز و به ویژه عالمان ربّانی و متخصّصین فنّ به قضاوت بنشینند.

* نظرتان درباره اصل مسأله عرفان و سیر و سلوک چیست؟
همان طور که در علم شریف منطق آمده، یک بحث کبروی در اینجا مطرح است که آیا اصلاً چیزی به نام عرفان حقیقت دارد یا نه؟! که ما حقیقت مسأله عرفان و سیر و سلوک را قبول داریم لکن عرفان دروغین و کذایی را نخواهیم پذیرفت وگرنه در حقّانیت مسائل عرفانی که هیچ شک و ریبی نیست. تمام حرف ما این است فقط حیدر، امیرالمؤمنین است؛

پس باید کلمات عرفاء با ملاک دینی و فقهی (آیات و روایات) محک زده شود؛ یعنی در واقع با اصول کلّی شریعت تطبیق کند و تشبّه و تمایل به جریان متصوّفه که تکفیر شده‌اند و دارای انحرافات زیادی هستند نداشته باشد.

همانطور که فقیه و مفسّر عالیقدر حضرت آیت الله میرصانعی خوانساری (دامت برکاته) در بیانیه خود نسبت به گسترش جریان‌های صوفی در شهر مقدّس قم بیان فرمودند با توجه به آنکه در طول زمان برخی اعمال به‌عنوان شعائر فرقه‌ی ضالّه‌ی صوفیه شناخته شده‌اند، تمسّک و تشبّه عملی به آن‌ها نوعی ترویج و تقرّب به آن جریان محسوب می‌شود، و در صورتی که به قصد ورود انجام گیرد، شرعاً حرام خواهد بود.

* یکی از مباحث جدّی اخیر، حجّیت مسأله کشف و شهود است که به این نتیجه رسیدیم تا زمانی که کشف و شهود معارض با اصول کلّی شریعت است، باید آن را به دیوار کوبید. دقیقاً تفاوت عملی کشفِ «شخصی» با «حجّیت عام شرعی» چیست و چرا وقتی کسی این دو سطح را در حوزه عمومی خلط می‌کند، در واقع به جای دفاع از معنویت، در حال تضعیف مبانی فقهی اصیل امامیه است؟

اختلاف بر سر «مرجعیت حجّت» و «حدود اعتبار معرفت شخصی» است. در مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، آنچه به عنوان کشف و شهود در اختیارِ غیر معصوم قرار می‌گیرد، هرچند صادق و مطابق با واقع باشد، از سنخ حجّت شخصی است نه حجّت عام شرعی؛ بنابراین قابلیت انتقال به دیگران را به‌عنوان معیار الزام‌آور دینی ندارد.

واقعاً باعث تأسّف است که افرادی «منهج فقاهت امامیه» را با دیگر ساحت‌ها خلط می‌کنند. خلطی که اگرچه گاه با نیّت دفاع از معنویت و عرفان صورت می‌گیرد، اما در نهایت به تضعیف معیارهای تشخیص حقّ از باطل در شریعت می‌انجامد.

تمام عقلا و علما می‌دانند که اگر کشف و شهود شخصی در ساحت تهذیب شخصی است، محل نزاع نیست، اما اگر مراد اصالت در مقام تعلیم عمومی یا تولید نظام فکری و عملی است، این سخن خروج از منهج و ورود به مسیری است که عرفای حقیقی از آن پرهیز داده‌اند.

* بحث اساسی که در این بین شکل گرفت، بحث «طریقت و حقیقت» بود. چرا برخی نحله‌ها این دو را از هم و در نهایت از شریعت، تفکیک می‌کنند؟

فرض اساسی این است که شریعت، یگانه مسیر اصلی است که طریقت و حقیقت، مراحل یا سطوح ژرف‌تری از همان مسیر واحد را تشکیل می‌دهند و نه سه راه کاملاً مستقل. بنابراین اختلاف تفسیر در مورد جایگاه شریعت موجب پیدایش برداشت متضاد در عمل می‌شود که به طور بالقوه مرجعیت واحد شریعت را به چالش می‌کشد:

