در کیمیاگر، سنتیگو سال ها به دنبال گنجی بود که فکر می کرد در مکانی دور و ناشناخته پنهان شده است، اما در نهایت متوجه شد که آنچه به دنبالش بوده، محل دفن است که زندگی خود را در آنجا آغاز کرده است. این داستان اگرچه ساده است، اما یک حقیقت عمیق اقتصادی را به ما یادآوری می کند: بخش مهمی از آنچه نظام بانکی برای اصلاح و توسعه به آن نیاز دارد، در همین نکات اساسی و بدیهی قرار دارد. همین مکان ها به دلیل پیش پا افتاده بودن کمتر جدی گرفته می شوند.
به گزارش اکو ایران، سال هاست که درباره تحول دیجیتال، معماری جدید بانکداری، هوش مصنوعی، الزامات بال، بانکداری باز و ده ها مفهوم پر زرق و برق دیگر صحبت می شود. در ظاهر، این واژه ها همان بیابان های دور و ناشناخته ای هستند که انتظار می رود پاسخ معماهای بانکی از آنها بیرون بیاید. اما واقعیت این است که توسعه بانکداری نتیجه تسلط بر اصول اولیه است که ممکن است خیلی ساده به نظر برسد، نه محصول ابزارهای پیشرفته.
برای مثال شفافیت در کیفیت دارایی ها یکی از این گنج های پنهان است. هر گونه مدلسازی ریسک، کفایت سرمایه، یا برنامهریزی تجدید ساختار در صورتی که ورودیهای صورتهای مالی شفاف نباشد، صرفاً تظاهر خواهد بود. ارزش گذاری دقیق وثیقه ها، طبقه بندی صحیح مطالبات و افشای وضعیت ترازنامه بدون ملاحظه از جمله موارد ساده ای است که همیشه به آینده موکول می شود، در حالی که بخش قابل توجهی از بی ثباتی ها و اختلاف نظرها در همین نقطه شکل می گیرد.
سیستم تشویقی مثال دیگری است. اصلاح آن به فناوری پیچیده نیاز ندارد. فقط کافی است رابطه بین عملکرد واقعی و منافع مدیریت تنظیم شود. بسیاری از بانکهای موفق اول از همه ساختار تشویقی را به گونهای تنظیم کردهاند که رفتار پرخطر، اعطای تسهیلات غیرمولد و تصمیمهای کوتاهمدت سودآور نباشد. این یک مفهوم ساده و ساده است، اما از آنجایی که پیاده سازی آن دشوار و پرهزینه است، معمولاً به دنبال نسخه های جذاب تر و کم دردسرتر به جای آن می گردیم.
علاوه بر اینها، بهبود فرآیندها – مانند ارزیابی اعتبار، اعتبارسنجی مشتری، مدیریت وثیقه، جریان اطلاعات و زمان اجرای عملیات – از جمله مراحلی هستند که به ظاهر ساده هستند اما بیشترین تأثیر را در افزایش بهره وری بانکی دارند. بسیاری از گره های اعتباری به اطلاعات پیچیده باز نمی گردند، بلکه به فقدان یک استاندارد عملیاتی واضح بازمی گردند. این نقطه ای است که می توانست گنجینه ما باشد اما سال ها مورد غفلت قرار گرفته است.
همین دیدگاه در مورد سیاست پولی نیز صدق می کند. بحثهای پیچیده در مورد رژیم ارزی، ابزارهای جدید سیاست پولی یا چارچوبهای جدید هدفگذاری تورم زمانی معنا پیدا میکند که پیش نیازهای سادهتری مانند ثبات در گزارشدهی، ثبات در دادهها و پیشبینیپذیری سیاستها وجود داشته باشد. بدون این پایهها، هر ابزار جدیدی به معنای افزودن یک صفحه طلایی به کتابی است که هنوز جلدی ندارد.
آنچه می توان و باید از داستان کیمیاگر برای اقتصاد بانکی برداشت این است که اصلاحات بزرگ همیشه از مکان های دور شروع نمی شود. قبل از اینکه به سمت پروژه های بزرگ بروند، بسیاری از کشورهای موفق ابتدا به دنبال “درخت چنار همسایه” بودند: اصلاحات اساسی، کوچک، قابل اجرا و در عین حال موثر. گاهی اوقات یک استاندارد گزارش دهی ساده، یک سیستم ارزیابی اعتبار حرفه ای یا یک مکانیسم تشویقی مناسب می تواند بیش از هر فناوری جدید تغییر کند.
برای دستیابی به ثبات و کارایی، نظام بانکی بیش از هر چیز نیازمند بازگشت به این اصول اساسی است. اصلاحات در این زمینه نه در پیچیدگی بلکه در سادگی است. این سادگی معمولاً سخت ترین بخش کار است. شاید اگر مانند سانتیاگو پس از سال ها دویدن و جست و جو در سراب های دور، به نقطه شروع برگردیم، ببینیم گنجی که به دنبالش بودیم از ابتدا زیر پای ما بوده است.