۱. نگاه «برائت تسهیلی»: گروهی شریعت را صرفاً در قالب حداقلِ وظایف و الزامات برای آسانی مکلّف (تسهیل و رفع حرج) تعریف می‌کنند. در این نگاه، عمقِ سلوکی و رسیدن به حقایق غایی، ثانوی تلقی شده و شریعت به محدوده رخصت‌ها تقلیل می‌یابد.
۲. نگاه «عبور به ساحت دیگر»: در این نگاه، شریعت صرفاً به عنوان یک پله یا ابزار موقّت دیده می شود که هدف نهایی‌اش، خروج از ساختار الزامات ظاهری و ورود به ساحت‌های پنهان عرفانی است.
وقتی افرادی هدایت را در دو ساحت می‌ بینندـــ یکی صرفاً برای تسهیل در انجام وظایف (برائت تسهیلی) و دیگری صرفاً پله‌ای برای رسیدن به حقایق پنهان (عبور به ساحت دیگر) ببیند ـــ در واقع مرجعیت و اقتدار یکپارچه شریعت تضعیف می‌شود.

این رویکرد که طریقت، اخلاق و عرفان را در موقعیتی «پیشا شریعتی» یا مستقل از آن قرار دهند، در اندیشه امامیه پذیرفته نیست. این ساحت‌ها به‌درستی در چارچوب و امتداد فقه ناب اسلامی تعریف می‌شوند، نه در مقامِ تقدّمی که در نهایت منجر به جابه‌جایی معیار (میزان) و موضوع سنجش (موزون) شود.

بالندگی و رشد فقه اسلامی متّکی بر استحکام استنباط از منابع اصلی (کتاب، سنت، عقل) است، نه تبعیّت از یافته‌های سلوکی و شهودی. اگر طریقت و حقیقت در مسیر شریعت، به نحو صحیح حرکت کنند، مکمّل و تقویت‌کننده اعمال دینی خواهند بود، اما هرگز نباید نقش منبع تشریع یا مبنای احراز تکلیف شرعی را ایفا کنند.

ایراد اصلی این طرز تلقّی آن است که شریعت از جایگاه محوری خود، یعنی «حاکم و میزان» بر همه ساحت‌های معرفتی، تنزّل یافته؛ در این وضعیت، طریقت و حقیقت به مرکز ثقل و مرجع اصلی برای تفسیر تجربه‌های عرفانی تبدیل می‌شوند. و این از لحاظ معنوی خطر عظیمی است: یعنی خطر ظاهرسازی‌های معنوی و تزئینات عرفانی که فاقد نظم و انضباط مستحکم فقهی باشد.

این هشدار، نه ناشی از شتاب‌زدگی یا سهل‌انگاری در تحقیق است، بلکه برخاسته از غیرت دینی و تلاش برای صیانت از شریعت اصیل است. بنابراین، وظیفه اصلی، مراقبت دائمی برای بازگشت به معیار شفاف کتاب و سنّت است، نه موضع‌گیری اتهامی علیه کسانی که این معیارها را یادآوری می‌کنند.

* حدود عرفان و‌ مرز شریعت و سلوک را چگونه تبیین می فرمائید؟
کمالات عرفانی در حوزه تزکیه نفس، راهنمایی و تربیت فردی و اجتماعی اهمیت دارند. جایی که الزام شرعی مطرح است، فقط فقه رسمی حکم می‌کند؛ هر کجا که الزام نباشد و فقط توصیه و راهنمایی باشد، آن‌جا حوزه سلوک و تربیت است. خلط این دو، مرز میان توصیه‌های تربیتی و احکام الهی را از بین می‌برد.

* از روش‌های مرسومی که در بین برخی فرقه‌های متمایل به تصوّف که گاهی به اسم «عرفان اهل بیتی» خود را لقب می‌دهند، مرید و مراد بازی است. یک استادی وجود دارد که دیگران باید در مقام اطاعت کاملاً از او تبعیت کنند حتی سالکین باید هنگام انجام اعمال شرعیه استاد را در نظر داشته باشند، آیا اساساً این روش صحیح است؟

خیر صحیح نیست. شیخ صدوق (قدّس‌سرّه) در کتاب شریف معانی الأخبار حدیثی را با سلسله سند خود از امام جعفر صادق علیه‌السلام نقل می‌کند.
حضرت امام صادق علیه‌السلام به ابو حمزه ثمالی می گوید: به تو هشدار می‌‌دهم که بپرهیزی‌ از آنکه سودای‌ ریاست را در سرت بپرورانی‌، و بر حذر باش از این که دنباله‌رو مردم باشی‌، عرض کردم: قربانت گردم ریاست را دانستم، و امّا این که دنبال مردم نروم، در حالی‌ که من دو سوّم از آنچه را که دارم (روایات از شما) از دنبال‌روی‌ به‌دست آورده‌ام، امام صادق علیه‌السلام فرمود: چنان نیست که پنداشته‌ای‌ بلکه منظور این است که بپرهیز از آنکه کسى را غیر از حجّت [خدا] عَلَم کنى و هرچه مى‌گوید تصدیق نمایى. «اِیَّاکَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلاً دُونَ الْحُجَّهِ، فَتُصَدِّقَهُ فِی کُلِّ مَا قَالَ.»

در احادیث تا این حد هم فرمودند که «هر کس در بدعتی عمل کند، شیطان او را به عبادت و خشوع و گریه وامی‌گذارد (رها می‌کند) و [خشوع و گریه را] بر او القا می‌کند.» ما [زائده]مَنْ عَمِلَ فِی بِدْعَهٍ خلافا[ خَلاَّهُ ] للشیطان [اَلشَّیْطَانُ] وَ اَلْعِبَادَهَ وَ أَلْقَی‌ عَلَیْهِ اَلْخُشُوعَ وَ اَلْبُکَاءَ. این حدیث را راوندی در نوادر خود از امام کاظم علیه‌السلام و ایشان به سلسله سند از پدرانشان از جد بزرگوارشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردند.

بنابراین حسن معاشرت و حسن خُلق به هیچ وجه معیار و سنجه‌ای برای صحّت عقاید افراد نیست و جوانان چنین افرادی را می‌بینند و جذبشان می‌شوند دریغ از آنکه آن اقطاب و اساتید، معرفت صحیحی داشته باشند.

 تعبیراتی را از برخی می‌شنویم که واقعاً تعجب می‌کنیم! در منظر فقه شیعه، مفهوم «استقلال اراده مکلّف» امری بنیادین است. این اصل ایجاب می‌کند که استاد در مسیر تهذیب و عرفان، حق نداشته باشد که اراده یا اختیار تصمیم‌گیری نهایی و رفتن سالک محضر سایر اساتید عرفان را از سالک سلب کند.

برخی تعابیر مبالغه‌آمیز در باب احترام به استاد که گاهی به تشبیهاتی مانند «میّت در دست غسال» مثال زده می‌شود، در عمل می‌توانند آثاری منفی در سطح اجتماعی و فردی به دنبال داشته باشند. تجربه نشان داده است که این نوع عبارات، اگرچه شاید در ابتدا با نیّت محبّت و شدّت ارادت بیان شده باشند، اما به تدریج زمینه را برای مقدّس‌سازی کاذب اشخاص فراهم می‌کنند و امکان نقد، راستی‌آزمایی و پاسخگویی را از بین می‌برند، که این خود یکی از منشأهای اصلی بروز انحرافات سلوکی است.

از دیگر موارد منشأ انحراف، ایده «بیعت سلوکی» (بیعت در حوزه تربیت) که برای مشروعیت آن به تشبیه عرفی با قراردادهای رایج اجتماعی تمسّک می‌کنند، در حالی که در مقایسه با قراردادهای فقهی رایج، دچار مشکل ماهوی است.

قراردادهای شرعی دارای ساختار مشخّصی هستند؛ شامل تعریف دقیق ماهیت، شروط الزام‌آور، تعیین حدود و سازوکارهای فسخ و ضمانت اجرا هستند. در مقابل، بیعت سلوکی غالباً فاقد این چارچوب‌های شفّاف بوده و با رویکردی قدسی‌مآبانه و مبهم همراه است که سازوکار نظارت و محاسبات متقابل را عملاً غیرممکن می‌کند.

در فقه امامیه، مفهوم «بیعت» یا به پیمان با امامت و ولایت اشاره دارد یا جنبه‌ای تشریعی / تاریخی دارد. توسعه دادن این مفهوم قدرتمند به حوزه تربیت فردی و اخلاقی، بدون تکیه بر دلیل معتبر شرعی، صرفاً بر اساس یک تشبیه عرفی یا کنایه محبّت‌آمیز، توجیه فقهی ندارد و می‌تواند اصل تفویض اراده به دیگری را که در آموزه‌های ما مردود است، ترویج نماید.

* خب اکنون خیلی از جلسات به اصطلاح عرفانی که با مسلک صوفیانه اداره می‌شوند، ادعا دارند با جذب جوانان به دین خدمت کرده‌اند و این جذابیت را نشانی از مسیر حق خود تلقّی می‌کنند.

جمع شدن آدم‌ها دور یک نفر یا یک تفکر، اصلاً دلیل حق بودن آن نیست. اگر به تاریخ نگاه کنیم، می‌بینیم که خیلی از باورهای غلط هم در دوره‌هایی خیلی پرطرفدار بوده‌اند. کار دین، اول از همه این است که حقیقت محض را سرِ دست بگیرد. اگر ما این حقیقت را کمی تغییر دهیم تا خوشایندتر شود، در واقع چیزی جز گمراهی و انحراف را به خورد مردم نخواهیم داد.

حرف اصلی ما این است: شریعت، ترمز و ظرف اصلی ماست. طریقت (سیر و سلوک) و حقیقت (درک عمیق‌تر) باید در همین ظرف حرکت کنند. اگر این دو (طریقت و حقیقت) در چارچوب شریعت باشند، نور پشت نور می‌شود و سالک رشد می‌کند. اما اگر این حرف‌ها را طوری بزنیم که انگار شریعت فقط یک مانع یا پل عبور موقّتی است در واقع داریم شریعت را در کنار خودمان، رقیب می‌بینیم، نه اینکه در خدمت آن باشیم. توجّه دادن به این خطر، به معنی مخالف بودن با معنویت و عرفان نیست؛ بلکه دفاع از ستون فقرات تفکّر شیعی است.

حرف اصلی ما این است: شریعت، ترمز و ظرف اصلی ماست. طریقت (سیر و سلوک) و حقیقت (درک عمیق‌تر) باید در همین ظرف حرکت کنند. اگر این حرف‌ها را طوری بزنیم که انگار شریعت فقط یک مانع یا پل عبور موقّتی است در واقع داریم شریعت را در کنار خودمان، رقیب می‌بینیم، نه اینکه در خدمت آن باشیم. توجّه دادن به این خطر، به معنی مخالف بودن با معنویت و عرفان نیست؛ بلکه دفاع از ستون فقرات تفکّر شیعی است.

 

 

 

توجّه دادن به این خطر، به معنی مخالف بودن با معنویت و عرفان نیست؛ بلکه دفاع از ستون فقرات تفکّر شیعی است. اگر این ستون اصلی (شریعت به عنوان میزان اصلی) بشکند، دیگر نه فقه محکم و قابل پیروی می‌ماند و نه عرفان مستند؛ در آخر، هر کس هرچه دلش خواست از دین می‌فهمد و آن می‌شود تجربه شخصی، نه سلوک مطابق با واقع.

* مقداری بیشتر توضیح بدید.
فقه آل محمّد علیهم‌السلام، تنها مسیر اصلی و میزان سنجش صداقت در ادعاهای سلوکی است.

* اگر بپذیریم که مکاشفه یک تجربه شخصی صادقانه و بدون ادعاست، چه ضابطه یا سازوکاری می‌تواند آن را از حوزه تجربه‌ی فردی خارج کرده و به یک «معیار الزام‌آور یا تعلیم عمومی» برای دیگران تبدیل کند؟ آیا چنین انتقالی از ساحتِ شهود به ساحتِ شریعت امکان‌پذیر است؟

مسئله‌ای بنیادین که غالباً مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد، تباین میان وقوع شخصی (تجربه درونی) و حجّت بودن برای غیر (اعتبار بیرونی) است. فرض کنیم فردی با خلوص نیت و بدون هرگونه خودنمایی، به مقامات شهودی دست یابد؛ این فرض، قاعده‌ی اعتبار بخشی به یافته‌های او را تغییر نمی‌دهد. فقدان ادعای نفسانی، مساوی با اعطای اعتبار معرفتی و شرعی به آن مکاشفه برای دیگران نیست. سوابق تاریخی تصوّف نشان می‌دهد که حسن نیّت و عدم ادعا، ضامن درستی در فهم و تفسیر مکاشفات هم نیست؛ پس چگونه می‌توان آن را مبنای الزام عمومی و داوری برای دیگران قرار داد؟ مکاشفه، هرچند صادق، نمی‌تواند میزان معیار بودن در شریعت و تعلیم عمومی قرار گیرد. این تأکید در واقع دفاع از مرزهای روشن میان قلمرو تجربه شخصی و چارچوب شریعت قطعی است، نه انکار مقامات اهل کشف و شهود.

تکیه بر ادعای مصونیت از نفس و شیطان توسّط برخی، اغلب با مغالطه‌ای همراه است که در آن، متون دینی به شکلی غیر صحیح تفسیر می‌شوند که از آن عصمت استنباط گردد. به عنوان مثال، آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم»، نه برای توجیه مشروعیت نظامی است که در آن برخی افراد به‌طور عملی مصون از خطا فرض شوند، بلکه ناظر به «طلب مستمر هدایت در مسیر الهی» است. بنابراین، درخواست برای قرار گرفتن در زمره «مُنْعِم‌ٌعَلَیْهِم» (کسانی که بر آنان نعمت داده شده) در واقع طلب بندگی خالصانه و اطاعت تام از کتاب و سنّت است، نه ادعای نهایی شدن در مسیر و رسیدن به مرتبه ادعایی فنای ذاتی حقیقی.
غیر از ائمه‌ی معصومین که مصداق آیه تطهیر هستند و خداوند پلیدی را از ایشان به طور کلّی دور نموده و پاکیزگی کاملشان را اراده فرموده است، مسئله عصمتِ دیگران محل خدشه است. تفاوت اساسی میان مقام «معصوم» که به‌واسطه نص الهی و مقام امامت از هرگونه لغزش مطلقاً مبرّا است، و مقام «سالک» یا «حکیم» که همواره نیازمند مجاهده، توبه و طلب هدایت است، نباید نادیده گرفته شود.

* مستحضرید که دکان برخی عارف‌نماها در این دوران بسیار پر رونق شده است و هر کدام از آنها و شاگردانشان ادعاهایی دارند که دیگر عارفان هم‌سنخ خودشان از آن بی بهره‌اند! یعنی همین اختلاف رویکردها و دیدگاه‌ها دلیل مبرهنی بر ابطال سلوکشان است. در این باره دیدگاهتان چیست؟

استاد بزرگوار فقیه عالیقدر حضرت آیت الله محسن اراکی (حفظه الله) عضو محترم شورای عالی حوزه‌های علمیه، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری در احوالات پدرشان در کتاب «در مکتب پدر» می‌نویسند: 

«با عرفان‌های بازاری و تجارتی به شدت مخالف بودند و از عرفان فرقه‌ای _ که نوعی دکانداری و تجارت با دین و معنویت است _ بیزار بودند.
کسانی از مدعیان عرفان سعی داشتند به نحوی به آنها نزدیک شوند و از وجهه آنان برای ترویج کالای دروغین خویش بهره بجویند که به شدت از سوی این بزرگان مورد اِعراض و انزجار قرار گرفتند.
شخصی را که از علما نبود، لکن بعضی از اهل علم، فریب ادعای او را خورده بودند مکرّر می‌دیدم که سعی دارد به برخی از این بزرگان نزدیک شود که همواره مورد اعراض و بی‌اعتنایی این بزرگان قرار می‌گرفت.  استاد بزرگوار مرحوم آیت الله شیخ عباس قوچانی(قدّس سرّه) _ که خداوند توفیق بهره‌مندی از محضر ایشان را برای مدتی به اینجانب عنایت فرمود _ اعتنایی به این شخص و امثال وی نداشت و از نزدیک شدن وی به ایشان اجتناب می‌نمود. پدرم نیز به همین نحو عمل می‌نمود. این شخص چند بار به بهانه مجلس روضه‌ای که داشتیم به منزل ما آمد؛ لکن با بی‌اعتنایی و اِعراض کامل مرحوم پدرم روبرو شد و ظاهراً به همین دلیل رابطه خود را قطع کرد.
اطلاعاتی که در برخی نوشته‌ها در مورد ارتباط این شخص با مرحوم آیت الله شیخ عباس قوچانی(قدّس سرّه) آمده بی اساس و غالباً مستند به ادعای این شخص است که دور از واقعیت می‌باشد.»

این مطلب در کتاب «در مکتب پدر(روایتی از زندگانی و خاطرات آیت الله العظمی میرزا حبیب الله اراکی«رحمه الله»)، ص۲۶_۲۷]» آمده است.

جوهر بنیادین عرفان اصیل شیعی بر دو اصل استوار است: بنده (عبد) در مقام سلوک، و پروردگار (ربّ) در مقام احدیت مطلق. اوج تعالی و کمال سالک در این است که به حقیقتِ حدود وجودی خویش و جایگاه بندگی‌اش پی ببرد؛ لذا، ادعای محو شدن کامل و مطلق در ذات لایتناهی خداوند، با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام سازگار نیست. اساساً، عرفان حقیقی در انحلال وجودی عارف در ساحت بندگی تعریف می‌شود.

هر اندازه سالک در مسیر صعود پیش برود، همچنان بر همان نردبان عبودیت ثابت قدم است. البته در نقد مسئله «فناء ذاتی حکمی» نیز مباحث فراوانی مطرح است و ما منکر نیستیم؛ لیکن نهایت کلام آن است که هر تقریری از فناء که منجر به فناء به نحو اتّحاد ontological آنتولوژیکال[هستی‌شناسانه] میانِ خالق و مخلوق گردد، به حکمِ عقل و نقل ـ چنان‌که مختصراً گذشت ـ باطل و مردود است؛ زیرا به محال‌های متعدّد می‌انجامد و با نصوص شرع مقدّس نیز در تعارض است. اما هر تقریری که فناء را به معنای رفعِ دوئیّت psychological سایکولوژیکال[در ساحت روان و شهود سالک] بداند، نه در مقام هستی بلکه در مرتبه ادراک و انفعال نفس، مانعی عقلی ندارد و در حدود عبودیت می‌گنجد.
و از همین‌جاست که جناب سعدی(ره) لطیف سروده:
چو سلطانِ عزّت علم برکشد
جهان سر به جیب عدم درکشد
فناء از آن جهت صحیح است که در برابر تجلّی کبریا، ادراک سالک از غیر محو می‌شود و او همه را قائم به حق می‌بیند.
بدیهی است که مرتبه نقل در این مقام نیز نیازمند اجتهاد در فروع و دقت در نصوص است، تا سالک از مرز مشاهده به ورطه ادّعا نیفتد و از شهود به سقوط نلغزد.
در این مسیر، هر تلاشی که منجر به گستاخی و تجاوز از مرزهای تعریف شده عبودیت شود، نه تنها به معنای فنا نیست، بلکه سقوط محض محسوب می‌شود.

* برخی می گویند: «آن شریعتی که بر مدار ظنیات و احکام ظاهری شکل می گیرد از فقه اخلاق و فقه الحقیقه متأخر است.» نظرتان درباره این بیان چیست؟ آیا اینگونه مقامات برای معصومین علیهم‌السلام را از کشف گرفته اند یا از گزاره های شریعت؟!

اگر دومی است که باز آن مقام متکی به گزاره‌های شرعی است که مناط فهم و برداشت از آنها همان ظنیات است. و اگر ملاک کشف است آنگاه سوال می شود هر کشفی معتبر است یا نیاز به محک دارد؟! که اساس مشهور بین عرفاء حتی ابن عربی در فتوحات مکیه و قونوی در شرح فصوص، کشف انواعی دارد که تنها یک قسم آن معتبر است، حال سوال اینجا است که چگونه اعتبار کشف فهمیده می شود؟! لاجرم یا با کشف معصوم علیه‌السلام یا با نصوص شرعیه. اگر دومی باشد باز بازگشت به ظنیات دارد و اگر اولی باشد، سؤال می‌شود محتوای کشف معصوم علیه‌السلام چگونه مکشوف شده است؟! بنابراین باید از طریق نصوص باشد که فهم آن معلق به ظنیات است. خلاصه از هر طریقی که بخواهید اثبات فقه الحقیقه به معنایی که گفتید را بکنید به نصوص ختم می شود که فهم آن ها از ظنیات است.

ضمناً اگر کسی بخواهد با تمسک به هر چیزی پیش برود، لازمه‌اش این است که فلسفه انزال کتب و ارسال رسل را عبث بداند و این در حالی است که انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام فقط شریعت نیاوردند بلکه مسیر طریقت و حقیقت نیز نزد آن ذوات مقدسه است و علت این نکته در خطبه اول نهج البلاغه ذکر شده است که:«وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول؛ و گنجینه‌‌هاى خرد را در میان انسان ها برانگیزانند.» پیغمبران آمده‌اند تا این غبارها را، این لایه‌های خاک را بزدایند و این گنجی که مردم در درون خود دارند را بنمایانند.

در قرآن کریم ضمن سوره مائده آیه ۳ می‌خوانیم: «…الیوم اکملت لکم دینکم…» و بدیهی است که یکی از کمالات نیز به تعبیر شما بزرگواران مسیر طریقت و حقیقت است که جز از طریق انبیاء و اهل بیت علیهم السلام میسر نیست و ما راهی به طریق انبیاء و اهل بیت علیهم‌السلام برای وصول به طریقت و حقیقت، جز نصوص که بر مدار ظنیات شکل می گیرد نداریم. بنابراین نمی‌توان گفت که آن شریعتی که بر مدار ظنیات و احکام ظاهری شکل می‌گیرد از فقه اخلاق و فقه الحقیقه متاخر است و این گزاره صحیح به نظر نمی‌رسد.

* سخن پایانی در زمینه جریان های انحرافی چیست؟
همان که امیر مؤمنان علی علیه‌السلام به حارث همدانی فرمودند: «إِنَّ دِینَ اَللَّهِ لاَ یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ اَلْحَقِّ وَ اِعْرِفِ اَلْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ یَا حَارِثُ إِنَّ اَلْحَقَّ أَحْسَنُ اَلْحَدِیثِ وَ اَلصَّادِعَ بِهِ مُجَاهِدٌ»؛ نظریه درست و حق را بفهم و متوجه شو، تا بعد اهل نظریه درست و حق را نیز بشناسی ای‌ حارث، حق بهترین حدیث است، و کسی‌ که به شناختن اقدام کند، مجاهد شمرده می‌‌شود. بنابراین در ارزیابی درست نظریه‌های علمی، باید با ادله عقلی و نقلی معتبر، همراه شویم و نظریات علمی را بررسی نماییم، اگر درست بود، تایید و اگر نه، رد می‌کنیم. غیر از طریق حق که همان ثقلین است، انحراف و بدعت و تعصّب می‌شود.

همانطور که در حدیثی مشهور و متواتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره جایگاه هدایت‌گری قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام و لزوم پیروی از آنان نقل شده است:
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی‌ یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ.
من در بین شما چیزی‌ را باقی‌ می‌‌گذارم که اگر بدان متمسّک شوید هرگز گمراه نگردید کتاب خدا و عترتم -اهل بیتم- و آن دو از یک دیگر جدا نشوند تا آنکه در حوض کوثر بر من وارد شوند.

نباید تعصّب داشت و باید چشم حق بین و گوش شنوا داشت. شیخ کلینی در کتاب شریف کافی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مذمت تعصّب نقل می‌کند:
مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّهٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّهٍ بَعَثَهُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مَعَ أَعْرَابِ اَلْجَاهِلِیَّهِ؛ هر که به اندازه یک دانه خردل تعصّب در دل دارد، خدا روز رستاخیز او را با عرب‌های‌ زمانِ‌ جاهلیت مبعوث کند. بنابراین، با توجّه به این هشدار صریح نبوی، روشن می‌‌شود که هرگونه موضع‌گیری، داوری یا رفتار برخاسته از تعصّب کور نه‌تنها فاقد وجاهت شرعی و اخلاقی است، بلکه انسان را از مسیر عقلانیت، عدالت و تقوای الهی خارج می‌کند. معیار در نگاه اسلام، حق‌محوری و انصاف است، نه وابستگی‌های احساسی و پیش‌داوری‌های تعصّب‌آلود.

از این رو، آنچه باید ملاک قضاوت و عمل قرار گیرد، التزام به حق، پایبندی به موازین شرع و عقل و پرهیز از هر آن چیزی است که بوی تعصّب و جانبداری ناعادلانه می‌دهد. حمایت‌ها و مواضعی که از سر آگاهی، انصاف و احساس تکلیف شرعی صورت می‌گیرد، امری ممدوح و ارزشمند است؛ اما اگر همین حمایت‌ها آلوده به تعصّب شود، از مسیر الهی خارج خواهد شد.

بدین‌سان، انتظار می‌رود اهل علم و اندیشه، پیش از هر سخن و اقدامی، دل‌های خود را از تعصّب بپیرایند و تنها در پرتو حقیقت، عدالت و رضای الهی سخن گویند و موضع بگیرند؛ چرا که نجات و کرامت انسان، نه در تعصّب، بلکه در تبعیت از حق و تسلیم در برابر آن است.

ضمن اینکه تاریخ تشیّع نشان می‌دهد که هدایت و تربیت مردم همواره در بستر شریعت، فقاهت و سیره عمومی علماء انجام شده و نیازی به بساط‌های سلوکیِ نهادینه شده نداشته است. سیره جاری اکابر علمای قم و نجف نیز مؤید همین راه است. از این‌رو در دین، معیار پیروی، روش مشهور و آزموده میان اصحاب است نه مسیرهای شاذ و نادر همانطور که امام باقر علیه‌السلام در پاسخ به پرسش زراره بن أعین فرمودند: “خُذْ بِمَا اِشْتَهَرَ بَیْنَ أَصْحَابِکَ وَ دَعِ اَلشَّاذَّ اَلنَّادِرَ“؛ «بگیر آنچه را که در میان یارانت مشهور شده است و رها کن شاذ و نادر را.»

در آخر با کمال احترام و امتنان، مراتب سپاس و قدرشناسی عمیق خود را از محضر حضرات آیات و اعلام گرانقدر:
حضرت آیت‌الله سیدجعفر سیدان، حضرت آیت‌الله سید محمد قائم‌مقامی، حضرت آیت‌الله شیخ مجدالدین احمد نجفی خوانساری، حضرت آیت‌الله سید رضا میرصانعی خوانساری، حضرت آیت‌الله شیخ محمدرضا حاج‌شریفی خوانساری، حضرت آیت‌الله شیخ مرتضی شریفی اشکوری، استاد معظّم حضرت حجت‌الاسلام شیخ روح الله عربشاهی، استاد معظّم حضرت حجت‌الاسلام شیخ حسن طالبیان، استاد معظّم علّامه سید ناصر حسینی ملایری و جناب پروفسور بهروز عباسی فریدنی ـ دامت توفیقاتهم ـ اعلام می‌دارم که هر یک به‌نحوی مشفقانه و مسئولانه، با ارسال بیانیه‌ها و نامه‌های مستقل، در حمایت از اینجانب بذل عنایت فرمودند.  همچنین از دیگر اعزّه و بزرگوارانی که با تماس‌های تلفنی و ابراز محبت و پشتیبانی، موجب دلگرمی و تقویت روحیه اینجانب شدند، صمیمانه تشکر می‌نمایم. بی‌تردید این حمایت‌های کریمانه و مواضع روشنگرانه، مایه دلگرمی و مزید توفیق بوده و نزد خداوند متعال محفوظ و مأجور خواهد بود.

و در نهایت از مسئولین محترم امور حوزوی، علمای اعلام و مسئولین امر، تقاضا می‌شود؛ نسبت به جلوگیری از نشر، ترویج و عادی‌سازی دیدگاه‌ها و آموزه‌های متمایل به تصوّف که فاقد پشتوانه معتبر فقهی و ناسازگار با شریعت مقدّسه و منهج روشن اهل‌بیت علیهم‌السلام است، اقدام شایسته به‌عمل آورند.

امید است با تدبیر، مراقبت و اقدام به‌موقع، حدأقل، حرمت و اصالت و جایگاهِ رفیعِ حریمِ مقدّسِ شهر قم که پایگاه اصلی تشیّعِ ناب و علوم اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام است، از عرفان‌های متمایل به تصوّف‌ و انحرافات متصوّفه، در امان بماند. از درگاه حضرت حق، دوام عزت، سلامت و توفیق روزافزون همگان را مسئلت دارم.

انتهای‌پیام/

منبع:تسنیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خبرهای امروز:

پیشنهادات سردبیر: